Anti_liberal🚩
︎ •✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #قسمـت86 چم امام حسن(علیهالسلام) برای اولين عملياتهای نفوذی در عم
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#قسمـت87
چم امام حسن(عليه السلام )
نفربرهای دشمن را ديديم كه در آتش ميسوخت.
مــا هم ســريع از منطقه خطر دور شــديم. پس ازچند دقيقه متوجه شــديم
تانكهای دشمن به همراه نيروهای پياده، مشغول تعقيب ما هستند. ما با عبور از
داخل شيارها و لابهلای تپهها خودمان را به رودخانه امام حسن رسانديم.
با عبور از رودخانه، تانكها نتوانستند ما را تعقيب كنند.
محل مناسبی را در پشــت رودخانه پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم.
دقايقی بعد، از دور صدای هليكوپتر شنيده شد!
فكر اين يكى را نكرده بوديم. ابراهيم بلافاصله نقشهها را داخل يك كولهپشتی
ريخت و تحويل رضا داد و گفت: من و جواد میمانيم شما سريع حركت كنيد.
كاری نميشــد كرد، خشابهای اضافه و چند نارنجك به آنها داديم و با
ناراحتی از آنها جدا شديم و حركت كرديم.
اصلا همه اين مأموريت برای به دست آوردن اين نقشهها بود. اين موضوع
به پيروزی در عملياتهای بعدی بسيار كمك ميكرد.
از دور ديديم كه ابراهيم و جواد مرتب جای خودشان را عوض ميكنند و
با ژ3 به سمت هليكوپتر تيراندازی ميكردند. هليكوپتر عراقی هم مرتب با
دور زدن به سمت آنها شليك ميكرد.
دو ساعت بعد به ارتفاعات رسيديم. ديگر صدايی نمیآمد. يكی از بچهها
كه خيلی ابراهيم را دوســت داشــت گريه ميكرد، ما هيــچ خبری از آنها
نداشتيم. نميدانستيم زنده هستند يا نه.
يادم آمد ديروز كه بيكار داخل شــيارها مخفی بوديــم، ابراهيم با آرامش
خاصی مسابقه راه انداخت و بازی ميكرد.
بعد هم لغتهای فارسی را به كردهای گروه آموزش ميداد. آنقدر آرامش
داشت كه اصلا فكر نميكرديم در ميان مواضع دشمن قرار گرفتهايم.
وقتی هم موقع نماز شد ميخواست با صدای بلند اذان بگويد!
راوی:حسين الله كرم
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism