eitaa logo
˖⁠ درختِ نوزده‌ساله𓋼 ˖⁠
824 دنبال‌کننده
921 عکس
574 ویدیو
3 فایل
به نامِ خالقِ علیﷺ و اولادِ علیﷺ - من را اگر گم کردی ، در لابه‌لای شفق قطبی و قلب درختان تنومند و میان موج های اقیانوس به دنبالم بگرد. - مالک اینجا یک درختِ نوزده‌ ساله‌ست‌⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁩🌱! -کپی؟ خیر فقط فور. ـ سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلوات!
مشاهده در ایتا
دانلود
- در ارتباط با آدما اعتدال داشته باشید ؛ در مصرف آدما صرفه جویی کنید ، اینطوری وضع حالِ دل خودتون هم بهتر میشه!
- جمله‌ی «وایسا توضیح بدم» اگه عکس بود:
- خورشیدِ تازه طلوع کرده‌ی من! تو چه قدررر زیبایی⁦⁦♡(⁠ ⁠╹⁠▽⁠╹⁠ ⁠)⁩ *همین الان یواشکی از لای در از خورشیدخانومی عکس گرفتم:»
یه موزیکِ بی کلامی رو جدیداً شنیدم و عجیب منو تو خودش غرق می‌کنه:) ! اونقدری برام زیباست و بهم وایبِ یه مهمونی تو قصر رو بهم میده که نگم..♡
Darya Dadvar Duet Piano Violin bikalam.mp3
10.2M
- تصویری که با گوش دادن بهش توی ذهنم نقش میبنده خیلی برام قابل لمسِ♡
˖⁠ درختِ نوزده‌ساله𓋼 ˖⁠
- تصویری که با گوش دادن بهش توی ذهنم نقش میبنده خیلی برام قابل لمسِ♡
- گرمِ گپ و گفت با سایر مهمان‌ها بودم که توجهم به صدای مدیرِ تدارکات جشنِ قصر جلب شد ؛ زمانِ نواختنِ نوازنده‌ها و همراهی کردنِ زوج ها با یکدیگر بود:) هر یک از اشراف‌زادگان ، دست در دستِ نامزدِ خود واردِ محوطه مخصوص شدند و در گوشه‌ای ایستادند ؛ گوش‌شان به نوازنده‌ها بود و نگاهشان معطوف به شاهزاده و یارِ گندمگون‌ش! صدای ویالون سکوتی را که قصر را فرا گرفته بود ، شکست ؛ زوج ها دست در دستِ هم شروع به چرخیدن و همراهیِ یکدیگر کردند؛ با تبسم به شاهزاده و نامزدش نگاه میکردم و مردمک چشم‌هایم با هر حرکتِ آنها ، حرکت میکرد ، گویی انگار چشمانم نفر سومی بود که در پایکوبی آن دو را همراهی میکند:) چه کسی فکرش را می‌کرد که جنگی هولناک باعث وصالی غیر منتظره و از همه مهمتر نجاتِ جانِ یک سرزمین شود؟ مغول ها تقریباً تمام روسیه را تصاحب کرده بودند و تا اوکراین پیشروی کرده بودند و حال نوبت به تصرف بلاروس رسیده بود! سرزمینِ ما:) سرزمین و وطن در نظرِ ما تکه‌ای از قلب و جان‌مان است ؛ اگر آسیبی ببیند دیگر مایی وجود ندارد ... تصور نابودی و سوختنِ سرزمین مادری‌ات در آتشِ حرص و هوسِ حکومت بیگانه و گلگون شدنِ خاکِ خانه‌ات از خونِ خانواده‌ات آنقدر سخت است که نمیتوانم به هیچ دردِ دردناکی تشبیه‌ش کنم:) شاه حتی بیشتر از مردم طاقت این اتفاقات رعب‌آور را نداشت ؛ او سواره‌ای به طرف سپاه مغول فرستاد تا پیغام خود را به آنها ابلاغ کند؛ پیغامی با این مضمون که با توافقی نیک ، خود