eitaa logo
ذاکرین آل الله
297 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
320 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل‌مصیبت شهادت حضرت علی علیه السلام تابوتِ غیرت جا گرفته رویِ شانه غم می‌کشد چون آتش از دلها زبانه یک‌بارِ دیگر نیمه‌شب از خانه می‌رفت یک پیکرِ مجروح و بی‌جان مخفیانه بارانِ چشمِ زینب و غمهایِ مادر تکرارِ روضه‌هایِ مادر یا زمانه آنقدر مثلِ فاطمیه بود اوضاع که داشت زینب انتظارِ تازیانه اهلِ سقیفه آمدند و کوفه می‌گفت سیلی روا می‌باشد حتّی بی‌بهانه طفلِ یتیمی نان و خرمایِ علی خورد تا که گُذارد بر رویِ طفلی نشانه آن شب رقیّه در پیِ شاهِ نجف بود تا که بخواند روضه‌هایی کودکانه پاسخ به خوبی‌هایِ مولا داده بودند دیدند لکنت را به لحنی دخترانه ویرانه بود و ناله‌یِ الغوث مهدی ویرانه بود و العجل‌هایِ شبانه .
4_5985659980701764343.opus
178.5K
✍ بند اول دستشونو گرفتی و رو سرشون دست کشیدی بهونه گیر که می‌شدن نازشونو می‌خریدی تو نباشی بی کس می‌شن دوباره بی بابا می‌شن تو پدر ایتامی و اگه بری تنها می‌شن مونده تو خاطر تاریخ این خط روشن از اسلام گفتی تو لحظه ‌ی آخر الله الله فی الایتام بند دوم رفتی و به قلب ما خوشی دیگه حروم شده دنیا یتیمه بعد تو مردونگی تموم شده کی دیگه یادش می‌مونه یتیمای این دنیا رو کی می‌بره رو شونه هاش کیسه ی نون و خرما رو بعد تو تازه فهمیدن کی بود اون خیّر گمنام آقایی که همش می‌گفت الله الله فی الایتام بند سوم روضه خون شده زینبت پیش چشای کوفیا یتیم نوازی می‌کنه مثل خودت ،تو کربلا تو آغوش زینب مونده تموم دنیای حسین همه‌ی زندگیش شده بچه یتیمای حسین مونده رو دستای زینب زخمای کربلا تا شام هرجایی که سپر شد گفت الله الله فی الایتام .
. (روضه حضرت زهرا(س) از زبان امیرالمومنین) سبک مسجد کوفه امشب ... بارِ خود بَستم، عازم، سوی زهرایم دلشکسته از ، دستِ ، اهل دنیایم به خُّدای کعبه گَشتم رستگار شد شهادت در نمازم افتخار میرَوَم سوی جَنان دیدار یار قلب من خون از غُصه ی کوچه ست شاهدِ ناله هایَم چاهِ کوفه ست (فاطمه جانم فاطمه جانم ای اَنیسِ علی فاطمه جانم)(۴) سی ساله بانو، من هم، با دلَت سوختم هر کجا دیدم ، رویِ ، قاتلَت سوختم کی رَوَد از يادِ من دیوار و در که شدی با محسن از بَهرَم سپر سيلی خوردی از عدو بین گُذر گرچه فرق من شد دوتا اما میمیرم یادِ بازوی تو زهرا (فاطمه جانم فاطمه جانم ای اَنیسِ علی فاطمه جانم)(۴) یادمِ که دوست، داشتی، علی گفتن را دوخته ای تو با، دستات، کَفن من را پیکر من شد کفن، اما حسین.. ظهر عاشورا شود تنها حسین پیکرش مانَد روی صحرا حسین اين دم آخر هر دو گریانیم روضه خوانِ لبِ خُشک و عطشانیم (ای حسین جانم ای حسین جانم جانِ زهرا و حیدر حسین جانم)(۴)
. امیرالمومنین علیه السلام ای شهیدِ عدالت یاعلی جان فدایت... السلام ای امیر بی همتا السلام ای ستاره ی دنیا شده قربانی تو اسماعیل شده دلداده شما موسی عالمی بی قرارَت عاشق و سوگوارَت ای شهیدِ عدالت یاعلی جان فدایت... بین محراب خون وضو داری بغض سی ساله در گلو داری در نفس های آخرت مولا با خدایت چه گفتگو داری کشته ی تیغ اعدا می روی نزد زهرا ای شهیدِ عدالت یاعلی جان فدایت... قاتل تو نه تیغِ دشمن هاس قاتل تو حسادت دنیاس.. بعد تو غربت تو در کوفه ارث تو بر غریبِ عاشوراس گر غریب بودی حیدر شد حسینَت غریب تر ای شهیدِ عدالت یاعلی جان فدایت... يا علی داده عزت و شرفم واسه اوهمیشه جون به کفم به علی و حسینِ او سوگند عاشقِ راهِ کربلا نجفم کاش بشم مرتضایی اربعین کربلایی ای شهید عدالت یاعلی جان فدایت...
