سن و سالی نداشتم اما
در همان کودکی چهها دیدم
قبل از آن روزها به این خوبی
معنی درد را نفهمیدم
سن و سالی نداشتم اما
شانههایم پناه مادر بود
در دل کوچههای تنهایی
دست من تکیه گاه مادر بود
پدرم خوب شد ندید آن روز
آنچه در کوچه بیصدا رخ داد
دست سنگین کینه بالا رفت
آیههای خدا زمین افتاد
کاش قدری بزرگتر بودم
سپری میشدم بر آن سیلی
بیتفاوت نشسته یک دنیا
به تماشای چهرهای نیلی
چادرش را که میتکاندم گفت
گرچه از درد کهنه سرشارم
چقدر خوب شد ولی امروز
بین این کوچهها تو را دارم
کوچههای مدینه را گشتم
دست در دست مهربان پدر
باورم نیست این همان شهر است
شهر اسلام، شهر پیغمبر
شهر خوبی که روی منبر آن
جد ما از صفات فاطمه گفت
فاطمه، آنکه مثل پیغمبر
حرف حق را بدون واهمه گفت
فاطمه، آن که زیر سایه او
قدسیان اعتکاف میکردند
آن که افلاک گرد چادر او
طبق نوبت طواف میکردند
فاطمه، آن که آبرو دادند
به دو عالم حسین و عباسش
دور دنیا و گردش أفلاک
جلوه ای از شکوه دستاسش
خندههایش بهشت پیغمبر
چادرش سایه سر مردم
در مدینه قدم زنان بخشید
با قدومش به سفرهها گندم
با حضورش خزان این دنیا
زنده شد در بهار چادر او
آرزوی فرشتگان خدا
بوسهای بر غبار چادر او
جد ما رفت و بعد رحلت او
حرمت دخترش شکسته شده
پیش چشم تمام مردم شهر
دستهای غدیر بسته شده
مادرم رفت و آسمانی شد
رفت جام و شکست خمره خم
چه کشید از عناد این دنیا
آخرش هم به دست این مردم...
کاش مادر دوباره بود و خودش
پاک میکرد اشک زینب را
باز هم با اشاره میگویم
قصهی ناتمام آن شب را:
پلکها رفته رفته سنگین شد
خواب غفلت گرفت عالم را
پدر امشب به جای نان بر دوش
میکشد کولهباری از غم را
قطره قطره چکید غمهایش
بین این کوچهها به آرامی
میرود تا به خاک بسپارد
مادرم را در اوج گمنامی
آسمان میکشید بر دوشش
پیکر بی فروغ ماهش را
پشت سر هم ستارهها هستند
تا که روشن کنند راهش را
عرش حق جمله جمله میلرزید
غصهها را که مو به مو میگفت
در پی دلخوشی مادر بود
در کنار مزار او میگفت:
مثل تو شب به شب برای حسین
میگذاریم کاسهی آبی
زینبت هم اگر بهانه گرفت
میبریمش کنار محرابی_
که هنوز عطر تو در آن جاریست ...
بین چادر نماز تو انگار
یک نفر نغمه نغمه میخواند
با صدای تو جار ثم الدار
آنِ۵۷ 🇮🇷
سن و سالی نداشتم اما در همان کودکی چهها دیدم قبل از آن روزها به این خوبی معنی درد را نفهمیدم سن و
مثل شمعی نفس نفس حیدر
گریه در گریه آب شد آن شب
خشت خشت جهان بی زهرا
پیش چشمش خراب شد آن شب
واژه واژه هنوز یادم هست
دردِ دلهای هر شبش با چاه
از سیاهی این جهان میگفت
از غم آسمانِ دور از ماه ...
◇فاطمه افشاریان◇
آنِ۵۷ 🇮🇷
مثل شمعی نفس نفس حیدر گریه در گریه آب شد آن شب خشت خشت جهان بی زهرا پیش چشمش خراب شد آن شب واژه واژ
از غمِ آسمانِ دور از ماه...
لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ
فرمانرواییِ آسمانها و زمین فقط در اختیار خداست. هرچه بخواهد، میآفریند. به هرکه صلاح بداند، دختر میبخشد و به هرکه صلاح بداند، پسر.
أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا ۖ وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ
یا هم پسر میدهد و هم دختر. هرکه را هم صلاح بداند، بیبچه میگذارد؛ چونکه او دانای تواناست.
آیات ۴۹ و ۵۰ سوره شوری♡
#دخالت_ممنوع
May 11
هدایت شده از **بِخوان مَرا**
تقریبا تمامی دوستان محجبه و چادری دوران دبیرستانم که در رشته هایِ خیلی خوبِ دانشگاه های برتر قبول شده اند ؛ یا چادر را برداشته و شل حجاب شده اند یا به طور کامل کشف حجاب کرده اند.
به فاصله ۴، ۵ سال. حول و هوش ترم ۴ به بعد دانشگاه.
شاید عده ای مثال نقض بیاورند ولی من حاضرم دستشان را بگیرم و فضای غالب کنونی دانشگاه علوم پزشکی را نشانشان بدهم.
حجاب قسمتی از این داستان است.خیلی هایشان درگیر روابط آزاد و بی هیچ قیدی با جنس مخالف هستند و تقریبا نبودن این رابطه بیشتر از بودن رابطه توی چشم بقیه تعجب ایجاد می کند.
از کلاس ۳۰ نفره دانشگاه ، که همه به سن بلوغ رسیده ایم و ۲۳ سالگی را سپری می کنیم ۴ نفر ازدواج کرده اند و از دید بقیه ازدواج یک اتفاق برای سن بزرگ سالی است که معمولا خانواده های سنتی ، زود به سراغش می روند!
هر روز معنویت بیشتر رنگ می بازد و نشانه بی کلاسی و سنتی بودن می شود . اگر هم عده ای معنویت را قبول داشته باشند معنویتی مختص به شب های قدر ، دهه محرم و شب های رمضان است.
همان وقت هایی که معنویت رنگ آیین باستانی به خودش می گیرد و با شله زرد و لباس مشکی و نذری سراغ ما می آید.
آهای ... دوستان حزب اللهی ام
دوستان هیئتی من ...
شهادت طلب ها ، مرد میدان ها ، شما که می گفتید همیشه پای کار هستید
پس الان کجایید؟
چرا پیدایتان نیست...
من جای خالی شما را پشت صندلی های دانشگاه حس می کنم.
جای خالی شما پشت صندلی های دانشگاه ما درد می کند.
شما خودتان را راحت کرده اید . شما خودتان را به راحتی کنار کشیده اید . شما نمیتوانید چشم هایتان را ببندید روی دانشگاه .
شما در مقابل دانشگاه مسئولید .
شما هیچ هزینه ای برای جایگاه علمی زن های محجبه در این دانشگاه ها ندادید که هیچ آن ها را تنها گذاشتید.
.