Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت124 چفيه اواخر سال ۱۳۶۰بود. ابراهيم در مرخصی به سر ميبرد. آخر
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت125
چفيه
گفت: به جز این چند مورد، احتياج به يك دوربين فيلمبرداری داريم. چون اين رشــادتها و
حماسهها بايد حفظ بشه.آيندگان بايد بدانند اين دين و اين مملكت چه طور
حفظ شده.
بعد هــم ادامه داد: برای خود بچههای رزمنده هــم احتياج به تعداد زيادی
چفيه داريم.
صحبت كه به اينجا رسيد پسر آن آقا كه حرفهای ابراهيم را گوش ميكرد
جلــو آمد وگفت: حالا دوربين يه چيزی، اما آقا ابرام، چفيه ديگه چيه؟! مگه
شما مثل آدمای لات و بيكار ميخواهيد دستمال گردن بندازيد!؟
ابراهيم مكثي كرد وگفت: اخوی، چفيه دســتمال گردن نيســت. بچههای
رزمنــده هر وقت وضو ميگيرند چفيه برايشــان حوله اســت، هر وقت نماز
ميخوانند ســجاده اســت. هر وقت زخمی شــوند، با چفيه زخم خودشان را
ميبندند و...
پيرمرد صاحب فروشگاه پريد تو حرفش وگفت: چشم آقا ابرام، اون رو هم
تهيه ميكنيم.
فردا قبل از ظهر جلوی درب خانه بودم. همان پيرمرد با يك وانت پر از بار
آمد. سريع رفتم داخل خانه و ابراهيم را صدا كردم.
پيرمرد يك دســتگاه دوربين و مقداري وسايل ديگر به ابراهيم تحويل داد
وگفت: ابرام جان، اين هم يك وانت پر از چفيه.
بعدهــا ابراهيم تعريف ميكرد كــه از آن چفيهها برای عمليات فتح المبين
استفاده كرديم.
كم كم استفاده از چفيه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد.
راوی:عباس هادی
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism