🌷 امام رضا (علیهالسلام) :
☘ عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِی اَلْغِنَی وَ اَلْفَقْرِ وَ اَلْبِرُّ مِنَ اَلْقَلِیلِ وَ اَلْکَثِیرِ فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُعْظِمُ شِقَّةَ اَلتَّمْرَةِ حَتَّی یَأْتِیَ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ کَجَبَلِ أُحُدٍ.
❇️ میانهروی را در فقر و ثروت از دست ندهید و نیکی را چه کم و زیاد فراموش ننمائید که خداوند تبارک و تعالی یک نصفه خرما را چنان بزرگ مینماید که روز قیامت مانند کوه احد میآید.
📚 بحارالأنوار ج ۷۵ ص ۲۹۵
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است
بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکرخدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است
خانه را جارو زدی، از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روزهای آخر است
ای ستون خانه ی من، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است
این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است
موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است
از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است
چند ماهی می شود، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است
دستهایی را که می بوسید پیغمبر، شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست
دست در دست حسن می رفت زهرا، ناگهان
روی خاک افتاد قرآن، سوره ی کوثر شکست
دستهای بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست
یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست
#نـوكــر_نـوشــت:
#زهــرا_جــان💔
بغض دارم مرو از پیش علی، زهرا جان
تو نباشی چه کسی پاک کند اشکم را؟
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله
روزتون معطر بنام ارباب بیکفن
#به_یاد_شهیدان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_
عجل_فرجهم
#حضرت_زهرا_زمینه
این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه
التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه
من که از فضه شنیدم بهتری الحمدلله
در زدم دیدم خودت پشت دری الحمدلله
حلالم کن این همه دردو طاقت آوردی
به خاطر علی زمین خوردی
میبینمت بهم میریزم
اگه زهرا عجل وفاتیٌ نمیخوندی
اگه دو هفته دیگه میموندی
نوزده سالت میشد عزیزم
منه تنها منه مظلوم
ازت میخوام نرو خانوم
مردمی که عمری چشم دیدنه مارو ندارن
برا خونشون میان از اینجا هیزم برمیدارن
میدونستی بی حیای که تو رو از من گرفته
نامه داده کشتنه خانوممو گردن گرفته
توی نامش نوشته بین کوچه غوغا شد
محکم زدم انقدر که در وا شد
امیر زهرا پشت در بود
توی نامش نوشته زهرا رو تا شناختم
لگد زدم بچشو انداختم
از کینه قلبم شعله ور بود
نمیشم من دیگه آروم
ازت میخوام بمون خانوم
جای شکرش باقیِ همین که محسنو ندیدی
از گلوی پسرت تیر سه شعبه نکشیدی
نه سرش از تن جدا شد و نه روی نیزه ها رفت
دوباره گریز روضه ها به سمت کربلا رفت
دیگه دنیا بدون تو به ما نمیسازه
هنوز میبینمت چشات بازه
برا تو میخونم لالایی
به اصرار عمه منم یه جرعه آب خوردم
ببین برای تو هم آوردم
ولی تو روی نیزه هایی
من این پایین تو اون بالا
علی بالام لالا لالا
•🖤🖤🖤🖤🖤🖤
4_6037427951664894243.mp3
3.35M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه
🌴التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه
🎙 #مهدی_لیثی
⏯ #استودیویی #فارسی #ترکی
.
