شروع🌿 ۱۸ ۱۰ ۰۳

🪞

. دو تا خانم جوان باهم حرف می‌زدن _تو چرا اینقدر تند تند موهات و رنگ می‌کنی؟ _دوست ندارم مامان بابام موهای سفید شدم و ببینن بچه که قبل مامان، باباش پیر نمیشه یادمه برگشتم و نگاهش کردم تا چهره‌اش یادم بمونه حالا که داشتم می‌نوشتم یک بخشی از روایت‌های ما ایوب نبودیم برام تداعی شد: «به قول بابا، علی پیر سال و ماه نبود، پیر روزگار بود» #رد_شدم_شنیدم #هر_آدم_قصه_ایست #در_شهر #داستان #گفتگو @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق

کاش میتونستم قلم محمد طلوعی رو ازش بگیرم و درباره وطن بنویسم.... کاش همه ما زبان های ساکت یه روزی گویا بشیم...در برابر حجم فریاد طلوعی ها ‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─ ▣⃢🪴 @Anne57

و تو شباهت بسیاری با شب داری؛ آرام و زیبایی، و غمگین و ساکت....

خواب نعمته. هر شب یکبار می‌میری و هر صبح از نو بیدار میشی. خیال و فکر و دغدغه های دیروز کم رنگ میشن برای شروع یک روز جدید. این چرخه انقدر ادامه پیدا میکنه تا یادت بره ۲۱ دی ۱۴۰۳ به چی فکر میکردی و ذهنت غرق چه چیزی شده بود. #در_اهمیت_روزانه_نویسی

فرصت ها🪴 اِنتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ ؛ فإنّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ . 🌿امام على عليه السلام : فرصتهاى خوب را دريابيد؛ زيرا فرصتها همچون ابر مى گذرند.