آنِ۵۷ 🇮🇷
(هری و پسرک رز فروش)📝
برای ورِ کمال گرای ذهنم دنیای فانتزی سم خالص است. اگر به ذهن کمالیام زیاد فانتزی وارد کنم از زمین کنده خواهد شد.
به همین خاطر به اندازه یا خیلی کمتر از بقیه ژانرها از این طیف میخوانم.
با همین فرمان مدتیست نسخه صوتی هری پاتر را شروع کرده ام. توی مسیر جلسه امروز صدای آرمان سلطان زاده توی گوشم میپیچید؛
هاگرید شکاربانِ هیکلی هاگوارتز مچ هری را گرفته بود و دنبال خودش از بازار جادوی سیاه بیرون میکشید.
ما پشت چراغ قرمز بودیم. نگاهم به پسرک درازی خورد که گل های رز مصنوعی میفروخت.
آن طرف تر دخترکی با یونیفرم راهنمایی و عینک گردش از پیاده رو گذشت..
آدم ها ناگهان در نظرم رنگ جهان فانتزی گرفتند.
حالا هر کدامشان داستانی داشتند و میتوانستند هری هرمیون یا رون باشند و به تعداد هر ۸ ملیارد ادم روی کره زمین سفر قهرمان وجود داشت.
چراغ سبز شد. پلکی زدم و نسخه صوتی را قطع کردم. ور فانتزی دوست ذهنم ادم ها را جذاب تر و افسانه ای تر از پیش میدید...
#برگه_یادداشت
۱۴
۱۲
۰۲
هدایت شده از نَهجُالبَلاغِه
کوچ کردن نزدیک است . .
[ #نهجالبلاغه | #حکمت ۱۸۷ ]
May 11
هدایت شده از سخن سدید
مناجات شعبانیه .mp3
33.54M
❤️ صوت مناجات شعبانیه
🎙 حاج محمود کریمی
@sokhanesadid
هدایت شده از گاه نوشتههایم
#بریده_کتاب
در دوران نوجوانی، به مجنون گفتم زنده بمان را خوانده بودم. #بریده_کتاب زیر از صفحۀ پایانیاش است.
«.. بُردندم سپاه. هر کاری کردم نگذاشتند ببینمش. میگفتند صورت ندارد. یک دستش هم نیست. ولیالله مان فقط انگشتش را نشانم داد که ناخنش را بچگی کرده بود توی چرخ. گفتم: «آخی یِی، ننه جان!»
ولیالله گفت: «این را نشانت دادم که بعد نگویی ابراهیم نبود، ابراهیم هنوز زندهاست.»
بمیرم برای بچههاش، برای پسرهاش. اینها که چیزی یادشان نمیآید. مصطفی دو ماهش بود. مهدی هم چهارده ماهش بود...»
@gahnevis