eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.5هزار دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
15.6هزار ویدیو
86 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @mahwm21 ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[#پارت_بیست_و_پنجم] منوچهر سال شصت و هفت مسئول پادگان
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[] پرسیدم: معذب نیستی؟! گفت: نه،براے خانواده ام کار میکنم. درس خواندن را هم شروع کرد،ثبت نام کرده بود هر سه ماه،درس یک سال را بخواند و امتحان بدهد،از اول راهنمایی شروع کرد،با هیچ درسی مشکل نداشت الا دیکته،کتاب فارسی را باز کرد و چهار پنج صفحه ورق امتحانی پر دیکته گفتم،منوچهر در بد خطی قهار بود،گفت: حالا فکر کن درس خوانده اے،با این خط بدےکه داری معلم ها نمی توانند ورقه ات را صحیح کنند. گفت: یاد میگیرند،این را مطمئن بود، چون خودش یاد گرفته بود نامه هاے او را بخواند «وقت»را«فقط»بخواند و «موش» را «مشت» و هزار کلمه‌ے دیگر که خودش می توانست بخواند و فرشته. غلط ها را شمرد،شصت و هشت غلط، گفت:رفوزه اے. منوچهر همان طور که ورق ها را زیر و رو می کرد و غلط ها را نگاه می کرد،گفت:آن قدر می خوانم تا قبول شوم. این را هم می دانست،منوچهر آن قدر کله شق بود که هر تصمیمی می گرفت به پاش می ماند. صبح ها از ساعت چهار و نیم می رفت پارک تا هفت درس می خواند،از آن ور می رفت پادگان و بعد پیش نادر،کتاب و دفترش را هم می برد تا موقع بیکارے بخواند،امتحان که داد دیکته شد نوزده و نیم،کیف می کرد از درس خواندن،اما دکتر ها اجازه ندادند ادامه بدهد،امتحان سال دوم را می داد و چند درس سال سوم را خوانده بود که سر درد هاے شدیدی گرفت،از درد خون دماغ می شد و از گوشش خون می زد،به خاطر ترکش هایی که توے سرش داشت و ضربه هایی که خورده بود،نباید به اعصابش فشار می آورد،بعضی از دوستانش می گفتند: چرا درس بخوانی؟ما برایت مدرك جور می‌کنیم،اگر بخواهی می فرستیمت دانشگاه. این حرف ها برایش سنگین میی آمد، می گفت: دلم می خواهد یاد بگیرم،باید چیزی توے مخم باشد که بروم دانشگاه،مدرك الکی به چه درد می خورد؟ بعد از جنگ و فوت امام زندگی ما آدم هاے جنگ وارد مرحله ے جدیدی شد،نه کسی ما را می شناخت و نه ما کسی را می‌شناختیم،انگار براے این جور زندگی کردن ساخته نشده بودیم،خیلی چیزها عوض شد،منوچهر می گفت: کسی که تا دیروز باهاش توے یک کاسه آبگوشت می خوردیم،حالا که می خواهیم برویم توے اتاقش،باید از منشی و نماینده و دفتر دارش وقت قبلی بگیریم. '🌼🌿' @Antiliberalism