eitaa logo
اَنارستــــــون
26.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
201 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستت دارم و حواست نیست...
اَنارستــــــون
تو، اتفاقی بودی که هرگز تکرار نخواهد شد... لطفاً به خودت بگیر : )
چقدر بَده که زورت فقط به پُروفایلت برسه... لطفاً به خودت بگیر : )
حس بغل‌کردن کسی که مدت‌هاست ندیدیش : )
از رفتن بمان!
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان بی همدمیم، حوصله‌ی شرح قصه نیست
می‌گفت اگه می‌خوای بدونی که یه نفر رو برای زندگیت دوست داری؛ چشمات رو ببند و تصور کن بعد از ظهر خسته و کوفته از راه می‌رسی و ماشین رو داری پارک می‌کنی و می‌فهمی که اون توو خونه منتظرته. اگه این فکر خوشحالت می‌کنه و باعث می‌شه حتی توو فکرت خستگیات در بره، اون آدمِ زندگیته.
بی تو، مانند عصر جمعه‌ی پاییز، دلتنگم...
خلاصه که؛ بعضی اقلام، سوخته‌اش گران‌تر است، قدر دل ما را بدان...
عشق یعنی میتوانم این همه ابیات را هر قَدَر بی ربط باهم، باتو مربوطش کنم...
قربانِ دِلِ دیوانه ات بروم یادت هست قانون شکن بودی؟ پاییزها هوا که بارونی میشد یا ابری پیام میدادی یه ربع دیگه دم درِ دانشکده باش، میگفتم سر کلاسم دیوونه، میگفتی بپیچ بیا بیرون، مثل بقیه نباش که از بارون هیچی نمیفهمن. بعد زیر بارون لابه لای کوچه‌های خلوت شهر چرخ میخوردیم اونم بدون چتر، میگفتی چتر بی احترامی به بارونه، باید زیرش خیس بشی تا ازش تشکر کنی. گاهی هم یهو به سرت میزد و وسط اون چرخ زدنا دوتا نسکافه میگرفتی و میکشیدیم تو اون خیابونه که پر از کتاب فروشی بود، چشمتو میبستی و یه مغازه رو انتخاب میکردی، بعد میرفتیم داخلش کتاب فروغ، ثالث، ابتهاج یا نمایشنامه‌های شکسپیر رو میاوردی و میشستیم رو زمین کثیف کتاب فروشی برای هم میخوندیمشون تا وقتی که صدای فروشنده دربیاد و بندازمون بیرون. منم وقتی غر میزدم میگفتی بیخیال، قراره یبار زندگی کنیم وبیا این یبار رو شبیه این مردمِ خسته کننده شهر نباشیم! حالا... حواست هست پاییزه؟ همه میگن رفته‌های پاییز برگشتنی نیستن، همه میگن محاله کسی تو پاییز برگرده، همه میگن پاییز بی رحمه! باز هم قانون شکن باش بشکن قانون پاییز رو و برگرد تو همین فصل گریه و رفته ها برگرد مثل بقیه نباش و ثابت کن پاییز سخاوت هم بلده. تصدقِ دلِ دیوانه‌ات اصلا حواست هست داری شبیه این مردمِ خسته‌کننده‌ شهر میشی که اومدن بلد نیستن؟ برگرد دیوانه...
آغوش را دوست داشت چون در آن‌ رگ‌های زمان‌ را بریده‌ بودند...
‏امیدوارم جای نوشتن شب بخیر، صداش کنی بیا بخواب : )
از آن روزی که او از کوچه‌ی خاکی ما رد شد من از خاکِ قدم‌هایش" تیمم" می‌کنم هر روز...
متنفرم. از اینکه هر جا می‌رم یاد تو می‌افتم متنفرم. از اینکه با هر چیز کوچیکی یاد تو می‌افتم متنفرم. از اینکه اسمت می‌آد می‌رم تو خودم متنفرم. ازینکه کسی نمی‌تونه جات بیاد، ازینکه نمی‌ذارم کسی جات بیاد متنفرم. از اینکه هنوز با ارزش‌ترینی برام، از اینکه هنوز پشتت ازت دفاع می‌کنم متنفرم. از اینکه بهم بد کنی دو دقیقه بعد یادم بره دلم تنگ شه متنفرم. از پیچیدن آدما قبل دیت به خاطر ترجیح دادن یاد تو متنفرم. از زیباترین و بهترین دیدنت متنفرم. از موندنت توی ذهن و قلبم متنفرم. از زیر سوال بردن قانونام به خاطر تو متنفرم. ازین که برات تو بهترین ورژن خودمم، برا بقیه سگم متنفرم. از این که می‌بینمت همه چی یادم می‌ره لال می‌شم و احساسی می‌شم بدم می‌آد. ازینکه فقط جلو تو کم میارم، زبونم کوتاهه، مطیعم متنفرم. از احساسی که هنوز بهت دارم متنفرم. از اینکه نیستی و من هنوز بعد چند سال دارم راجبت می‌نویسم متنفرم. -دیاکو ـ رادیو ریلکس
از آبان شروع کن. از چهل سالگی شروع کن. از جمعه شروع کن. از ساعت پنج عصر شروع کن‌. سی و یکم شروع کن‌. دیر شروع کن ولی شروع کن!!!
یک زن تنها به مردی که دوستش دارد صدها بار شانس دوباره می‌دهد...
من آن موج اشکم که بی‌اختیارم خودم را به آغوش تو می‌سپارم تو دریای من باش...
جایَت کنارم خالیست! مثلِ نبات کنارِ چای مثلِ گلپر رویِ انار مثلِ بویِ نم وقتِ باریدنِ باران مثلِ برگ‌هایِ طلایی در پاییز همینقدر ساده همینقدر مهم همینقدر حیاتی...!
بعد از یه خواستن عمیق...
«و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم» به کشتگان غم خود بغل عنایت کن...