«وقتی گدایی را #پناهی نیست دیگر
جز کوچهی #چشم تو راهی نیست دیگر
جز تو به #حاجتها الهی نیست دیگر
این #جذبهها خواهی نخواهی نیست دیگر
تو #شمعی و گرمای تو #پروانه پرور
#مشکت به دوشت بود و اشکم را گرفتی
ماهی و از #خورشید هم غم را گرفتی
بی شک یداللهی که #پرچم را گرفتی
دادی دو #دستت را دو عالم را گرفتی
تا که بریزی زیر پای شاه #بیسر
آمد #سکینه از عمویش خواهشی داشت
#اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت
ای #مردطوفانی نگاهت بارشی داشت
کم کم که موج #سینه ات آرامشی داشت
در فکر دریا رفتی و #لبهای #اصغر
گفتی به آقایت که #خون است آخر کار
#لیلای من فصل جنون است آخر کار
انا الیه #راجعون است آخر کار
حالا که #میدانم که، چون است آخر کار
اول به دستم تیغ میدادی #برادر
از #تشنگی گرچه نگاهت تیره میشد.
اما همین که سمت لشگر #خیره میشد
با تار و مار تیر مژگان #چیره میشد
این #منزلت باید برایت سیره میشد
تا که کسی چشمش نیفتد سوی #خواهر
#شقالقمر شد که #سرت بر #شانه افتاد
انگار از #تاج #اناری #دانه افتاد
از روی #اسبت #پیکرت مردانه افتاد
#تیر #سه پر در #چشم پر پیمانه افتاد
با صورتت افتادهای بر پای #مادر
ای کاش #چشم درهمت درهم نمیشد
پشت #حسین و خواهر تو خم نمیشد
دیگر به #معجرها گره محکم نمیشد
#گیسوی سرخت روی نی پرچم نمیشد
میماند اگر دست #علم گیرت به پیکر…»
«محمد امین سبکبار»
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
پس از یک #اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، #خواهر آید
همان #خواهر که غوغا کرده در شام
همان #ریحانهیپیغمبر آید
همان #خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان #خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید
همان #خواهر ولی خاطرپریشان
سیهپوش و بنفشهپیکر آید
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01