eitaa logo
آرامش با سخن و شعر های ناب
272 دنبال‌کننده
126 عکس
8 ویدیو
0 فایل
در بنرتون فقط یک لینک باشه مدیر کانال برای‌تبادل پیام بدید👇 @masam1379 حجم پیام ها زیاده، صبور باشید پاسخگو هستم دکلمه وشعرتون رو بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار بیدل را به حسرت آن که لب به لب برسد به لب رسانیدی محل و قیمت آن زمان بدانستم که برگذشتی و ما را به نخریدی هزار بار و هیچ درنگرفت که گرد عشق مگرد ای و گردیدی به می‌زد و می‌رفت و باز می‌نگریست که ترک نگفتی سزای خود دیدی 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر هستند. آن دو، یک شبانه روز را در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در ، مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟» پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!» پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟» پسر پاسخ داد: «بله پدر!» و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟» پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک داریم و آنان چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنان ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان تزیینی داریم و آنان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما آنان بی انتهاست! با شنیدن حرف‌های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر هستیم!» 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01