eitaa logo
🌿همسرداری فاطمی ✨
126 دنبال‌کننده
17 عکس
2 ویدیو
1 فایل
سلام به کانال خودتون خوش آمدین در کنارهم میخوایم جهاد همسرداری و تقوا رو به نحو احسن یاد بگیریم...🌄💕 🌱📿تقدیم به ساحت مقدس صاحب الزمان(عج) حفاظت از خانواده ایرانی و محکم شدن روابط یعنی زمینه سازی ظهور🌹✨
مشاهده در ایتا
دانلود
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ چهارشنبه صبح نماز صبحم قضا شد! ... صبح از شرمندگی روم نمیشد انگشترم رو دستم کنم و به امام مهربانم سلام کنم. اما هرطوری که بود به خودم دلداری دادم که، حتماً آقا به بزرگواری خودشون می بخشن و به دل نمیگیرن ... با پررویی تمام به ببخشیدی گفتم و رفتم سر زندگیم ... ماجرای سلااااام مهتابی و خوب پیش رفتن اوضاع هم یه جورایی خاطرم رو جمع کرد که حتماً خدا به لطف خودش من رو بخشیده، وگرنه یک جوری گوشمالیم میداد که دیگه از این غلطها نکنم! ۵ شنبه عصر یک مهمان بسیار عزیز داشتم: یک دوست قدیمی که مدتها بود مشغولیتهای زندگی فرصت نداده بود همدیگه رو ببینیم، همراه با خانواده ... از صبح مشغول تمیزکاری و تدارک نهار و سور و سات پذیرایی بودم، اما یک گوشه از حواسم به این بود که فرصتی پیدا کنم و به اینجا سر بزنم و ببینم چه خبره و کی به کیه! ... دوست داشتم زودتر بیام و بگم که با اینکه قرار بود خود من برم خرید و میوه و تنقلات بخرم، همسرجان که صبح زود بیدار شده و سر کارش رفته بود، بدون اینکه من ازش بخوام، خودش موقع برگشت میوه هم خریده بود تا من دیگه بیرون نرم! ... و از اون جالبتر اینکه وقتی برای کاری داشتم میرفتم بیرون، بهم گفت: " از خیابون رد میشی مراقب خودت باش!!!!" ... من با ناباوری نگاهش کردم! معلوم بود خودش هم باورش نمیشد همچین حرفی زده!  اما انگار من داشتم آرام آرام در ذهنش از یک قهرمان رویین تن، به یک ریحانه تبدیل می شدم! ... موجود لطیفی که باید قدرش را دانست و مراقبش بود ... هنوز مهمانها نیامده بودند که اذان ظهر رو گفتند، اما نمیدونم چه کار مهمی دستم بود که نتونستم ولش کنم و برم نمازم رو بخونم. به خودم سپردم که حتماً نمازم رو قبل از اومدن مهمونها بخونم، چون  میدونستم اگه بیان دیگه درگیر پذیرایی و گفت و گو میشم، و خیلی مشکله یه فرصتی جور کنم و بتونم برم نمازم رو بخونم ... اما باز هم سرم گرم شد و انگار کسی فکر نماز رو از ذهنم بیرون کرد ... و یک مرتبه به خودم اومدم و دیدم هوا تاریک شده و دارن اذان مغرب رو میگن و من هنوز نمازم رو نخونده ام ... و بالاخره دیروز هم علیرغم همه اقدامات امنیتی و قرارهای شداد و غلاظم با خودم، نماز صبحم قضا شد! ... یادم هست که قشنگ با صوای موبایلم بیدار شدم، اما هرچی فکر میکنم یادم نمیاد که چرا دوباره گرفتم خوابیدم و دیگه از هوش رفتم تاااااا ساعت ۹ صبح! ... همسرجان میگفت خیلی صِدام کرده، اما من هی گفتم باشه بلند میشم، اما دریغ! ... دیگه حتم پیدا کردم یه خبرائیه ... از اوضاع هیچ طوری بوی خیر به مشام نمی رسید ... نمیگم قبلش عابد و زاهد بودم، اما هر چی که بود، نمازهام مرتب و به جا بود  و تا جایی که ممکن بود، اول وقت ... اما مدتی بود که حس میکردم نمازهام یه مشکلی داره. تا این که کار به این فاجعه ها رسید! هرچی فکر میکردم نمیتونستم بفهمم این دیگه چه ماجرایی بود؟ ... حالا که این بارقه های امید زندگیم رو روشن کرده ... حالا که ادعام میشه که دارم نماز شب میخونم و حتی اگه شبی نتونم خودش رو بخونم، مقیدم که حتماً قضاش رو بعد از نماز ظهرم بخونم! ... حالا که گرمای لطف حضرت مادر (سلام الله علیها ) رو دارم توی زندگیم احساس میکنم ... حالا که تازه دارم سر در میارم که حقیقتاً دنیا دست کیه ... آخه چرا حالاااااا؟ تمام پریشب و دیروز دمغ بودم. دلم میخواست بیام و جواب کامنتها رو بدم و باهاتون درد دل کنم. اما راستش روم نمیشد. این وبلاگ که تمام در و دیوارش برام با عشق حضرت مادر (سلام الله علیها ) آغشته ست، حرمتش خیلی بیشتر از این حرفهاست که آدمی که سه وعده نمازش پشت هم قضا شده بیاد و در اون دم از جهاد در راه خدا بزنه! ... دیگه نوشتن " ما جمعه را برای تو تعطیل کرده ایم" و درد دل با آقای مهربانیها ، پیشکش! دیروز عصر دیگه داشتم از بغض خفه میشدم. سر در نمیاوردم مشکل از کجاست و باید چکار کنم. کنار پنجره نشسته بودم و به منظره دوردست اتوبان نگاه میکردم. به عبور ماشینهایی که در اونها آدمهایی بودند که مثل من اندوهگین نبودند. عصر روز تعطیل بود و اونها یا در راه مهمانی بودند، یا پارک و گردش و تفریح! ... آدمهای شادی که شاید شنیدن آنچه من به خاطرش اینهمه اندوهگین بودم، برایشان تمسخرآور بود ... اما من خوب میدانستم که موضوع به این سادگیها نیست. میدانستم که این نمازهای قضا شده یک نشانه ست ... حس بدی داشتم. چیزی مثل یاس مطلق! ... و این حس منفور آنقدر وجودم رو فرا گرفته بود که حتی به سرم زد همه چیز رو رها کنم. نمیتونم توصیف کنم که چه حال خرابی داشتم. و چقدر همه دنیا برایم تیره و تار بود ... حس میکردم تمام زحماتم به هدر رفته. (بخش_اول) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) اینکه تمام این مدت خیال میکرده ام که در راه درست قدم برمیدارم، ولی در واقع خدا چندان توجهی به من نداشت ... وگرنه نمازهایم اینطور تابلو قضا نمی شد! چیزی در درونم گفت: حالا قضا شده که شده! ... قضاشون رو خوندی، تازه از خدا معذرت هم خواستی. دیگه اینقدر سخت نگیر بابا! .. . اما صدایی دیگه گفت: فکر کردی گناه کوچیکیه که به این آسونی ببخشنش؟ ... و خواند: شیطان که رانده گشت بجز یک خطا نکرد      خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد شیطان هزاااااار مرتبه بهتر ز بی نماز        کو سجده را بر آدم و این بر خدا نکرد ... و یک مرتبه چیزی در ذهنم جرقه زد و نفس در سینه ام حبس شد. راست نشستم و به جایی در افق خیره شدم! ... شیطان! ... شیطان! ... چرا زودتر به فکرم نرسیده بود که از کجا خورده ام! یادم آمد که " انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء ... و یصدّكم عن ذكر الله و عن الصّلوه (شیطان دوست دارد که میان شما دشمنی و کینه  ایجاد کند ... و شما را از یاد خدا و نماز دور نماید ) ... یعنی شیطان همیشه دنبال اینه که بین آدمها دشمنی و کینه بندازه و یکی از وسایلش برای این کار اینه که آدم رو از نماز خوندن دور کنه ... پس معلومه حالا که به لطف حضرت مادر (سلام الله علیها ) من دلم را با همسرجان صاف کرده ام و بعد هم سلاااامی که نام مقدس خداست چنین فضای دلپذیری بین من و همسرجان ایجاد کرده، حال و روز شیطان و اعوان و انصارش چطور است ... یادم آمد که اصلاً یکی از بزرگترین لذتهای شیطان ایجاد دلخوری و جدایی عاطفی بین همسران است. تا آنجا که در سوره بقره و در ماجرای فتنه ای که جنیان در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام ) به پا کردند، اولین هدف آنها از این فتنه، ایجاد جدایی بین همسران ذکر شده است:  فَيَتَعَلَّمُونَ مِنهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بَينَ المَرءِ وَ زَوجِهِ ...  