ما پرچمِ خونینِ حقطلبیِ مولایمان #علی را به دوش میکشیم، بی آنکه او را دیده باشیم. ما سلمانِ پارسی و بلالِ حبشی را از اعماقِ قلبمان میستاییم، گرچه هرگز ایشان را ندیدهایم.
شرطِ اعتقاد به رهبری، دیدنِ شخصِ رهبر نیست، بلکه دیدنِ نتایجِ اعمال اوست؛
شرطِ پیوستن به یک نهضت، ملاقات با سرانِ آن نهضت نیست، بل برداشتنِ محصولِ مبارزهی افرادِ آن نهضت است.
آقای ما #حسین برای این حسین نشده است که ما او را دیدهایم، دستش را بوسیدهایم، در آغوشش گرفتهایم، خاک پایش را سرمهی چشمانمان کردهایم، یا او از نقشههایی که برای رهایی فرزندانش دارد، چیزهایی به ما گفته…
نه … ما حسین را دوست داریم به خاطرِ آنکه با نامِ او، عِطرِ نجابت در فضا پراکنده میشود؛
عِطرِ ایمان، عطرِ مقاومت در برابرِ ظلم – از این سو تا آن سویِ جهان، از زمین تا ستارگان...
حتی اگر حسینی هم وجود نداشت، این عطرِ حسینیِ پیچیده در فضا کافی بود تا ما را به ارادتِ حسین و مرکزِ شهادت بکشاند.
این که دستِ من – دست هایِ من – هرگز به قبای حسین نمی رسد [و] به خاطرِ او شمشیر میزنم و به هوای وصلِ او با کرور کرور اجنبی میجنگم، حسین را حسین نگه میدارد.
حسین، حسین نشد برایِ آنکه آفتابِ حضورش، سرمازدگانِ بی پناه را گرم کند، داغ کند و بسوزاند؛
بل حسین شد به خاطرِ حضور ازلیاش در ذهنِ هرکس که میخواهد در راه عدالت شمشیر بزند.
📚بر_جادههای_آبی_سرخ
نادر_ابراهيمی
https://www.instagram.com/reel/Cu1_A6xIu86/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
کتاب فن و هنر داستاننویسی
https://www.fidibo.com/book/79890
وجود داره اُتو عزیز...
هدایت شده از از نگاه راحله 🕊️
"بسم الله الرحمن الرحیم"
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَىٰ طَائِفَةً مِنْكُمْ ۖ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ۖ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ ۗ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ ۗ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ ۖ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا ۗ قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ ۖ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
خدا بعد از آن پشیمانی و غم شدید، شما را به خواب سبکِ آرامبخشی فرو برد؛ البته تنها گروهی از شما خوابشان برد و گروهی دیگر که به فکر جانشان بودند، خواب به چشمانشان نیامد و عین همان دوران جاهلیت، به خدا بدبین شدند!
میپرسیدند: «نباید ما هم در تصمیمگیریها دخالتی داشته باشیم؟!» بگو: «اختیار کارها همه دست خداست.» بماند که حرفهایی در دلهایشان پنهان کرده بودند که برای تو رو نمیکردند! مثلاً با خودشان میگفتند: «اگر ما هم در تصمیمگیریها دخالتی داشتیم و برحق بودیم، حتماً جنگ را میبردیم و در اینجا کشته نمیشدیم!»
بگو: «اگر در خانههایتان هم بودید، کسانی که قرار بود در راه خدا شهید شوند، با پای خودشان به محل شهادتشان میرفتند. بله، خدا مقدّر کرد که جنگ در بیرون شهر مدینه باشد تا خدا نیتهایتان را امتحان کند و اگر لایق باشید، ناخالصیهای دلهایتان را برطرف کند و... . خدا خوب میداند هر آنچه را در دلها میگذرد.»
سوره آلعمران 💕 آیه ۱۵۴
#حرف_های_قشنگش
@salehi_raheleh