➯ @Arameeshbakhoda
🕯پنجشنبـه است...
🍂باز بی قـراریها...
🕯باز دلتنگیها...
🍂باز خاطـرات...
🕯باز اشڪ و حسـرت...
🍂باز جای خالی مسافـران بهشتی...
🕯ثانیـهها بوی دلتنگی میدهد....
♡یـادشـان بخیـر♡
🕯عزیزانی ڪه با ما زیستنـد
🍂و نیستنـد....
🕯مـردن آن نیست ڪه
🍂در خـاڪ سیاه دفن شوم
🕯مـردن آن است ڪه
🍂از خاطـر تـو
🕯با همہ خاطرهها
🍂محو شوم...
🕯با ذڪر یک فاتحه و صلوات
🍂یادی ڪنیم از عزیزانی ڪه...
♡هنوز دوستشان داریم♡
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:
فرزندم: روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید و در کارها یم غیر منطقی!!
در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده
و صبر کن تا مرا بفهمی
هنگامی که دستم میلرزد و غذایم بر روی لباسم میریزد
هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم
پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم به تو یاد میدادم
اگر دیگر جوان و زیبا نیستم
مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم
اگر دیگر نسل شما را نمیفهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من برای آنچه نمیفهمم باش
من بودم که ادب را به تو آموختم
من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبرو شوی، پس چگونه امروز به من میگویی چه کنم و چه نکنم؟؟؟!!!
از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو خسته نشو
چون خوشبختی من اکنون این است
که با تو باشم
تو اکنون تمام زندگی من هستی
من همچنان میدانم که چه میخواهم
فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن
هنگامی که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمیکند، با من مهربان باش
اکنون که پیرم از گرفتن دستم هنگام راه رفتن خجالت نکش، که در کودکی ات که ناتوان بودی من دست تو را میگرفتم
من دیگر مثل تو جوان نیستم و به سادگی، مرگ در انتظار من است
در کنار من باش و مرا تنها نگذار
هنگامی که از خطای من چیزی به یاد آوردی بدان که من جز مصلحت تو چیزی نمیخواستم
خطاهای مرا ببخش تا خدا تو را بیامرزد
هنوز هم خنده و بازیهای تو مرا خوشحال میکند
مرا از همصحبتی خودت محروم نکن
هنگام تولدت با تو بودم
پس هنگام مرگم با من باش
لازم است این متن را همه بخوانند تا احساس مادرشان را هنگامی که بزرگ شد بفهمد
آن را برای فرزندانتان ارسال کنید
خدایا مادرم را از کسانی قرار بده که آتش جهنم به او بگوید عبور کن و بهشت به او بگوید:
قبل از اینکه تو را ببینم مشتاق تو بودم.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
مزرعه داری بود که زمینهای زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمیتوانست کارهای مزرعه را انجام دهد.
تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیهای بدهد چون محل مزرعه در منطقهای بود که طوفانهای زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد
افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند، سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه دار آمد
مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون دستیار یک مزرعه دار بودهای؟
مرد جواب داد من میتوانم موقع وزیدن باد بخوابم به رغم پاسخ عجیب مرد چون مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد
مرد به خوبی در مزرعه کار میکرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام میداد و مزرعه دار از او راضی بود
سرانجام یک شب طوفان شروع شد
و صدای آن از دور به گوش میرسید
مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید طوفان در راه است فوراً به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت بلند شو طوفان میآید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد
مرد همانطوری که در خواب بود گفت: نه ارباب من که به شما گفته بودم وقتی باد میوزد من میخوابم
مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد.
با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است، گاوها در اصطبل و مرغها در مرغدانی هستند، پشت همهٔ درها محکم شده است و وسائل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.
مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته
بنابراین حق داشته که موقع طوفان
در آرامش باشد
وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد
تا با مشکلات مواجه شود
از چیزی ترس نخواهد داشت...
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
بیـا زنـدگی کنیم!
خورشیـد روزی دو بار طلوع نمیکند
ما هم دوبار بہ دنیـا نمیآئیم
هر چه زودتر بہ آنچه از زندگیات
باقی مانده بچسـب
خـدا یکبـار فرصت زنـدگی میدهـد
شـاد بـاشی یا غصـه بخـوری
راضی باشی از زنـدگیت یا نه
لحظـهها میگذرن
پس تصمیـم بگیر از امـروز
برای هر چیز بیخودی
خودتـو داغـون نکنی
خـدا مالک همه چیـز است
گاهی اتفاقات ناخوشایند
ما را در مسیـر بهترین اتفاق ممکن
در زندگیمان قرار خواهد داد
پس بہ خـدا اعتمـاد کن و پیش برو
فرصت زنـدگی را از دست نـده
فرصت خوبی کردن و خوب بودن
فرصت با خـدا بـودن
#جـایخـالیزنـدگی
در حوالی روزمرهگیهایمان
جای خالی زندگی
عجیب توی ذوق میزند!
شاید یادمان رفته است
زندگی سادهترین اتفاق قشنگی است که
در بوئیدن عطر گلهای شب بو
در هوس بستنی در سرمای زمستان
در رقص باران روی گونه پنجره
در حنجره کوک پرندگان در دمدمههای صبح
در چشمان مادربزرگ و لبخند پدربزرگ
در سوز زمستان که از لای پنجره
دستی به استخوانمان میکشد
در صدای بادهای عصرانه پائیز
در چای تازه دم مادر و اخمهای خندان پدر
در حال فریاد است
زندگی هنوز زیر کرسی مادربزرگ
با قصههایش گرم میشود
و صبحها سر کوچه اولین کسی است
که صبح بخیر را سر زبانمان میریزد
زندگی را یادمان نرود
ما فقط یک بار اجازهٔ
به آغوش کشیدنش را به ارث بردهایم.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
ﭼﻮﭘﺎنی ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺰ ﭼﺎﻻک ﺍﺯ ﺟﻮی ﺁﺏ بپرد نشد که نشد
ﺍﻭ میﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮی ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳک گله ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ
ﻋﺮﺽ ﺟﻮی ﺁﺏ ﻗﺪﺭی ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ حیوانی ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ آن ﺑﮕﺬﺭد
ﻧﻪ ﭼﻮبی ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ میﺯﺩ ﺳﻮﺩی ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ نه ﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎی ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍی ﺍﺯ ﺁنجا میﮔﺬﺷﺖ وقتی ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ پیش ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ میﺩﺍﻧﻢ
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮی ﺁب ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮی ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ
ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮی ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ پی ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪند
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ!
ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭی ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄثیری ﺩﺍﺷﺖ؟
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ میﺩﻳﺪ ﮔﻔﺖ:
تعجبی ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮی ﺁﺏ میﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎ روی ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ
ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮی ﭘﺮﻳﺪ
ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ
ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎ
ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ
رﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ
رﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ
رقص اندر خون خود مردان کنند
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو
ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ
و ﻣﺮﺩ مؤﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان
برگ تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند
تا هزینهٔ جراحی را بپردازد
پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ گفتن ﻣﺎ میتوانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ میکرد
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتن میتوانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم
ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ
ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند
پرسیدن ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
ﺑﻠﮑﻪ این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ
ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ نمیخواهد جز اینکه با او باشیم
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ نمیدانیم
ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به جا نمیآوریم
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم
شراب شوق مینوشم به گرد
یار میگردم
سخن مستانه میگویم ولی
هشیار میگردم
گهـی خنـدم
گهـی گریـم
گهـی افتـم
گهـی خیـزم
مسیحا در دلم پیدا و من بیمار میگردم
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
یه موتور گازی داشت که هر روز صبح و عصر سوارش میشد و میومد مدرسه و برمیگشت
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت، رسید به چراغ قرمز
ترمز زد و ایستاد
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب
اشهد ان لا اله الا الله ...
هر کی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت
هر کی هم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شده؟!
قاطی کرده چرا ؟!
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت: مگه متوجه نشدید؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس تو ماشین بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه، به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه
دیدم این بهترین کاره !
همین!
✍برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
لطفاً مقايسه ممنوع❗️
هی نشستیم و گذاشتیم ما را مقایسه کنند
از پسر عموت یاد بگیر!
پسر فلانی رو ببین چقدر مؤفقه!
نصف توئه، ببین به کجا رسیده!
یا که بدتر ...
خودمان، خودمان را مقایسه کردیم!
چرا مثل فلانی توی فامیل درآمد ندارم؟
چرا مثل فلانی از زندگیم راضی نیستم؟
چرا مثل فلانی خونه و ماشین خوب ندارم؟
چرا مثل فلانی توی فلان دانشگاه دولتی
قبول نشدم؟
و هزار جور چراهای مختلف
و قیاسهای اعصاب خرد کن دیگر
که خودمان بریدیم و خودمان هم دوختیم!
نپرسیدیم فلانی که خودمان را با او
مقایسه میکنیم
واقعاً تماماً مثل و مانند ماست؟
زندگی را مثل ما گذرانده؟
مشکلاتش، دغدغههایش، خوشیهایش
آرزوهایش، همگی با ما برابر بودهاند؟
فرصتهایش چطور؟
یا زحمتی که برای رسیدن به آن جایگاه کشیده؟
بدون در نظر گرفتن تمامی عوامل
هیچوقت تکرار میکنم هیچوقت
نمیشود و نباید دو چیز را مقایسه کرد
آن هم دو آدم کاملاً متفاوت!
تنها کسی که باید خودمان را با او
مقایسه کنیم، خودِ دیروزمان است!
تنها چیزی که باید مقایسه کنیم
حال امروزمان با دیروز است!
باقی مقایسهها را بخواهیم یا نه
مردم خود به خود برایمان انجام میدهند
حداقل خودمان به آنها دامن نزنیم!
👤 دکتر محمود انوشه
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
گاهی اوقات فشار زندگی
اینقدر زیاد میشه که دوست داری
فریاد بزنی، گریه کنی، خدا خدا کنی
فایده نداره...!
قانون جذب چیز دیگهای میگه:
تو باید حالت خوب باشه
تا بتونی اتفاقهای خوب رو
بہ سمتت جذب کنی
گاهی باید تو اوج فشار بیخیال بشی
خودتو رهـا کنی
فارغ از تمـام دغدغهها!!
تا بتونی خودتو واسه دقایقی
ساعتی مهمون کنی بہ شادی و خنده
تا اتفاقات خوب رو جذب کنی
یادت نره صرفاً با شـاد بودن
هم اتفاقی نمیفته
باید در عین شـاد بودن
هم صبـور باشی هم پر تـلاش
زندگی خوبی رو براتون آرزو میکنم❤️
➯ @Arameeshbakhoda
اگر خـانه قلـب مـا
تاریکی و ناامیدی را
بیشتر در خـود جـای دهـد
نـور خـدا کمتـر میتـواند
میهمـان خـانـه
قلـبهایمـان باشـد
پس همتی کنیـم و برخیزیم
هر چه حسـرت، حسـادت، کینـه
ناامیـدی و بـدی اسـت
از قلـب خـود بـزدائیم
و فانوسی بر سرسرای
قلـب خـود بیاویزیم
و شـادی دیـدار خـدا را
بہ انتـظار بنشینیـم
خـدایـا قلـبمان را
بـا زلال بخشـش و مهـربانیت
آنقـدر پـاک گردان
تا مهمـان قلـبهایمان باشـی
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمردقصاب
این جوانمرد، همیشه با وضو بود
میگفتند: عبدالحسین،
چه خبر از وضع کسب و کار؟
میگفت: الحمدلله
ما از خدا راضی هستیم
او از ما راضی باشه......!!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگینتر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمیکرد
میگفت: برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید، مقداری گوشت میپیچید توی کاغذ و میداد دستش
کسی که وضع مادی خوبی نداشت
یا حدس میزد که نیازمند باشد
یا عائله زیادی داشت را دو برابر پول مشتری، گوشت میداد.
گاهی برای اینکه بقیه مشتریها متوجه نشوند، وانمود میکرد که پول گرفته است
گاهی هم پول را میگرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمیگرداند به مشتری
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را میبرد سمت دخل و دوباره همان پول را میداد دست مشتری و میگفت: بفرما ما بقی پولت
عزت نفس مشتری نیازمند را نمیشکست!
این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیاتهای دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
شهید عبدالحسین کیانی
همان '#جوانمردقصاب است !
به این میگن جوانمرد
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد.
عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت میکنی؟
چوپان گفت: روزی با پدرم به خانهٔ مرد ثروتمندی رفتیم از ثروت او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم
آن مرد ثروتمند لقمهٔ نانی به ما داد
پدرم گفت:
در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید
و او فقط مالک این لقمهٔ نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد
بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد
چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد
چوپان گفت:
بر من به اندازهٔ بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی
دست احسان مرا با این احسان خود
بخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
بَـرنـده بـاش، نـه بُـرّنـده❗️
نه کسی ڪه امیـد کسی را میبرد
نه کسی ڪه برای برون ریزی خشم و دردهایش، ارزش دیگران را بہ زیر سوال میگیرد
کسی باش ڪه برای صعود خودش میجنگد، نه سقـوط آدمها
کسی ڪه دنبال مقصر نمیگردد
و شوق دیدن ایستادگی و مؤفقیت
آدمها را دارد
کسی ڪه برای خوب بودن حال خودش
و خوب بودن حال دیگران، قدمی برمیدارد
کسی باش ڪه بہ جای ایستادن
و اعتراض بہ حفـرههای مسیـر
حفـرهای را پر میکنـد
و بہ مسیـرش ادامـه میدهد
اگر ادامـه دادن و پیروزی سخت شد
و تمام جهـان، دست از ادامه برداشتند
تـو شهـامت داشتـه بـاش
و خلاف جریان رود شنـا کن
تـو دلت را بہ دریـا بـزن، و بـرنـده بـاش
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
بہ کلینیک خـدا رفتـم
تا چکاپ همیشگیام را انجام دهم
فهمیـدم ڪه بیمـارم
خـدا فشار خونم را گرفت
معلوم شد ڪه لطافتم پائین آمده
زمانی ڪه دمای بدنم را سنجید
دماسنج چهل درجه اضطراب نشان میداد
آزمایش ضربان قلب نشان داد
ڪه بہ چندین گذرگاه عشـق نیاز دارم
تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود و آنها دیگر نمیتوانستند بہ قلب خالیام خون برسانند
بہ بخش ارتوپدی رفتم، چون دیگر
نمیتوانستم با دوستانم باشم
و آنها را در آغوش بگیرم
بر اثر حسادت زمین خورده بودم
و چندین شکستگی پیدا کرده بودم
فهمیدم ڪه مشکل نزدیک بینی هم دارم
چون نمیتوانستم دیدم را
از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم
زمانی ڪه از مشکل شنوائیام شکایت کردم، معلوم شد ڪه مدتی است
صدای خـدا را آنگاه ڪه در طول روز
با من سخن میگوید نمیشنوم
خدای مهربان برای همه این مشکلات
بہ من مشـاوره رایگان داد
و من بہ شکرانهاش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی ڪه در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است
استفاده کنم
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتن بہ محل
کار یک قاشق آرامـش بخورم
هر ساعت یک کپسول صبـر
یک فنجان بـرادری
و یک لیوان فـروتنی بنوشم
زمانی ڪه بہ خانه برمیگردم
بہ مقدار کافی عشـق بنوشم
و زمانی ڪه بہ بستـر میروم
دو عدد قرص وجـدان آسوده مصرف كنم.
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
آدمی بہ خودیِ خود نمیافتـد
اگر بیفتد از همان سمتی میافتـد
ڪه بہ خـدا تکیـه نکرده اسـت
همیشه در هر حادثهای بہ خودت بگو
یه خیـری تـو این اتفاقی ڪه
الان بـرای مـن افتـاده هسـت
مطمئن بـاش خـدا
راه را بہ تـو نشـان میدهـد
بہ خـدا اعتمـاد کـن
او هر چیـزی را بہ قشنگترین
حالت ممکن بہ تـو میدهـد
امـا در زمـان خـودش
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
آموزگار سر کلاس گفت:
کشتی مسافران را بر عرشه داشت
در حال گردش و سیاحت بودند
قصد تفریح داشتند امّا،
همه چیز همیشه بر وفق مراد آدمی نیست!
کشتی با حادثه روبرو شد و نزدیک به غرق شدن و به زیر آب فرو رفتن!
روی عرشه زن و شوهری بودند
هراسان به سوی قایق نجات دویدند
امّا وقتی رسیدند، فهمیدند که فقط برای یک نفر دیگر جا مانده است!
در آن لحظه، مرد همسرش را پشت سر گذاشت و خودش به درون قایق نجات پرید
زن مبهوت، بر عرشۀ کشتی باقی ماند!
کشتی در حال فرو رفتن بود
زن در حالی که سعی میکرد در میان غرّش امواج دریا، صدای خود را به گوش همسرش برساند
فریاد زد و کلامی بر زبان راند
آموزگار دم فرو بست و دیگر هیچ نگفت
از شاگردان پرسید:
به نظر شما زن چه گفت؟
هر کسی چیزی گفت
بیشتر دانشآموزان حدس زدند که زن گفت: بیزارم از تو! چقدر کور بودم و تو را نمیشناختم
آموزگار خشنود نگشت
ناگاه متوجه شد پسرکی در تمام این مدّت سکوت کرده و هیچ سخن نمیگوید!
از او خواست که جواب گوید
و اگر مطلبی به ذهنش میرسد بیان کند
پسرک اندکی خاموش ماند و سپس گفت:
خانم معلّم!
بر این باورم که زن فریاد زده است که
مراقب فرزندمان باش!
آموزگار در شگفت ماند و پرسید:
مگر تو قبلاً این داستان را شنیده بودی؟
پسرک سرش را تکان داده گفت: خیر
امّا مادر من هم قبل از آنکه از بیماری جان به جانآفرین تسلیم کند به پدرم همین را گفت
آموزگار با ندایی حزین گفت: آری!
پاسخ تو درست است
کشتی به زیر آب فرو رفت
مرد به خانه رسید و دخترشان را به تنهایی بزرگ کرد و پرورش داد
سالها گذشت
مرد به همسرش در آن عالم پیوست!
روزی دخترشان هنگامی که به مرتب کردن اوراق و آنچه که از پدرش باقی مانده مشغول بود
دفتر خاطرات پدر را یافت
دریافت که قبل از آنکه پدر و مادرش به مسافرت دریایی بروند، معلوم شده بود که مادرش به بیماری لاعلاجی دچار شده بود که دیگر زندگی او چندان به درازا نمیکشید!
در آن لحظۀ حساس، پس در حقیقت پدر از تنها فرصت زنده مانده برای پرورش دخترشان سود جُسته بود!
پدر در دفتر خاطراتش نوشته بود:
چقدر مشتاق بودم که با تو در اعماق اقیانوس مقرّ گیرم، امّا به خاطر دخترمان گذاشتم که تو به تنهایی به ژرفنای آبهای دریا بروی
داستان خاتمه یافت
کلاس در خاموشی فرو رفت
آموزگار میدانست که دانشآموزانش درس اخلاقی این داستان را دریافته بودند
درس مربوط به خیر و شر
خوبی و بدی، در این جهان را
در ورای هر کاری، هر فریادی، هر سخنی
پیچیدگی بسیاری وجود دارد
که درک آنها مشکل است
به این علّت است که هرگز نباید سطحی بیاندیشیم و دیگران را بدون آنکه ابتدا آنها را درک کرده باشیم، محلّ داوری خود قرار دهیم
کسی که مایل است صورت حساب را پرداخت کند، بدان علت نیست که جیبی مملو از پول دارد، بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج مینهد
کسانی که در محل کار ابتکار عمل را به دست میگیرند نه بدان علت است که احمقند
بلکه چون مفهوم مسئولیت را نیک میدانند!
کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی، زبان به پوزش باز میکنند و از در اعتذار وارد میشوند، نه بدان علّت است که خود را مدیون شما میدانند بلکه از آن روی است که شما را دوست واقعی خود میدانند
کسانی که برای شما متنی را میفرستند
نه بدان سبب است که کار بهتری ندارند که انجام دهند بلکه از آن روی است که مهر شما را در دل و جان دارند!
یک روز، همۀ ما از یکدیگر جدا خواهیم شد! دلمان برای گفتگوهای خویش دربارۀ همه چیز و هیچ چیز تنگ خواهد شد رؤیاهای خویش را به یاد خواهیم آورد
روزها و ماهها و سالها از پی هم خواهد گذشت تا بدانجا که دیگر هیچ تماسی برقرار نخواهد بود
یک روز فرزندان ما نگاهی به این عکسهای ما خواهند افکند و خواهند پرسید:
اینها چه کسانی هستند؟
و ما با اشکی پنهان در چشم لبخندی خواهیم زد، زیرا سخنی بس موثّر قلب ما را متأثر میسازد پس خواهیم گفت: اینها همان کسانی هستند که من بهترین روزهای زندگیام را با آنها گذراندهام.
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➯ @Arameeshbakhoda
الهـی
امشـب بہ زنـدگی مـن
و همـه عزیـزانم
سلامتی و آرامـش عنـایت فـرما
خـدایـا
میدانی ڪه این شـبها
دلمـان بیشتـر از همیشـه
احسـاس نزدیکی بہ تـو را دارد
پس دلمـان را بیشتـر
بہ نـور خـود منـور گـردان
شـب سیـاه اسـت
امـا نـوید روشـنی میدهـد
بعـد هر تاریکی، روشنیست
پس با امیـد بخوابیـد...
شبتـ🌙ـون منـور بـه نـور خـدا🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➯ @Arameeshbakhoda
🍃بِسـمِ اللهِ الرَّحمـن الرَّحیـم🍃
بـا نـام و یـاد خـدای مهـربان
و بہ توکل نـام اعظمـش
آغـاز میکنیـم روزمـان را
بـا نـام خـدایی ڪه
محتاج یـاری و رحمـت او
تـوجه و عشـق او
گذشـت و عفـو او هستیـم
رحمـت خـدا شامـل حالتـون
🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸
➯ @Arameeshbakhoda
سـلام بہ خـدای یکتـا
سـلام بہ صبـح
سـلام بہ شـروع و تـازگی
سـلام بہ امیـد و زنـدگی
سـلام بہ مهـر و مهـربانی
سـلام بہ دوستـان باوفـا
سـلام بر قلبهایی ڪه جز
دوست داشتن چیزی نیاموختهاند
سـلام بر روحهای پاکی
ڪه جز سادگی قالب دیگری ندارند
سلام بر تنهایی ڪه محبـت
لبـاس آنهاست
سـلام بر نگاههایی
ڪه صداقـت زینتشان اسـت
سـلام بر مهـر و تواضع آدمی
ڪه بالاتـرین سرمـایه اوست
صبحتـون پر از عشـق و معجـزه
➯ @Arameeshbakhoda
لازم اسـت روز خود را
با کلام زیبـا آغـاز کنیـد
و با شنیـدن آهنگی خوش
مثل صـدای پرنـدگان
و یا موسیقی ڪه دوست دارید
ابتـدای صبــح
ابتـدا بہ خــودتان و خــداوند
صبـح بخیـر بگوئیـد
جمـلاتی تأکیـدی بـرای
شـروع صبـح داشتـه باشیـد
مــــثلاً
امـروز معجـزه پس از معجـزه
خواهد آمـد و شگفتیها
لحظـهای باز نخواهنـد ایستاد
امـروز روز پیشـرفت
و کامل شدن مـن است
و مـن برای دیدن چنین روز زیبـا
و متبرکی خـدا را شڪر میکنم
این کار را هر روز و مدام انجام دهید
تا شاهد شگفتیهای زندگی خود باشید
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃
✿↶ #حـــسآرامـــشنـــــابــــــ ↷✿
❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀
❄️ یا اَرْحَـمَ الرّاحِمیـن
دخیل بستـهام انگشتـانم را
بہ ضـریح آسمـانت
بہ وسعـت مهـربانیت
و منتظـر نشستـهام
ایمـان دارم
همه نامـههای نانوشته دلـم
بہ مقصـد مهربانی تـو میرسد
❄️ پـروردگارا
ممنونم ڪه تـو همیشـه قانونت
پا برجاست، حتی وقتی مـا
قانون شکنی میکنیم