و مردمش را تسلیم میکند و تخت سلطنتش را به آنها میبخشد! شاه پیشنهاد وصال داده بود ! وصال تک پسرش با دختری از رُؤَسای سپاه مغول که در نهایت فرزندانِ آنها که رگ و ریشه مغول را دارند بشوند جانشین و نسل خود را در این قصر ادامه دهند ، به شرطی که حتی مورچه‌ای در سرزمین بلاروس خراش برندارد... هرچند هیچکس از اینکه بیگانه‌ای به خاکش ، نفوذ کند ، خوشش نمی‌آید ولی سرنوشت جان و فرزندان مان چه میشود؟ اصلا آیا آنها پیشنهاد را قبول میکردند؟ بسیار بعید می‌دانستیم ؛ مگر میشود که سپاه مغول با کسی توافق و دوستی کند؟ مگر اینکه معجزه ای رخ بدهد ..‌‌.. در ذهن‌مان نمیگنجید ولی به طرز معجزه‌واری قبول کردند! و امروز ، روزِ اعلام پیوندِ شاهزاده‌ی موطلاییِ بلاروس و دخترکِ چشم بادامیِ مغول و پایانِ حکومتِ پادشاه و نجاتِ جانِ یک سرزمین بود! در قلبمان سوزِ ضعف و ناکامی وجود داشت اما لبخندمان محو نمیشد و سرمان بلند بود و شعله امیدمان به معجزاتی زیباتر ، هنوز روشن بود ! قطعه‌ی موسیقی مخصوص مراسم نواخته شده بود و نوازندگان دست از سازشان کشیده بودند به‌جز نوازنده ویالون.. او همچنان با چشمانی که اشک در آن جمع شده بود مینواخت ، بی‌شک او مانند همه‌ی ما از احساسِ نجات‌یافتن و توانایی ادامه زندگانی که مدیونِ زوج مقابلش بود ، شاد بود و در شوق غرق شده بود و اختیارش را از دست داده بود ؛ مهمانان شروع کردند به دست زدن تا بلکه بتوانند ویالونیست را آگاه کنند اما او بی‌توجه به صدای دستِ میهمانان ادامه داد ، ادامه داد ، با دستانی لرزان ادامه داد ، دیگر نوازندگان هم دوباره دست به‌کار شدند و ویالونیست را همراهی کردند و مراسم دقایقی بیشتر ادامه پیدا کرد و پسرکِ ویالون‌زن بی‌وقفه نواخت و نواخت و سپس همزمان نفسی کشید و قطره اشک جمع شده در چشمانش جاری شدند و دستش از آرشه جدا شد و نواختن پایان یافت ؛ اینبار اشک در چشمانِ‌ما جمع‌شد.. تشویقش کردیم و برایش دست زدیم ، اینبار اما محکم‌تر و پر امید تر :) *(پ.ن : این متن غیرواقعی بوده و تمامِ گفته‌ها سند تاریخی ندارند و تنها زاده‌ی ذهنِ خلاقِ یگانه است.) - یگانه.
- این عکس رو دیروز عصر گرفتم:)☀️💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- ꜱᴏᴍᴇᴛɪᴍᴇꜱ ɪ ꜰᴇᴇʟ ʟɪᴋᴇ ɢɪᴠɪɴɢ ᴜᴘ ʙᴜᴛ ɪ ᴊᴜꜱᴛ ᴄᴀɴ′ᴛ ! ɪᴛ ɪꜱɴ′ᴛ ɪɴ ᴍʏ ʙʟᴏᴏᴅ ᥫ᭡ :)
˖⁠ درختِ نوزده‌ساله𓋼 ˖⁠
- امروز ولی یه روزِ بارونیه و ما خورشیدِ عزیز رو به طور واضح نداشتیم‌⁦:⁠^⁠)⁩
الان هوا هوای ریواچ کردنِ فیلمِ زیبای «صبحانه در تیفانی» با بازیِ آدری هپبورن عزیز و محبوبمه🤌🏻💙 *ولی حیف که وقتشو ندارم🚶🏻‍♀..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- باور کنید این دوسال دیگه عین یه آدم بالغ میتونه صحبت کنه😄👌🏻.