eitaa logo
آنِ۵۷ 🇮🇷
294 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
132 ویدیو
24 فایل
۰‌‌• ﷽ ‌•۰ متولـدِ عصرِ استکبار متعهد به سیدِ شهدای اهل قلم دفتر خاطرات یک عدد قرن ۲۱امی |در اصطلاح فلاسفه، «آن» عبارت است از پایان گذشته و آغاز آینده| آنم: @Aanne_57 می‌‌خونم می‌نویسم‌ می‌شنوم‌ می‌بینم‌: https://harfeto.timefriend.net/17052897025276
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صوت | علیرضا پناهیان
1402.04.26-Panahian-SamteKhoda-NegareshSahihBeDinVaMafahimDini-05-32k.mp3
11.19M
🔉 نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی 📅 جلسۀ پنجم | ‌۱۴۰۲/۰۴/۲۶ 🔻شبکۀ ۳ | برنامۀ سمت خدا 👈کیفیت بهتر @Panahian_ir @Panahian_mp3
آنِ۵۷ 🇮🇷
سووشون یا سیاووشان یا سوگ سیاوش عنوان مراسمی است که از پیش از اسلام در سوگواری برای سیاوش، قهرمان ا
عمه خانم❤️🌿 یکی از رفقای عدالت طلبم که کمی هم خارج می‌زد یه روز بهم گفت میدونی سید اگه از همه جا و همه کس نا امید بشم جمع می‌کنم میرم نجف یا کربلا برای خودم یه گوشه دنج می‌سازم و بقیه عمرمو می‌گذرونم... اونموقع جوابی براش نداشتم چون آرزوی ته دل خودمم چیزی شبیه به همین بود. اما الان میدونم که این رسم وطن دوستی نیست...که هروقت اوضاع و احوالش خراب بود بزاری و بری اونجایی که خودت راحت تری...
آنِ۵۷ 🇮🇷
پرنده به پرنده آن لاموت♡ تکالیف کوتاه🌿
شبِ شعر🌿
سن و سالی نداشتم اما در همان کودکی چه‌ها دیدم قبل از آن روزها به این خوبی معنی درد را نفهمیدم سن و سالی نداشتم اما شانه‌هایم پناه مادر بود در دل کوچه‌های تنهایی دست من تکیه گاه مادر بود پدرم خوب شد ندید آن روز آنچه در کوچه بی‌صدا رخ داد دست سنگین کینه بالا رفت آیه‌های خدا زمین افتاد کاش قدری بزرگتر بودم سپری می‌شدم بر آن سیلی بی‌تفاوت نشسته یک دنیا به تماشای چهره‌ای نیلی چادرش را که می‌تکاندم گفت گرچه از درد کهنه سرشارم چقدر خوب شد ولی امروز بین این کوچه‌ها تو را دارم کوچه‌های مدینه را گشتم دست در دست مهربان پدر باورم نیست این همان شهر است شهر اسلام، شهر پیغمبر شهر خوبی که روی منبر آن جد ما از صفات فاطمه گفت فاطمه، آنکه مثل پیغمبر حرف حق را بدون واهمه گفت فاطمه، آن که زیر سایه او قدسیان اعتکاف می‌کردند آن که افلاک گرد چادر او طبق نوبت طواف می‌کردند فاطمه، آن که آبرو دادند به دو عالم حسین و عباسش دور دنیا و گردش أفلاک جلوه ای از شکوه دستاسش خنده‌هایش بهشت پیغمبر چادرش سایه سر مردم در مدینه قدم زنان بخشید با قدومش به سفره‌ها گندم با حضورش خزان این دنیا زنده شد در بهار چادر او آرزوی فرشتگان خدا بوسه‌ای بر غبار چادر او جد ما رفت و بعد رحلت او حرمت دخترش شکسته شده پیش چشم تمام مردم شهر دست‌های غدیر بسته شده مادرم رفت و آسمانی شد رفت جام و شکست خمره خم چه کشید از عناد این دنیا آخرش هم به دست این مردم... کاش مادر دوباره بود و خودش پاک می‌کرد اشک زینب را باز هم با اشاره می‌گویم قصه‌ی ناتمام آن شب را: پلک‌ها رفته رفته سنگین شد خواب غفلت گرفت عالم را پدر امشب به جای نان بر دوش می‌کشد کوله‌باری از غم را قطره قطره چکید غم‌هایش بین این کوچه‌ها به آرامی می‌رود تا به خاک بسپارد مادرم را در اوج گمنامی آسمان می‌کشید بر دوشش پیکر بی فروغ ماهش را پشت سر هم ستاره‌ها هستند تا که روشن کنند راهش را عرش حق جمله جمله می‌لرزید غصه‌ها را که مو به مو می‌گفت در پی دلخوشی مادر بود در کنار مزار او می‌گفت: مثل تو شب به شب برای حسین می‌گذاریم کاسه‌ی آبی زینبت هم اگر بهانه گرفت می‌بریمش کنار محرابی_ که هنوز عطر تو در آن جاریست ... بین چادر نماز تو انگار یک نفر نغمه نغمه می‌خواند با صدای تو جار ثم الدار
آنِ۵۷ 🇮🇷
سن و سالی نداشتم اما در همان کودکی چه‌ها دیدم قبل از آن روزها به این خوبی معنی درد را نفهمیدم سن و
مثل شمعی نفس نفس حیدر گریه در گریه آب شد آن شب خشت خشت جهان بی زهرا پیش چشمش خراب شد آن شب واژه واژه هنوز یادم هست دردِ دل‌های هر شبش با چاه از سیاهی این جهان می‌گفت از غم آسمانِ دور از ماه ... ◇فاطمه افشاریان◇