نشد که پر بزنم #عشق آن حوالی را
ببخش بر من مسکین #شکستهبالی را
نشد که پای #پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دستهای #خالی را
منی که چلّهنشین غم توام #مولا
نشدکه همدل و #همره شوم موالی را
نشد #عراقِ غمت را بگریم از دل و جان
بدل به آه کنم این #شکستهحالی را
دوباره چشمۀ جانبخش #اربعین جوشید
نشد که #درک کنم حال آن زلالی را
بگو بگو «به کدامین #دعات خواهم یافت»؟
بگو کجا برم این #حسرت سؤالی را؟
ببار #حضرت باران به شورهزار دلم
ببر ز سینۀ من #داغ خشکسالی را
چکید قطره اشکی و از غم تو سرود
قبول کن ز من این شعر #ارتجالی را
سعید سلیمان پور
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01