هزار بیدل #مشتاق را به حسرت آن
که لب به لب برسد #جان به لب رسانیدی
محل و قیمت #خویش آن زمان بدانستم
که برگذشتی و ما را به #هیچ نخریدی
هزار بار #بگفتیم و هیچ درنگرفت
که گرد عشق مگرد ای #فقیر و گردیدی
به #تیغ میزد و میرفت و باز مینگریست
که ترک #عشق نگفتی سزای خود دیدی
#سعدی
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر #فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز را در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در #پایانسفر، مرد از پسرش پرسید:
«نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!»
پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»
پسر پاسخ داد: «بله پدر!»
و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:
فهمیدم که ما در خانه یک #سگ داریم و آنان چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنان #رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان #فانوسهای تزیینی داریم و آنان #ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما #باغ آنان بی انتهاست!
با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود.
پسر بچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر #فقیر هستیم!»
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01