eitaa logo
Anti_liberal🚩
9.7هزار دنبال‌کننده
34.7هزار عکس
18.6هزار ویدیو
89 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @Sagvand_al ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
👋یه نفر در خیابان سیلی به زد و برگشت و شروع به معذرت خواهی کرد که ببخشید شما را با یه نفر دیگه اشتباه گرفتم 👋ملانصرالدین راضی نشد و او را به خانه ی قاضی برد و داستان را برای قاضی تعریف کرد 👋قاضی حکم کرد که سیلی به او بزن ملانصرالدین باز هم کوتاه نیامد 👋قاضی گفت خب به ازای سیلی ده سکه طلا بگیر ملانصرالدین راضی شد 👋و مجرم را فرستادن که بره سکه ها رو بیاره 👋دو سه ساعت گذشت و شخص نیامد ملا نصرالدین سیلیه محکمی به قاضی زد و گفت چون من وقت ندارم خودت هر وقت پول را آورد سیلی را با او حساب کن. @Antiliberalism
روزی را دیدند که بیرون از خانه خود دنبال چیزی میگردد. از او پرسیدند:ملا ، دنبال چه چیز میگردی؟ ملا گفت:دنبال کلیدم. پرسیدند: کلیدت را کجا گم کردی؟ ملا گفت: درون خانه!!!! گفتند: پس چرا اینجا دنبال آن میگردی؟ ملا پاسخ داد: چون داخل خانه تاریک، اما اینجا روشن است. ما هم در بیرون به جستجوی خود بر امده ایم، اما تا زمانی که به درون وجودمان بازنگردیم، نمیتوانیم خود را بیابیم. پس به درون خود بنگریم، یعنی همان جایی که تاریک است. @Antiliberalism
🔰 یک روز براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصرالدين گفت لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خری به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد، هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد. 🕊 🕊 @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
🔰 یک روز #ملا_نصر_الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به ب
🔰یکشب خر را از طویله دزدیده و بردند. 👀روز بعد وقتی ملا از جریان باخبر شد شروع به جستجو کرد تا شاید آنرا بیابد و برای یافتن وی از همسایگان میپرسید که آیا خرش را دیده اند یا نه. 👀همسایه ها وقتی فهمیدند خر ملا دزدیده شده شروع به ملامت وی کردند. یکی گفت چرا در طویله را باز گذارده ای. دیگر گفت برای چه مواظبت نکردی تا دزد نتواند خرت را ببرد و سومی میگفت چرا خوابت آنقدر سنگین است که نتوانستی از شنیدن صدای باز شدن در طویله بیدار شده و دزد را دستگیر کنی. 👀ملا که تمام این حرف ها را میشنید و دیگر عصبانی شده بود، فریاد زد: اینطور که شما میگوئید تمام گناهان به گردن من است و دزد کاملا حق به جانب است. 🕊 🕊 @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
🔰یکشب خر #ملا_نصر_الدین را از طویله دزدیده و بردند. 👀روز بعد وقتی ملا از جریان باخبر شد شروع به جس
🔰روزی سه دانشمند برجسته به شهر آمدند و ادعای علم و نبوغ کردند و بر این باور بودند که هیچ یک از عالمان این شهر نمیتواند به سوالات آنها جواب بدهد. حاکم شهر که احترام زیادی برای دانشمندان خود قایل بود دانشمندان شهره خود را دعوت کرد تا آنها را با دانشمندان غریبه رو در رو کند. در میان دانشمندان و عالمان شهر را هم دعوت کرده بودند که همراه با خر خود در مجلس حاضر شود. یکی از دانشمندان از ملانصرالدین پرسید: مرکز کره ی زمین کجاس؟ ملانصرالدین جواب داد: همینجا که میخ طویله را بر زمین کوبیده ام! دانشمند پرسید: از کجا بدانم که درست میگویی ؟ ملا گفت : خب اندازه بگیرید. دانشمند که پاسخی برای آن نیافت ساکت ماند. دانشمند دیگر از ملا پرسید: چه تعداد ستاره در آسمون هست ؟ ملا جواب داد به تعداد موهای خرم. دانشمند پرسید: از کجا بدانم راست میگویی ؟ ملا گفت: بشمار! دانشمند دوم هم که جوابی نداشت ساکت ماند. دانشمند سوم از ملا پرسید: که چه تعداد ریش در صورت من وجود دارد ؟ ملا نصر الدین گفت: به تعداد موهای دم الاغم! دانشمنده سوم گفت تعداد ریش من بیشتر است ملا گفت اثبات این کار آسانست. تک تک دانه مویی از ریش تو و دم الاغ من میکنیم، هر کدام زود تر به پایان رسید حق با اوست که جواب درست را گفته! دانشمند سوم نیز جوابی دیگر پیدا نکرد و حاکم شهر جایزه ایی ارزنده به ملانصرالدین داد. 🕊 🕊 @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
🔰روزی سه دانشمند برجسته به شهر آمدند و ادعای علم و نبوغ کردند و بر این باور بودند که هیچ یک از عالما
🔰يه روز و دوستش دوتا خر ميخرن. دوست ملا ميگه: چه طوري بفهميم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟ ملا ميگه خوب من يه گوش خرم رو ميبرم اوني که يه گوش داره مال من اوني هم که دو گوش داره مال تو.! فرداش ميبينن خر ملا گوش اون يکي خره رو از سر حسادت خورده!!! دوست ملا ميگه :حالا چيکار کنيم ملا ميگه: من جفت گوش خرمو ميبرم!!! فرداش ميبينن بازم قضيه ديروزيه... دوست ملا ميگه :حالا چيکار کنيم ملا ميگه: من دم خرمو ميبرم! فرداش بازم قضيه ديروزي ميشه.. دوست ملا با عصبانيت ميگه: حالا چيکار کنيم ملانصرالدين هم ميگه:عيبي نداره خب حالا خر سفيده مال تو خر سياه مال من😂😂😂 @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
🔰روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند.. که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و ب
🔰 از همسایه‌ اش قابلمه بزرگی را قرض گرفت. چند روز بعد قابلمه بزرگ را به همراه یک قابلمه کوچک به او پس داد. وقتی همسایه پرسید این قابلمه کوچک چیست؟ ملا گفت: “قابلمه بزرگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.” چند روز بعد دوباره ملا به نزد همسایه خود رفت و او قابلمه بزرگ خواست، همسایه هم خوشحال و به امید این که یک قابلمه دیگر نصیبش می شود، یک قابلمه بزرگ تر به او داد. تا مدت ها از ملا خبری نشد و همسایه به خانه او رفت و گفت: قابلمه من چه شد؟ ملا به او گفت:” قابلمه شما در خانه من فوت کرده است.” همسایه گفت: “مگر قابلمه هم می‌ میرد” و جواب شنید:”چرا روزی که گفتم قابلمه تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌ زاید. دیگی که می‌ زاید حتما مردن هم دارد. 🕊 🕊 @Antiliberalism