◾️امشب دل سنگ کوچهها میگرید
◾️یک شهر خموش و بیصدا میگرید
◾️ تشییع جنازه غریب زهراست
◾️تابوت به حال مرتضی میگرید
🏴شهادت جانسوز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
Sh 1 Fatemieh Dovom 1402 Arzi [Mohjat_Net] (2).mp3
2.22M
#حاج_منصور_ارضی
شب 1 فاطمیه دوم 1402
از بازویت اینقدر نکش کار به سختی
زحمت نده برای این تن بیمار به زخمی
آتش بلایی چه بلایی به سر مادرام آورد
چندیست نفس میکشی انگار به سختی
من از پس زخم بدنت برنمیآیم
افتاده پرستار تو بسیار سختی
خونین شدن پیروهنت دردسر ماست
باید عوضش کرد به ناچار به سختی
تا پارچه ای بر روی پهلو بگذارم
خود را کمی آرام نگهدار به سختی
یادم که نرفته چقدر زجر کشیدی
وقتی که سرت خورد به دیوار به سختی
از سینه سپر کردن آن روز تو پیداست
از دنده ی تو رد شده مسمار به سختی
ما نذر شفایت همگی روزه گرفتیم
نان طبخ نکن از سر اجبار به سختی
گیسوی مرا شانه زدی شرم مرا کشت
از بازویت اینقدر مکش کار به سختی
یک توصیه کردی و مرا کشتی و باید
بوسه بزنم بر گلوی یار به سختی
انگار قرار است که از بعد حسینش
زینب بشود قافله سالار به سختی
#حاج_منصور_ارضی
شب 1 #فاطمیه دوم 1402
4_6044184098430259248.mp3
26.48M
هزاران سال حتی بعد هم او را نمیفهمیم
به غیر از نام، از اِنسِیّةُالحورا نمیفهمیم
به غیر از "فا، الف، طا، میم، ها" از آیهی اسمش
از این نوری که لَیسَ فَوقِهِ نورا نمیفهمیم
زمان مخفی، مکان مخفی، مقامش همچنان مخفی
چرا اینقدر این سرّ است مستورا؟ نمیفهمیم
درون خانه بود و عرش اعلا را رصد میکرد
نگاه نافذش تا آن فراسو را نمیفهمیم
کسی که از نمازش نور میتابید بر عالم
زدند آتش چرا کاشانهی او را؟ نمیفهمیم
چه صبری داشت حیدر، داغ روی داغ دید اما
نشد با ذوالفقارش مانع شورا! نمیفهمیم
هنوز آن خانه دارد در میان شعله میسوزد
گناه ماست ای مردم اگر بو را نمیفهمیم
اگر تنها برای زخمهایش روضه میگیریم
دلیل درد پهلو، زخم بازو را نمیفهمیم
اگر فرزند او در غیبت است امروز، یعنی ما
به قدر کافی از اسرار عاشورا نمیفهمیم
دلیل خلقت دنیاست زهرا، خواندهایم این را
ولی تا روز محشر قدر بانو را نمیفهمیم
علی سلیمیان✍
توو خونهی امیرالمومنین این روزا چه خبره؟!
بچهها هی میان دورِ بستر مادر؛ به این امید که یه روزی مادر از بستر بلند بشه...
حسن از یه طرف برا مادرش داره دعا میکنه، ولی هی داره توو دلش میگه اون ضربهای که مادر خورده بعیده بلند شه...
آخه حسین که ندیده، زینبم ندیده. اونجوری که اونا مادرم و توو کوچهها زدنش دیگه بعیده از جا بلند بشه...
زنای مدینه هم اومدند عیادت خانم، وقتی از در میخواستند بیرون برن؛ این زنا وقتی اومدند زینب اومد تا دم در بدرقهشون کنه، دید اینا دارن در گوش همدیگه یه چیزایی میگن. هی دارن بهم میگن دیگه زهرایی که ما دیدیم از جا بلند نمیشه، این فاطمه دیگه فاطمه نمیشه...
#مه_دل_پر_خونه
#حضرت_زهرا_س
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
مه دل پرِ خونه مه داد برسین
زهرا دره شونه مه داد برسین
وه خله جوونه مه داد برسین
مه دل بی قراره مه داد برسین
وه تابوت سواره مه داد برسین
اسا که فاطمه بَهییه کفن /علی غریبه
مدینه نبونه دیگه مه وطن // //
مدینه بَیته مه جان زهرا ره
مه وَچونِ مار ومن جان پنا ره
بی فاطمه چتی زنده بَمونِّم
زهرا دعا هاکن دیگه نَمونِّم
مه دل از داغ فاطمه سروشته
مره یتیمونِ زاری بَکوشته
دیگه جای نفس من کشمه آه
مه ناله ی جا ناله زَنّه «مداح»
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
#علی_اکبراسفندیار_مداح
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصه های بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش
مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق
و غربتی که شده هر دلی گرفتارش
مدینه بود ولی از تمام مردم آن
کسی نکرد مراعات حال بیمارش
مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند
به یک نفر که نشد هیچکس طرفدارش
مدینه بود و در خانه ای پر از هیزم
دری که سرخ شد از هرم شعله مسمارش
نمیشود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟
مصیبتی که خدا هم شده عزادارش
دم غروب -در آن کوچه- آه از سیلی
که آب شد دل سنگی سخت دیوارش
میان کوچه چگونه؟چه شد؟ نمیگویم
تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش
#محمدحسن_بیات_لو✍
.