eitaa logo
انجمن علمی عربی دانشگاه فرهنگیان سلماس
809 دنبال‌کننده
38 عکس
4 ویدیو
0 فایل
🔰 انجمن علمی عربی دانشگاه فرهنگیان سلماس ✅ دبیر انجمن: امیدرضا عاشقی 📝جهت اطلاع از کارگاه ها 👇 🌐 آدرس واتساپ کانال انجمن 👇 🌐🆔 https://chat.whatsapp.com/Ir7CpAZ3pnzGQJnqFXUHdt 🌐 آدرس تلگرام کانال انجمن 👇 🌐🆔 https://t.me/Anjuman_Elmi_Arabi
مشاهده در ایتا
دانلود
نظریه جدید استاد محمد خاقانی اصفهانی با عنوان فن بیان(مرگ بلاغت کلاسیک) با سلام و عرض ادب محضر عاشقان علم و ادب پیرو جلسه مجازی دیروز استاد و پروفسور برجسته دانشگاه اصفهان استاد محمد خاقانی اصفهانی با عنوان فن بیان که در آن مرگ بلاغت کلاسیک مطرح گردید، به بررسی نظریه ایشان در حد توان خود خواهیم پرداخت. در جلسه دیروز که با حضور هیئت داوران از دانشگاه های مختلف برگزار گردید، استاد خاقانی که طرفدار ابداع در علم و دانش و بلاغت است و دست توانایی در شعر و شاعری و علوم ادبی بخصوص بلاغت دارد، نظریه مرگ بلاغت کلاسیک را مطرح نمودند و ادعا نمودند که ما در این که صرف و نحو و بلاغت زبان عربی ثمره ی تلاش رادمردانی چون سیبویه و جرجانی و سکاکی است اتفاق نظر داریم و این بزرگان را می ستاییم، اما این به این معنا نیست که ما باید پایبند به این طرحواره آنان باشیم، بدین گونه بلاغت کلاسیک را با عنوان مرگ بلاغت کلاسیک رد کردند. ضمن اینکه نظریه استاد بزرگوار دارای نکته نظرات مفید و دقیقی بود، اما رد بلاغت کلاسیک غیرممکن است، چون بلاغت کلاسیک در حکم طبیعت جهانی و ریشه اصیل درخت است که از آن مواد صنعتی مختلفی با عنوان جدید بلاغت حجاج، سبک‌شناسی و غیره سر برآورده است که بدون بلاغت کلاسیک چیزی از خود ندارند. به راستی امروز که جهان به سمت صنعتی شدن و تولید مواد صنعتی رفته است، آیا این مواد صنعتی بدون نیاز به طبیعت و عناصر آن ساخته شده اند؟ قطعا خیر، تا طبیعت نباشد مواد صنعتی تولید نمیشود، چون تمام مواد صنعتی عصاره خود را از مواد طبیعی گرفته اند. حالا بلاغت کلاسیک نیز حکم همان مواد طبیعی و بلاغت جدید و نظریات جدید بلاغت حکم همان مواد صنعتی را دارند که عصاره شان از بلاغت کلاسیک گرفته شده است که اگر آن عصاره را از بلاغت جدید بگیریم چیز اصیلی از آن نمی ماند. امروزه نظریات جدید غربی مختلفی پدیدار گشته اند که هر کدام به نوعی عصاره ای از بلاغت کلاسیک ما را دارند، امثال نظریات فردیناند دو سوسور، هالیدی و حسن، یاکوبسن، وان دایک، وون لیوون، فرکلاف و غیره، با اینکه بلاغت کلاسیک چند قرن قبلتر از این نظریات جدید غربی بوده است. مثلا بلاغت کلاسیک لفظ را ابزار بیان معنا می دانست که فرمالیست معاصر نیز همین عقیده را بیان کرد و به فرم به همان دلیل اهمیت داد. بلاغت کلاسیک کلام بلیغ را در نتیجه پیوستن واژگان و علاقه آنها باهم یا همان تعلیق بعضها ببعض طبق نظر جرجانی دانست که ساختارگرایان معاصر نیز همین را در تعریف ساختارگرایی بیان کردند. بلاغت کلاسیک برای زبان نقش و بافت اجتماعی قائل بود که هالیدی و حسن نیز در نظریه معاصرشان با عنوان نقش گرایی همان نظر بلاغت کلاسیک را با کمی گسترش تکرار کردند. ویتگنشتاین از بزرگترین فیلسوفان قرن 20 نظریه بازی‌های زبانی را مطرح نمود که در آن استعمال و نحوه کاربرد مهم است که باز بلاغت کلاسیک چند قرن قبل این را گفته بود. همچنین یاکوبسن از بزرگترین فرمالیستها و ساختارگرایان نیز در نظریه اش در زبان به نقش مولف، خواننده، زبان و ابزار ارتباط و کانال توجه کرده بود که بلاغت کلاسیک نیز همه این موارد را باهم در نظر گرفته بود. پس مشاهده می‌کنیم که نظریه پردازان و مکاتب جدید غربی مطالبی را آوردند که عصاره بلاغت کلاسیک ما هستند، حال اگر بلاغت کلاسیک قابل رد است، چگونه این مکاتب و نظریه پردازان جدید غرب همان عصاره بلاغت کلاسیک ما را تکرار کردند و هنوز هم غربیان جدید بر تایید و صحت آنها پافشاری دارند؟ به غیر از پسامدرنها که مغالطه هایی نیز در رد آنها بیان کردند که به بن بست رسیدند هر چند که مطالب ارزشمند زیادی نیز دارند(مانند نظریه مرگ مولف که دارای نقد اساسی نیز هست و نمی‌توان آنرا بر کتب مقدس به خصوص قرآن کریم تطبیق داد). خلاصه کلام: به نظر می‌رسد که استاد خاقانی به تاثیر از نظریه مرگ مولف در پسامدرنیسم مرگ بلاغت کلاسیک را مطرح نموده است که همانطور که پسامدرنها مدرنیسم را که قابل رد نیست، رد کردند و هابرماس و فولمر آلرشت با این بیان که پسامدرنیستها در واقع با نقد مدرنیست، فقط فضای داخلی مدرنیست را گسترده تر کردند، نقد پسامدرنها را غیر معقول دانسته و رد کردند، کسانیکه که بلاغت کلاسیک را نیز نقد و رد کنند، با این نقدشان به بلاغت کلاسیک، فقط فضای داخلی بلاغت کلاسیک را گسترده تر می‌کنند و گرنه قابل رد نیست. ضمن اینکه استاد خاقانی با تایید اینکه بلاغت کلاسیک ریشه درخت است، عنوان فرمودند که هر چند که بلاغت کلاسیک ریشه درخت است، اما در نهایت ریشه درخت میوه نمیدهد، بلکه فرع آن میوه و ثمر می‌دهد که مقصود از آن میوه و ثمره، همان بلاغت جدید است که فرع است. در پاسخ به این مطلبش نیز بیان میداریم که تا ریشه نباشد، فرع قادر به میوه دادن نخواهد بود و میوه نخواهد داد، بلکه تنها وقتی که ریشه اصیل و مستحکم شود، فرع رشد یافته و به تدریج میوه خواهد داد.