پدرشہید: از ناجا براش امریه اومده بود که خودش رو به نیروی انتظامی تبریز معرفی کنه. اومد بهم گفت:" بابا اگه تو بخوای میتونی منو توی رشت نگه داری ."گفتم: پسرم برات ابلاغیه اومده، قطعی شده باید بری تبریز خودتو برای سربازی معرفی کنی به نیرو انتظامی. گفت :"نه، بابا من رفتم تحقیق کردم گفتن که سه تا از دوستان قدیمیت که باهم بودید تو سپاه هستن و سرهنگ هستن ،اگر سه سرهنگ سپاه منو تایید و معرفی کنن من میتونم تو همین لشکر قدس رشت خدمت کنم..." مادر‌شہید: بابک رفت سربازی محل خدمتش رشت بود. در زمان سربازی هرازگاهی خونه نمیومد میگفت:"جای دوستانم که مرخصی رفته ان،موندم" بعدها فهمیدیم که به کردستان میرفته و اونجا لب مرز وداوطلبانه خدمت میکرده #شهید_بابک_نوری 🌹 #خاکریز_شهدا @Antiliberalism

#الگو_برداری بابک اعتقاد داشت که لازم نیست کارهایش را به کسی نشان دهد و لازم نیست دیگران بدانند چه کاری انجام میدهد. او رضایت مردم را نمیخواست رضایت خدا را میخواست #شهید_بابک_نوری #شهیدانه 🕊🕊 @Antiliberalism