ارتباط خوب بین همسران برای شیاطین که عاشق اختلاف و جنگ و جدال بین انسانها هستند، غیر قابل تحمل است ... در روایات هست که اصلاً یکی از شیطانهای بزرگ، با کمک تعدادی از شیاطین زیردستنش، مسئول اختلاف انداختن بین همسران هستند ... خودم را جای شیاطین گذاشتم. شیاطینی که عادت داشتند توی این خانه ی همیشه نامرتب، مدام دلخوری و ناراحتی ببینند ... اما حالا می بینند نور محبت بین آدمهای این خانه در حال طلوع است. آن هم نوری که نه مثل آنچه روانشناسیهای غربی آدم را به آن هدایت میکنند، منشاء بشری داشته باشند و چیزی باشد در حد چراغ قوه یا فانوس!  ... نور محبت در خانه ما از سرچشمه نور و حیات هستی منشا میگیرد: از محبت کسی که نور آسمانها و زمین است: الله نور و السماوات والارض ... و نور محبت کسانی که خود خدا محبت آنها را پاداش چیزی به عظمت عرضه ی کامترین هدایت به انسانها میداند : قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ... ‏پس طبیعی ست که سعی کنند این ارتباط را از ریشه بزنند! و مطمئنترین راه برای از ریشه زدن هدف این است که پایه اصلی آن را قظع کنند ... و پایه اصلی چیزی نیست جز نماز :   درست است که تقوا و نماز بر هم اثر متقابل دارند ( + ) ، اما نماز پایه ی تقواست. مگر نه اینکه تقوا یعنی مراعات ادب حضور؟ ... یعنی اینکه شرم کنیم خدا ما را در حال ارتکاب گناه ببیند؟ ... نماز خود به خود ما را از گناه دور میکند و بهترین تضمین برای رسیدن به تقواست: ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر ... همان نمازی که مانند یک دوپینگ درونی، به انسان قدرت مقابله با سختیها را میدهد:  استعینوا بالصبر و الصلواه ( در مقابله با مشکلات از صبر و نماز کمک بگیرید) ... و اینکه نماز نخواندن تضمین شده ترین راه برای از دست دادن حمایت مهربانان عالم وجود است. همانطور که امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ان شفاعتا لا ینال مستخفا بالصلوه ( شفاعت ما به کسانی که نماز را کوچک می شمارند، نمیرسد)  ... و از همه وحشتناکتر اینکه اگر نماز انسان پذیرفته نشود، تمام تلاشها و اعمال دیگرش هم بیخود و بیجهت خواهد بود: اول ما یُحاسَب به العبد الصلوه. و ان قُبِلت، قُبِل ماسِواها و این رُدّت، رُدّ ماسواها ... اولین عملی از انسان که مورد محاسبه قرار میگیرد نماز است. اگر پذیرفته شد، بقیه اعمالش هم پذیرفته میشود و اگر رد شد، بقیه اعمالش هم رد میشود! دیدم من هم اگر جای شیطان بودم، و کسی با کارهایش اینطور موی دماغم شده بود، همین کار را میکردم و تمام تلاشم را روی این متمرکز میکردم که او را از خوندن نماز دور کنم ... یکبار مطلبی درباره شیطان و ِاشرافش بر اعمال انسان، از یکی از شاگردان استاد اخلاق، حضرت آیت الله کشمیری، خوانده بودم ... از سکوت خونه استفاده کردم و سریع پریدم پشت لپ تاپ و با یک سرچ کوچیک پیداش کردم : (بخش_دوم) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش سوم) " ... شیاطین جنس لطیفی از آتش دارند. آنها عمل انسان ها را می بینند و به همین خاطر اخلاص مؤمن همیشه در خطر است. چون خود مؤمن هنوز به شهود نرسیده است، نمی داند نمازی را که می خواند به چه صورت درآمد و کجای آن نقص داشت، ولی شیاطین بلافاصله حاضر می شوند. وقتی عبد صالحی نماز شبی می خواند همان موقع این نماز صورت ملکوتی پیدا می کند و ممثّل به صورتی می شود. ملائکه آن را برمی دارند و تا مقام قرب الهی بالا می برند ولی شیطان بلافاصله خودش را می رسا ند تا ببیند آیا می تواند عمل مؤمن را مخدوش کند و به اخلاص مؤمن آسیب بزند و عملش را از بین ببرد؟ ... شیاطین خوب می دانند که چگونه عمل مؤمن را خراب کنند. بالاخره شیطان مسیری را طی کرده و به فرمایش امیرالمؤمنین سجده های شش هزارساله داشته است. ... شیطان مواد کار خودش یعنی حلم، ایمان، نماز و ... را می تواند ببیند و به آنها آسیب وارد کند ... "  ( به شدت توصیه میکنم کل این مطلب را در اینجا بخوانید ) * فکرهایم که تمام شد، دیگه غروب شده بود. دیگه خوب میدونستم باید از شر چه کسانی به خدا پناه ببرم ... دیگه میدونستم باید در این مسیر حواسم رو بیشتر جمع کنم ... که فقط سر و کارم با دیدنیها نیست، و باید مراقب موانع ایذایی اطرافم هم باشم! ... که کلی مین و سیم خاردار و تله های انفجاری در مسیر این جهاد کاشته شده، و من باید مثل یک تخریب چی ماهر از لابلاشون عبور کنم! اونوقت بود که سرم را بالا گرفتم و جلوی چشم تمام آن دشمنان قسم خورده که در پشت پرده غیب سعی داشتند قلبهای من و همسرجان را از هم دور کنند، نماز مغرب و عشایم را به همسرجان اقتدا کردم ... و در قنوت آن از خدا خواستم، حالا که هر دو با هم سر تسلیم به آستان کبریائیش فرود آورده ایم، محبت الهی را بین قلبهایمان جاری کند ... و این محبت را از گزند هر وسواس خناسی دور نگه دارد ... تازه امروز صبح هم همسرجان برای نماز صبح بیدارم کرد ... حس کردم انگار یک جور ارتباط زیبایی بین او و من و نماز در حال ایجاد است، که وصف نشدنیست ... و دلپذیرتر از همه این فراز از مناجات المحبین بود که بدون هیچ مقدمه و تلاشی در قنوت نماز صبح به ذهنم آمد، و بر زبانم جاری شد: الهی اسئلک حُبَک و حُب من یحبک ... و حُب کل عملٍ یوصلنی الی قُربک ... و ان تجعلک احب الی من ما سواک ... . ان تجعل حبی ایاک قائداً الی رضوانک ...از تو میخواهم دوستی خودت را و دوستی آنها که تو را دوست دارند، و دوستی هر عملی که مرا به تو نزدیک میکند ... و اینکه کاری کنی که تو را از هرچه عیر از توست بیشتر دوست داشته باشم، و این دوستی را وسیله رسیدن من به رضوانت قرار دهی ...     * دوستان بینهایت عزیزم، ببخشید از اینکه این مدت بیخبرتون گذاشتم. ولی باور کنید من اینجا با دست دلم مینویسم و نمیتونم تظاهر کنم. پس این فراز و فرودهای روحیم رو به رسمیت بشناسید و بر من خورده نگیرید، پلیز! ... تازه به جاش پست این دفعه اینقدر طولانی شد که میشه دوتا پست حسابش کرد، و گفت این به پستهای فوت شده در!  ;o) (بخش_سوم) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami