#یک_ماجرای_عجیب
امام موسی کاظم( ع ) چندین بار در طول زندگی اش به زندان افتاد. اولین بار به دستور مهدی، خلیفه عباسی، دستگیر و به بغداد منتقل شد.
دومین حبس امام موسی کاظم( ع ) در پی بحثی که با هارون الرشید بود. خزایی رئیس نگهبانان قصر هارون الرشید از خوابی روایت میکند که باعث شد هارون الرشید، امام موسی کاظم( ع ) را آزاد کند.
خزایی میگوید: «فرستادهای از طرف هارون نزدم آمد در ساعتی از شب که هیج وقت قبلا نیامده بود؛ و با چنان عجلهای مرا از جایی که خوابیده بودم بیرون کشید که حتی فرصت لباس پوشیدن پیدا نکردم. خیلی وحشت کرده بودم. وقتی به قصر رسیدم، خلیفه را دیدم که روی تختش نشسته بود. سلام کردم اما خلیفه ساکت حرفی نمیزد و این باعث شد بیشتر وحشت کنم. خلیفه سپس گفت «می دانی برای چه در این وقت شب پی ات فرستادم؟»
گفتم: به خدا که نه! ای امیر المومنین
گفت: آگاه باش که چند لحظه پیش خواب دیدم که یک حبشی نیزه به دست به نزدم آمد و گفت: موسی را در دم آزاد کن وگرنه با همین نیزه ذبحت میکنم. حالا برو و آزادش کن.
گفتم: ای امیرالمؤمنین بروم و موسی پسر جعفر را آزاد کنم؟ گفت: بله! برو موسی پسر جعفر را آزاد کن... سه هزار درهم به او بده و از قول من بگو که اگر میخواهد با ما بماند، هر چه بخواهد بدست خواهد آورد، اما اگر ترجیح میدهد به مدینه برگردد، اجازه دارد تا چنین کند. به زندان رفتم و دیدم که امام موسی کاظم ( ع ) بیدار شده منتظرم نشسته است.
گفت:در خواب پیغمبرخدا را دیدم که به من گفت: موسی! تو به ناحق به زندان افتادهای،کلماتی که میخوانم را با من تکرار کن، همانا امشب را تا پایان در زندان نخواهی ماند.