eitaa logo
اَنارستــــــون
24.6هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
190 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلیٰ مَنِ اعْتَدیٰ عَلَیْهِ وَ افْتَریٰ کجاست آن که خدا بر متعدیان و مفتریان و ستمکارانش او را مظفر و منصور می‌گرداند 🖇🏴
اصلا قرار بود که جمعه ببینیمت بازم گناهِ ما زده زیر قرارها... 🖇🏴
ما را مُراد ازین همه یارب وصالِ اوست یارب مُرادِ یارَبِ ما را به ما رِسان... 🖇🏴
بین ما و بین رب پرده دری‌هایی شده رَبَّنا گفتن ز ما، إغْفِرْ لَنایش با شما... 🖇🏴
لَیِّن‌ قَلبی‌ لِوَلِیِّ‌ اَمرِک...
دارد خلاص می‌شود آن مرد حق‌نما از دادن جواب سلام مغیره‌ها... 🖇🏴
زخمِ سرش حریف دلِ زخمی‌اش نشد آه ای طبیب! او به چه دردی دچار بود!؟ 🖇🏴
مسجد کوفه کجا، پشت درِ کوچه کجا ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود... 🖇🏴
تیغی که بین سجده شکسته سر مرا قبلا غلاف آن کمرم را شکسته بود... 🖇🏴
وَ أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و مادر موسی دلش(از هر چیز جز یاد طفلش) فارغ شد (و به حدی غم و اندوه قلبش را فرا گرفت که) اگر نه ما دلش را بر جای نگاه داشتیم تاایمانش برقرار مانَد نزدیک بود راز درونش را آشکار سازد... جزء بیستم/قصص۱۰ 🖇🏴
و اوست که دل‌ را محکم نگاه می‌دارد... «ربط» بر هر چیزی یعنی بستن آن، محکم بستنِ آن. و «ربط» بر قلب، کنایه از اطمینان دادن به قلب است، محکم‌کردنِ قلب. این را علامه طباطبایی گفته، توی المیزان‌ش. قلبِ مادرِ موسی را او نگه داشته بود، وقتی پاره‌ی تنش را توی صندوق گذاشت و به نیل سپرد. محکم نگه داشته بود که از اضطراب پاره نشود، که رازش را افشا نکند. راه، که درست باشد، قدم‌ها که راست باشد، کسی همیشه هست که به قلب آدم «ربط» بزند. دلِ آدم را محکم نگه دارد. خودش گفته که هست... 🖇🏴
مَنْ لا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ دلم بی قیمت که می‌شود تنها خریدارش خداست... 🖇🏴
تشنه‌ام شد دم افطار لبم گفت حسین از عطش تا که شدم زار لبم گفت حسین... 🖇🏴
قبول باشه... التماس دعا🌱 🖇🏴
بیا بگیر ز اسم خودت مدد، برخیز هنوز هم که هنوز است پهلوانی تو... 🖇🏴
نمانده فاصله‌ای تا وصال زهرایش...
زخمی به نام فاطمه سر ریز می‌شود زخمی که سال‌ها به جگر تکیه داده است... 🖇🏴
در خَمِ کوچه علی ضربت اصلی را خورد ثبت شد در دل تاریخ ولی در محراب... 🖇🏴
زینب سی و سه سال پس از داستان میخ چون مادرش نشسته به در تکیه داده است... 🖇🏴
همه با کاسه شیر آمده بودند امشب غیر عباس‌(ع) که با کاسه‌ی آب آمده بود 🖇🏴
رسم شد شق‌ُّالقمر کردن میان کوفیان از همین شمشیر، درس آموخت عاشورا، عمود... 🖇🏴
در هر مناسبت دل ما سمت کربلاست...
شیر در کاسه ما نیست ولی اشک که هست ! ما یتیمان همگی کاسه به دستیم علی... 🖇🏴
ای کاش در مراتبِ کفرم ثبات بود من خسته‌ام از این منِ دیندارِ پاره‌وقت... 🖇🏴
مگر تقدیری هست، بالاتر از تو؟ برای زمینی که لبِ پرتگاه سقوط ایستاده؟! 🖇🏴