•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت138
فتح المبین
نزديك صبح ابراهيم بر اثر اصابت تركش به پهلويش مجروح شــد. بچهها
هم او را سريع به عقب منتقل كردند.
صبح ميخواســتند ابراهيم را با هواپيما به يكی از شهرها انتقال دهند. اما با
اصرار از هواپيما خارج شد. با پانسمان و بخيه كردن زخم در بهداری، دوباره
به خط و به جمع بچهها برگشت.
در حملــه شــب اول فرمانده و معاونين گردان ما هم مجروح شــدند. برای
همين عليموحد به عنوان فرمانده گردان ما انتخاب شد.
همان روز جلســهای با حضور چندتن از فرماندهان از جمله محسن وزوايی
برگزار شد. طرح مرحله بعدی عمليات به اطلاع فرماندهان رسيد.
كار مهم اين مرحله تصرف توپخانه سنگين دشمن و عبور از پل رفائيه بود.
بچههای اطلاعات سپاه مدتها بود كه روی اين طرح كار ميكردند. پيروزی
در مراحل بعدی، منوط به موفقيت اين مرحله بود.
شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها
حركت ميكرد، پشت سرشان علی موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند.
هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طی شش
كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم.
علــی موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طــرف رفتند. اما اثری از توپخانه
دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم!
با اين حال، آرامش عجيبی بين بچهها موج ميزد. به طوری كه تقريبًا همه
بچهها نيم ساعتی به خواب رفتند.
ابراهيــم بعدهــا در مصاحبه با مجله پيــام انقالب شــماره فروردين 1361
ميگويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف ميرفتيم چيزی جز دشت
نميديديم. لذا در همانجا به سجده رفتيم و دقايقی در اين حالت بوديم. خدا
را به حق حضرت زهرا (سلام الله علیها)وائمه معصومين قسم ميداديم.
راوی: جمعی از یاران شهید
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism