خیابان، همان خیابانِ خوشمنظرهی همیشگیست و نگاه، مثل همیشه به گنبد که میافتد، دست روی سینه مینشیند به زمزمهی سلامی و شاید کلامی...
هوا اما هوای دیگریست با عطر خبرهای خوش و اتفاقهای تازه.
پاها اولِ خیابان آیتاللّٰه واعظ طبسی، از حرکت میایستند؛ که دل به جایی گیر کرده انگار و قدمبرداشتن یعنی نخکششدنش. دیگر رهگذر نیستی. ایستادهای چشم در چشمِ تصویرِ عاشقترینها و دست در دستِ صفحههای کتابها.
نگاهت هر سمتی را که نشانه میگیرد، نشانی از عشق آنجاست.
اسمش #موکب_شباب_الشمس است. جوانانِ خورشید... از لابهلای کلمات پراکندهای که به گوشت میخورد، «روز اول» را زیاد میشنوی.
وقت تنگ است و آغوش حرم به روی تو باز... اما باید باز هم بیایی انگار. اینجا خبرهاییست...
@aqr_javanan