. در شب قدر و اشک و مناجات شب آه و سوز و گدازه بیآد هرکی داره گناهی در ِ بخشش و توبه بازه دلایی که امشب شکسته خریدارشه حق تعالی دلای شکسته ندارند دگر قیمتی توی دنیا (الهی الهی ببین روسیاهم به قدرِ شب قدر بده تو پناهم)(2) منی که گناهام زیاده با چه رویی پیش تو آیم صدات می زنم از تَه دل که کاری کنی تو برایم امیدوار به لطف تو هستم امیدم نا امّید نمی شه خودم شاهدم که گرفتی تو دستای من رو همیشه الهی الهی منم کوه عصیان ولی در مقابل تویی اهل غفران (الهی الهی ببین روسیاهم به قدرِ شب قدر بده تو پناهم)(2) تو رحمانی و تو رحیمی که احسان شده عادت تو ندیده کسی بسته باشه یه لحظه در ِ رحمت تو درِ رحمت حق تعالی بدونید که باب الحسینه دخیل حسین و اباالفضل باشه هرکسی زیر دینه الهی الهی به آقام اباالفضل تو عفوم بفرما مرا از سر فضل (الهی الهی ببین روسیاهم به قدرِ شب قدر بده تو پناهم)(2)
((اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا اَمِیرِالْمـُؤمِنـِین)) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا "مقصد خلقت" خدا ز خلــق جهان، جـز تو انتظار نداشت جهــان، بــدون وجــود تــو اعتبار نداشت‌ تو کیستی که خـدا گفـت جمـله‌ی "لـولاك" تو کیستی که خدا جــز تو انتظار نداشت ز خلق ارض و سما نیست مقصـدی جز تو بــدون خلقـت تـو ، آسمــان قــرار نداشت هــوا بــدون هــوای تــو بود بـی جــریــان زمین بـدون تو بر گِرد خود مــدار نداشت بــرای آن کــه خــدا تـا تــو را بـه بـــار آرد بهــانه ای به جز از خــلق بی‌شمار نداشت تویـی تــو ، علــت ایجــاد خلقــت عــالــم وگرنه از عــدم اینجا کسی گـــذار نداشت بغیر ذات تو در "کعبــه" کس نشد "مولود" کسی بجــز تو مقــامی درین دیـار نداشت اگرچــه هسـت طـــلا، شـئ پــر بـهـــا امــا به نزد گـوهــریان، بی علــی عیــار نداشت به جــز علــی چه کسی بود لایــق مــردی؟ خدا جــز او بخــدا مَــردِ ذوالفــقار نداشت تویی نتیجـه ی خلقت، که خـامه ی تقــدیر به پـرده ی ازلـی، چون تو شاهکـار نداشت بدون پــرده بگــویــم ، ز خلقـت دو جهــان برای حضرت حـق، بـی‌تـو افتخــار نداشت علـی نبــود اگـر ، بــاغ هــا خـــزان می‌شد علـی نبــود اگـر ، فصـل ‌هــا بهـــار نداشت زنــی که کفــو تو بـاشد خــدا به جز زهــرا بـــرای همسری تـــو ، بــه روزگـــار نداشت رسول ، دسـت تو را در "غــدیــر" بــالا بـرد کـه جــز ولایـت تو ، با کسی قــرار نداشت گـرفـت بـــاغ ولا ، از تـو میــوه ی توحیـــد وگـرنـه بـــاغ ولا ، بی‌تو برگ و بـار نداشت دریــغ و درد ، کـه بــا تیــغ دشمـنی مــزدور کـه تـاب تیــغ تـو در وقـت کـــارزار نداشت بـریخـت خـون تـو در خــانــه ی خـداونـدی که بهتـر از تـو در این عــالم ابتکــار نداشت جهـــان ز داغ تــو ، مــاننــد لالـــه می‌سوزد که باغی از گلی و شاخی از تو خـار نداشت اگر که (ساقی) کوثر! جهان تـو را می‌داشت ز مَهــد تا به لحـَـد، در جهـان خمــار نداشت به لوح سیـنه نوشتم خطـی به خامهٔ عشق: جهــان بدون علــی ، قـدر و اعتــبار نداشت سید محمدرضا شمس (ساقی)
