eitaa logo
هیئت انصارالحسین (ع) گناباد
145 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
324 ویدیو
6 فایل
کــانــال رسمــی نــشر آثــار و اطــلاع رســانــی هیئــت انصــارالحسین (علیه السلام) شهــرستــان گنــابــاد مــا را در دیــگر فضــاهـای مجـــازی دنبــال کنید: تلگـرام: Telegram.me/ansargonabad اینـستــاگـرام: Instagram.com/ansaralhosein_g
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 مراسم استقبال از ماه مبارک رمضان و سی و چهارمین سالگرد شهادت با سخنرانی حجت الاسلام نظافت (از مشهد مقدس) و بانوای حاج رضا نبوی (ازتهران) به علت شیوع ویروس در سطح شهرستان گناباد . خادمین شما در (مجتمع فرهنگی شهید مجید نمازی) با استعانت از سخنان مقام معظم رهبری در خصوص تبعیت مردم و مجموعه های مذهبی در خصوص برگزاری مراسمات از ستاد ملی مبارزه با کرونا، با توجه به قرمز شدن شهرستان گناباد مراسم را لغو نموده اند. 🔸سلامتی شما بزرگواران خواست خادمین شما در هیئت فاطمیه گناباد میباشد. با رعایت کامل دستور عمل های بهداشتی ضامن سلامتی خود و دیگران باشید. 🔹فاطمیه گناباد🔹 (مجتمع فرهنگی شهید مجید نمازی) 🔸هیئت انصار الحسین (ع) 🔸 @fatemye_gonabad @ansargonabad
سی و پنجمین سالگرد شهادت تبریک و تسلیت باد. ▪️فاطمیه گناباد▪️ ▫️مجتمع فرهنگی شهید مجید نمازی▫️ ▪️هیئت انصار الحسین علیه السلام▪️ @fatemye_gonabad @ansargonabad
🔸به مناسبت سی و هشتمین سالگرد شهادت شهید مجید نمازی سال ۶۶ کردستان ... بهار بود اما کوه های غرب پر از برف بود و سرمای سخت، اول اردیبهشت، آماده میشدیم برای عملیات کربلای ۱۰، محور بانه و در عمق خاک دشمن شهید مجید (نمازی) فرمانده دسته از گردان نصرالله بود یادم نمیرود شهید مجید برعکس همه روزها و شب ها کمتر شوخی میکرد و یه جورایی دوست داشت تنها باشه... عصر روز اول اردیبهشت 1366 خبر دادن آماده بشین برای عملیات بچه های دسته شهید مجید جلوتر از همه گردان راهی نزدیکی های محور عملیاتی و حدود چند کیلومتر به پاسگاه سنگی که دست عراقی ها بود عازم شدند. من همراه شهید ثانی، پشت سر ماشین هایی که بچه ها رو تا نزدیک منطقه میبرد راهی منطقه عملیاتی شدیم. شب رسیدیم و بچه ها آماده میشدن برای حرکت به سمت ارتفاعات، من بیشتر درگیر بچه های دسته خودمون بودم. شب بود و مختصر شامی دادند با بقیه نیروها در دره ای که چشمه آبی نیز داشت در چادر ها مستقر شدیم. چند بار رفتم به خیمه شهید مجید تا ببینمش بچه ها میگفتند پیگیر کارای بچه هاس و بیرون رفته است خیلی سرد شده بود بچه ها از شدت سرما گرمایی بیرون از چادر درست کردند و البته در استتار کامل من کمی بی تاب بودم و دلشوره عجیبی داشتم، خوابم نمیبرد، حدود ساعت ۴ صبح اومدم از خیمه بیرون ، اکثر بچه ها از شدت سرما دوباره به داخل چادرها پناه برده بودند. به سمت چشمه رفتم در تاریکی چشمم به قد و قواره رشیدی افتاد نزدیک شدم و او را با همان شلوار خاکی و لباس پلنگی که او را از بقیه نیروها متمایز ساخته بود در حال خواندن نماز شب دیدم. تاریک بود. جلوتر رفتم منتظر ماندم تا او را ببینم از طرفی نمیخواستم مزاحمش شوم اما او غرق در عبادت بود، انگار میدانست آخرین نماز است نمازش طولانی شده بود و متوجه حضور من نشد. رفتم نزدیک چشمه؛ تا موقع نماز صبح دیگه ندیدم شهید مجید رو چون به دسته اونها بعد از نماز صبح گفتند حرکت کنند به سمت پاسگاه سنگی و بعد ما رفتیم، من که رسیدم نزدیک پاسگاه سنگی دسته شهید مجید عملیات رو شروع کرده بودند برای گرفتن آن پایگاه که منطقه مهمی برای دشمن بود. وضعیت خیلی غیر عادی بود بیشتر تیر مستقیم با صدای تفنگ قناسه بود، همه زمین گیر بودیم، من و شهید ثانی کنار هم بودیم، شهید ثانی بیسیم چی گروهان بود، صدایش کردند، از من جدا شد، تنها شدم، بچه های مجید رفته بودند و رسیده بودند به پاسگاه، ما که رسیدیم پاسگاه سنگی درگیری کمتر شده بود؛ حدود ساعت ۷ صبح شهید آقا رجب (محمدزاده) فرمانده گردان با بیسیمچی شان به ما نزدیک شدند، متوجه شدم دارند یه جورایی به من نگاه میکنند آقا رجب یه دست به سر من کشید گفتم خبری شده؟؟؟ مجید حالش خوبه؟؟؟ گفتن آره... اما من از برخوردشان فهمیدم شهید شده، دلم گرفت و مضطرب شدم چرا که فرمانده گروهان هم تیر خورده بود و به پشت جبهه منتقل شده بود و من مجبور بودم این بار را به دوش بکشم. هر طور بود تا شب ما خط رو نگه داشتیم درگیری و ضد حمله دشمن برای باز پس گیری ارتفاعات زیاد بود پاسگاه هم که گرفته شد. خط رو تحویل دادیم اومدیم سمت همون چشمه، ولی از ما بچه های گناباد سه نفر جسمشان با ما نبود... شهید مجید و شهید ثانی و شهید فیاضی همه ما غمگین بودیم و ساکت حرف زدن سخت شده بود.. آخر مجید با همه فرق داشت شور و نشاطی که مجید داشت، یلی بود برای ما، تازه متوجه شدیم و اطلاع دادند که با نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق درگیر شده بودیم و آنها زبده ترین نیروهای دشمن بودند و ما بحمدالله بر دشمن فائق شده بودیم. تمام شهدای ما با گلوله مستقیم یا در قلبشان یا پیشانیشان به شهادت رسیده بودند، شهید مجید چون هم از نظر هیکل درشت بود و لباسش با بقیه بچه ها فرق داشت با قناسه یه تیر زده بودند به قلب نازنینش و اینگونه بود که مزد جهاد در راه خدا یعنی شهادت که هنر مردان خداست نصیب و روزیش شد و به لقاء معبود و آرزویش رسید. خداوندا ما را با شهدا محشور فرموده و از دعایشان بی نصیب مگردان. 🔹بر گرفته از کتاب به بهای بهشت ✍️ زندگی نامه و خاطرات شهید مجید نمازی به نقل از همرزم و همراه دكتر امیر هادی نمازی                      🌹فاطمیه گناباد🌹       ▫️مجتمع فرهنگی شهید مجید نمازی▫️        🌷هیئت انصار الحسین علیه السلام🌷 @fatemye_gonabad @ansargonabad