من قوی نبودم.
شجاع هم نبودم.
من مجبور بودم
اجبار آدم ها را قوی و شجاع میکند.
نیلوفرِ آبی.
تو تو توی سرت فکر پُره
قلبت پُره آبیه
اگه داری ترس عین عشقِ خیالیته
نگو دلت تنگه که حست تو خالیه
من که دلم سنگه از حسی که خوابیده
نیلوفرِ آبی.
گفت:«چرا از حرف زدن طفره میری؟!» گفتم:« چون وحشت دارم احساساتم زیر پاهاش له بشه.» `پازل.
گفت:« آدما از دور کامل و قشنگن، شاید فقط از دور.»
توی سرم گفتم:« شاید منو فقط از دور دوست داشت!»
`پازل.