(اَلسّلامُ عَلَیكَ یَا اَمِیرِالْمؤمِنین) (محراب کوفه) محرابِ کوفه ، ناگهان گلگون به‌ خون شد هفت آسمان در خون نشست و لاله‌گون شد برخاست بانگ "فزتُ رَبِّ الکعبه" بر عرش وقتی که رأس شاه مردان غرقِ خون شد مولای درویشان ، به دست ابن ملجم در سجده‌ی حق فارغ از دنیای دون شد هرچند بود آگاه از این صبحِ خونین صبحی‌ که با ظلمت قرین در اندرون شد با دست رحمت ، قاتلش را کرد بیدار چون واقف از روز ازل ، بر مایَکون شد در امتحان عشق ، در نزد خداوند با سربلندی فارغ از این آزمون شد شد دستِ کین آغشته چون بر این جنایت هنگامه‌ی " اِنّا اِلَیهِ راجعون " شد از ضربتی که فرق مولیٰ را دوتا کرد عرشِ عظیم کبریایی بی‌سکون شد با کشتن شیرِ خدای بیشه‌‌ی عشق روباهِ شرک و تفرقه خوار و زبون شد از خونِ فرقِ مرتضی ، شاهِ ولایت کاخ ستم ویرانه گشت و واژگون شد داغی چنین هرگز ندیده چشم عالم آری! که آتش‌زا ترین داغ قرون شد ای (ساقی) کوثر ، ز داغت تا قیامت ! جامِ دوچشم شیعیانت، غرقِ خون شد سید محمدرضا شمس (ساقی)
"(فُزت وَ ربّ الکعبه) ندایِ "فُزتُ" ، می آید ز محراب از آن اُسطوره ی ایمان و آداب چو "ربّ الکعبه" اش آمد به گوشم مرا حُزنِ نَوایش کرد ، بی ‌تاب ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا از بعد علی ، چگونه می باید زیست؟ آنکس که نسوخت یا نمی‌‌سوزد کیست؟ شمشیر که از جفا به فرقش بنشست هنگام شهادت علی ، خون بگریست... ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا آن سر که ز ضربت جفا منشق شد در سجدۀ حق بود و به حق ملحق شد از فتنه ی دشمنان و ، زٌهّادِ ریا... در ماه خدا ، شهید راه حق شد ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا شاهی که عزیز و خانه زاد حق شد گلواژۀ عشقی که ز حق، مشتق شد در وقت ولادتش ، جدار کعبه... هنگام شهادتش سَرش مُنشق شد ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا امشب که شب شهادتِ مولا شد جانکاه ترین مُصیبتِ عظما شد عِفریتِ جفاپیشۀ عالم ، دستش آغشته به خونِ همسر زهرا شد سید محمدرضا شمس (ساقی)‌
(اَلسَّلامُ عَلَیـْكَ یَـا اَمِیرُالْمـُؤمِنـِین) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا حدیث عشق تو در هر سخن نمی‌گنجد بیان معرفتت ـ در دهن نمی‌گنجد چگونه تاب سخن هست ـ در برابر تو به نزد بلبل خوشخوان زغن نمی‌گنجد ز حسن سیرت و صورت قرین تو به جهان هزار یوسف گل_پیرهن نمی‌گنجد چنانکه نیست میسّر نگاه بر خورشید فروغ مِهر تو ـ در انجمن نمی‌گنجد ز نفس پاک تو این بس که در اراده‌ی تو تباه_وسوسه‌ی اهرمن نمی‌گنجد دلی به وسعت عالم طلب نماید عشق چنانکه در دل هر کوهکن نمی‌گنجد مقام امر ولایت تویی ز بعد نبی (ص) به مور ِ مانده به قعر لگن نمی‌گنجد ولایت تو ، امان می‌دهد محبان را چو قلعه‌ای که در او راهزن نمی‌گنجد محبت تو طلب می‌کند دلی چون موم که عشق، در دل سنگ و چدن نمی‌گنجد "ولایت" تو ندارد قرین که در بر ِ آن هزار مَسلک و رسم و سُنن نمی‌گنجد نوای "فُزتُ وَ ربّ" ، این نوای جان‌فرسا درون واژه‌ی درد و محن نمی‌گنجد دلی که شوق نجف دارد و زیارت تو بدون تاب شود ، در وطن نمی‌گنجد بگفت (ساقی) شوریده‌_دل به طبع کلیل : که وصف حسن تو در شعر من نمی‌گنجد سید محمدرضا شمس (ساقی)