ما چه بنـدههای خوبی باشیم
چه بـد باشیم
هیچ وقت طلـوع و غـروب
خورشیدت رو از ما نمیگیری
قانونهای دنیـای تـو زیبـاست
نه قانونهای دنیـای مـا
❄️ خـداونـدا
کمکم کن تـا شکرگزاری را
همچون مرهـمی در مسیـر تحـول
روزانـهٔ زنـدگیام بہ کار بـرم
گاهی بهتـرین طریقهٔ ابـراز قدردانی
لـذت بـردن از موهبت ها
و شادمانی هائی اسـت ڪه
بہ ما عـطا شـده اسـت
❄️ پـروردگارا
کمکم کن بہ زنـدگی عـادی
و روزمـرهٔ خود دقیـقتر نگاه کنم
کمکم کن تـا شگفتی و اعـجاب
تـولد دوبـاره را ببینـم
و درسهایت را بیامـوزم
بہ درستی ڪه اول آمـوزگار جهـان تـو هستی
خیلی دوسِـت دارم خـدا
بابت همه نعمتهائی ڪه بہ ما دادی
صـد هـزار مـرتبہ شڪرت مهـربانـم
#الحمـدللهربالعـالمیـن
─┅─═इई❄️🌨❄️ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
همهٔ خواستهها زمان دارند
هدفهای بزرگ، مانند دويدن هستند
برای رسیدن به هدفهای بزرگ
باید تلاشهای کوچک را جدی گرفت
برای دويدن، ابتدا بايد راه رفت
سپس قدمها را تند كرد
و بعد دويدن را رقم زد
دويدن ناگهانی و بدون مقدمه
هر كس را از نفس میاندازد
آرام آرام پیش روید
تا مدارتان تغییر کند
از هر مرحله لذت ببرید
و هماهنگ با خلقت هستی باشید
بعضی ناراحتیها را
هیچ وقت نباید فراموش کرد
بعضی دلخوریها
باید تا ابد گوشهٔ قلب آدم بماند
اصلاً بعضی خاطرهها را
باید سنجاق کنی به سینهات
و با خودت همه جا حمل کنی!
فراموشی بد نیست ولی بیشتر وقتها
باعث تکرار اشتباهها میشود
اما یادآوریها
اینکه بعضی رفتارها مثل فیلم
از جلوی چشمانت رد شوند
باعث میشود کمتر خطا کنی
و بیشتر مواظب خودت باشی
مواظب احساست
اعتماد کردنت
محبت کردنت
عاشق شدنت
گاهی وقتها همین بغضها
همین زخمهای فراموش نشده
که در دلت مانده و ذره ذره آبت میکند
مشتی میشود و محکم به صورتت میکوبد
تا یـادت نـرود در این دنیـا
هر کسی قابل اعتمـاد نیست
یـادت نـرود
سـاده و زود بـاور نباشی
یـادت نـرود
زنـدگی گاهی بیرحم است
و آدمها بی رحمتر
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
↩️ در زنـدگی یـاد گرفتـم:
↫ با احمـق بحث نکنم
و بگذارم در دنیای احمقانه خویش
خوشبخت زندگی کند
↫ با وقیـح جدل نکنم
چون چیزی برای از دست دادن ندارد
و روحم را تبـاه میکند
↫ از حسـود دوری کنم
چون اگر دنیا را هم بہ او تقدیم کنم
باز از من بیزار خواهد بود
↫ و تنهایی را بہ بودن در جمعی ڪه
بہ آن تعلق ندارم ترجیح دهم
↫ و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم
◄ بہ همه نمیتوانم کمک کنم
◄ همه چیز را نمیتوانم عوض کنم
◄ همه من را دوست نخواهند داشت
➯ @Arameeshbakhoda
بـا فـرض اينڪه
فـردايى از راه نخواهـد رسيـد
عزيـزانتان را دل سيـر ببينيـد
عاشقـانه نگاهشـان كنيـد
خجالت نكشيـد
عزيزانتان را در آغـوش بگيريـد
و بہ آنها بگوئید ڪه دوستشان داريد
از آنهـا تشڪر كنيـد
بہ خاطـر مهـربانى هايشـان
و ببخشيـد خطاهايشـان را
هميـن حالا ...
شـايد فرصت ديگرى نداشته باشيم!
شـايد فـردا نيـايـد ...
چـرا هميـن حالا نـه ؟!
#مهــربـانبـاشیــم
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃
✿↶ #حـــسآرامـــشنـــــابــــــ ↷✿
❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀
❄️ خـدایـا
خوبان عالم را سر راهمون بگذار
حس بسیار خوبیست هنگامی ڪه
در لحظه هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی
بی هوا کسی سر راه آدم سبـز بشود
کلامش، نگاهش، حتی نوشتهاش
آرامش و شادی و امید بپاشد بہ زندگیات
فقط از دست خود خـدا بر میآمده
ڪه آن بزرگ را یا کلام و نگاه
و نوشتهاش را برای آن لحظهٔ خاص
سر راه زندگی ما بگذارد
شاید یکی از دعـاهای روزانهام
این باشد ڪه:
خـدایا ما را واسطه خوب شدن
حال دیگران قـرار بده
يا خوبان را واسطه خوب شدن ما قرار بده
یادت باشه همیـشه ڪه
زندگی بہ دلخواه مـا نیست
همیشه همه چی ڪه خوب نیست
اما ته تهش با یه کلمه دلم آروم میشه
الله اکـبر . . .
قطعاً همینطوره
واقعاً بـهش اعتقاد دارم ڪه
خـدا بزرگتر است از همهٔ اندوههای ما
بـزرگتر از غمها و دلتنگی هایمان
بـزرگتر از هر چه سختی و نومیـدی
پس با خیال آسـوده
همه چی رو بہ خـدا میسپاریم
ڪه او بر همه چیـز تواناست.
─┅─═इई❄️🌨❄️ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
میشود هایت را لیست ڪن
و وقـت بگـذار
و برای بزرگیت برای وسعت روحت
با قدرت فریاد بزن ڪه «میشود»
میشود از نـو آغازی ڪرد
میشود شـادتر بود
میشود زیبـاتر زندگی ڪرد
میشود عاشقـانه نفس ڪشید
میشود مهربانتر بہ اطراف نگاه ڪرد
میشود اتفاقی باورنڪردنی را خلق ڪرد
میشود عظمـت تغییر را فهمید
آری میشود تمام نمیشودهایمان را
بہ میشودها تبـدیل ڪرد
«میشـود باید بشـود»
بہ انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فـردا
زنـدگی شیرین است
زنـدگی باید کرد
گر چه دیر است ولی
کاسهای آب بہ پشت سر لبخند بریزم
شاید بہ سـلامت ز سفـر برگردد
بـذر امیـد بکارم در دل
لحظـه را دریـابم
مـن بہ بازار محبت بروم فـردا صبـح
مهـربانی خودم عرضـه کنم
یک بغل عشـق از آنجا بخرم
یـاد من باشـد فـردا حتماً
بہ سلامی، دل همسایهٔ خود شـاد کنم
بگـذرم از سر تقصیـر رفیـق
بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شـوق
تا ڪه شاید برسـد همسفری
ببـرد این دل ما را با خـود
و بدانـم دیگر
قهـر هم چیـز بدیست
یاد من باشـد فـردا حتماً
بـاور این را بکنـم
ڪه دگر فرصـت نیست
و بدانم ڪه اگر دیـر کنم
مهلتی نیست مـرا
و بدانم ڪه شبی خواهم رفت
و شبی هست ڪه نیست
پس از آن فـردایی ....
#فریدونمشیری
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
دوست من چرا میگی من نمیتونم؟
چرا میگی از من گذشته؟
چرا میگی من بدشانسم؟
چرا میگی من بدبختم؟
مگه خـدا نگفته
من از روح خودم در وجودتون دمیدم؟
از روح خـدا در ما دمیده شده
پس هیچ محدودیتی نداریم
پس باید عالـی باشیم
کلام تـو عصای معجزه گر توست
این جملات را هر روز تڪرار کنید
اونقدر بگید ڪه ذهنتون بـاور کنه
ڪه هستید و خیلی کارها
میتونید انجام بدید
◄ مـن خودم را دوسـت دارم
◄ مـن شـادم
◄ مـن عالیـم
◄ مـن خودم را بـاور دارم
◄ مـن میتوانـم
◄ مـن سرشار از انـرژی هستم
◄ مـن شجاعـم
◄ مـن خوش شانسـم
◄ مـن دوسـت داشتنیام
◄ مـن لایق بهتـرینها هستـم
◄ مـن توانمنـدم
خـدایــا شــڪـرت
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda