#مناجات_با_خدا در #شب_جمعه
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
عذری نمانده است برایم کمک کنید
سرتابه پا گناه و خطایم کمک کنید
بالم شکسته، آنقدر افتادهام به چاه
اما هنوز سربه هوایم کمک کنید
این نان شبههخوردنم آخر چهها نکرد!
بوی علی نداشت غذایم کمک کنید
از بس تمام عمر صدایش نکردهام
پیشش غریبه است صدایم، کمک کنید
ارزان فروختم دل خود را به دیگران
از دست رفته است بهایم کمک کنید
هرقدر در زدم برویم وا نشد دری
حالا که رانده از همهجایم کمک کنید
این روزها نماز جماعت که میروم
یاد نماز صحن رضایم کمک کنید
عمرم به سر رسید و نشد نوبت حرم
در آرزوی کرببلایم کمک کنید
فابک علی الحسین، شب جمعه آمده
پایین پایِ شاه، گدایم کمک کنید
**
با گریه پا شد و به جوانان خیمه گفت
پُر از علی شدست عبایم کمک کنید
تا خیمه چند مرتبه هی میخورم زمین
از چند جا شکسته عصایم، کمک کنید
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#مناجات_با_خدا؛ #امام_حسین_ع_مناجات؛ #شب_جمعه؛ #امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
سخت در نفْس خود گرفتارم
نیست جز معصیت دراین بارم
دور افتادهام ز آغوشت
تو به فکر منی و من زارم
فیض آمادهست و من کورم
نور آمادهست و من نارم
با تو بودم ولی عوض نشدم
این همه با گُلم، ولی خارم
مثل خوبان به من محل دادی
نه! نگفتی که من گنهکارم
تو به رویم نمیزنی اما...
چه کنم با گناه بسیارم
عمر رفت و اجل رسید و هنوز
بندهی زرق و برق بازارم
نیمهشب آمدم که عرض کنم...
عذرخواهم خدای غفارم!
تو دوای منی، شفای منی
نظری کن که سخت بیمارم
به سرم فکر کربلا زده است
به هوای حسین بیدارم
کربلای مرا ضمانت کن
برسان تربتی ز دلدارم
فاطمه امشب آمده به حرم
آرزومند شام دیدارم
ناله ی یا بُنَیَّ خواهد زد
به تنت هرکسی که آمد زد...
اهل کوفه چرا نفهمیدند
به بزرگان لگد نباید زد...
تو بریده بریده جان دادی
خنجرش را کشید و ممتد زد
حرمله بر گلوت محکم زد
و سنان بر دهان تو بد زد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#مناجات_با_خدا؛ #امام_حسین_ع_مناجات؛ #شب_جمعه؛ #امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
سخت در نفْس خود گرفتارم
نیست جز معصیت دراین بارم
دور افتادهام ز آغوشت
تو به فکر منی و من زارم
فیض آمادهست و من کورم
نور آمادهست و من نارم
با تو بودم ولی عوض نشدم
این همه با گُلم، ولی خارم
مثل خوبان به من محل دادی
نه! نگفتی که من گنهکارم
تو به رویم نمیزنی اما...
چه کنم با گناه بسیارم
عمر رفت و اجل رسید و هنوز
بندهی زرق و برق بازارم
نیمهشب آمدم که عرض کنم...
عذرخواهم خدای غفارم!
تو دوای منی، شفای منی
نظری کن که سخت بیمارم
به سرم فکر کربلا زده است
به هوای حسین بیدارم
کربلای مرا ضمانت کن
برسان تربتی ز دلدارم
فاطمه امشب آمده به حرم
آرزومند شام دیدارم
ناله ی یا بُنَیَّ خواهد زد
به تنت هرکسی که آمد زد...
اهل کوفه چرا نفهمیدند
به بزرگان لگد نباید زد...
تو بریده بریده جان دادی
خنجرش را کشید و ممتد زد
حرمله بر گلوت محکم زد
و سنان بر دهان تو بد زد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت...
نام من را بین مهمانهای تو آخر نوشت
دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت
دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت
جای نان میخواستم قدری تماشایش کنم
حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت
هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد
قصهام را تا ابد در خانهی دلبر نوشت
به من بی آبرو چه آبرویی داده است
من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت
دست من را داد در دست علی مرتضی
بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت
یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد
سرنوشتم را خداوندِ علی، از سر نوشت
آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید
بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت
کل دارایی من این است... عشقم به حسین!
بین ثروتمندها اسم مرا مادر نوشت
چشم وا کردم که دیدم ناگهان در هیأتم...
دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت
از همانموقع چه کیفی میکنم من با حسین!
شرح آن را باید از امروز تا محشر نوشت
چند وقتی میشود دور از تو ماندم، وای من
فطرست را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت
**
ای فدای اسم شیرینت «حسین جان» کز ازل
حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت
نیزهها روی تنت یکجور رفته کج شده
مزد "هَل مِن ناصرت" را با سنان لشکر نوشت
شمر روی سینهات مشغول ذبحت بود آه...
قاتلت را مقتل اما، غُصهی معجر نوشت
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#مناجات_با_خدا
#شب_جمعه
گدای نیمه شب آمد، گدا پذیر کجاست؟!
کسی که رحم کند بر منِ حقیر کجاست؟!
دگر به هیچ کجا بند نیست دستانم...
نشستهام دم این خانه، دستگیر کجاست؟!
دوباره ریزهخور سفرهی کُمیلم من
نگاه مرحمت حضرت امیر کجاست؟!
فدای دست کریمی که هر #شب_جمعه...
میان عرش صدا میزند فقیر کجاست؟!
شبیه طفل که گم میشود هراسانم
فرار میکنم از آن و این، مجیر کجاست؟!
جوانیام به بطالت گذشت، شرمندم
پناه گریهی این شرمسارِ پیر کجاست؟!
::
فدای نام شهیدی که حضرت سجاد...
زمان دفن تنش گفت که حصیر کجاست...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
بهمناسبت حلول #ماه_مبارک_رمضان
#استقبال_از_ماه_مبارک_رمضان
غروب بود که "حَیَّ عَلی" رسید به ما
خوش آمدیدِ خدا از سَما رسید به ما
چه خوب شد رفقا! دور دور ما شده است!
دعا کنید، که اذن دعا رسید به ما
دوباره گوشهی این خانه جایمان دادند
دراین شلوغی میخانه، جا رسید به ما
غریبه دور و بر ما زیاد بود اما
طراوتِ نفسی آشنا رسید به ما
دوباره شوق گرفتیم بندهاش باشیم
گرفته بود دل ما، صفا رسید به ما
کجاست دست گدایان، کریم آمده است
کریم آمد و دست عطا رسید به ما
به جای ثروت دنیا "نجف" به ما دادند
خوشا به طالع ما، خاکِ پا رسید به ما
حساب سی شبهی ما فقط به دست "علیست"
فقط به عشق "علی"، اِهدِنا رسید به ما
"علی" مراقب ما بود و هست و خواهد بود
همیشه و همه جا این "بها" رسید به ما
برای سفرهی افطار هم حواسش بود
کمی هم از رُطبِ "مرتضی" رسید به ما
شروع ماه مبارک صدا زدیم "حسین"
شروع ماه خدا "کربلا" رسید به ما
عیار روزهی ما گریه بر "حسین" باشد
هزار خیر در این گریهها رسید به ما
::
به روزهی رمضان "روضهی عطش" دادند
غمِ لبان عزیزِ خدا رسید به ما
همان لبی که حرامی لگد به رویش زد
درآن میان، خبر از نیزهها رسید به ما
سپاه شام صدا زد که: پیرهن اینجاست!
سپاه کوفه صدا زد: عبا رسید به ما!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#وداع_با_ماه_رمضان
چندشب مانده فقط برگ امان نیست مرا
توشه ای از برکات رمضان نیست مرا..
یک زمان گریه کنی خوب برایت بودم
خاک بر سر شده ام! اشک روان نیست مرا
توبه هایم عقب افتاد و جوانیم گذاشت
پیری از راه رسیدست، توان نیست مرا
سرم آنقدر به دنیا و ظواهر گرم است
چیزی از باطن اسرار عیان نیست مرا
آشتی کردن من باهمه بود الا او
سود این دوستی ام غیر زیان نیست مرا
شب قدر از کف من رفت و برای بخشش
غیر روز عرفه هیچ زمان نیست مرا...
تا زمانیکه حسین است رفیق دل من
میل همراه شدن با دگران نیست مرا
دور هم بودن ما را بنویسید بهشت
نفسی جز نفس سینه زنان نیست مرا
آه جز کرببلا هیچ نمیخواهم من
آه جز کرببلا قبله جان نیست مرا
خواهری رفت سوی مقتل و میگفت حسین
جای تو همسفری غیر سنان نیست مرا
🔸شاعر:
#سیدپوریا_هاشمی
___________________
#امام_رضا #زیارت_مخصوص
کم کم مسافران سحر را خبر کنید
باذکر یا حسین به مشهد سفر کنید
خودرا میان صحن رضا دربه در کنید
شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید
داریم اهل رحمت مخصوصه میشویم
آماده زیارت مخصوصه میشویم
باید تمام همت خورا به کار بست
حالا که بار عام شده کوله بار بست
یا جبر عشق در بروی اختیار بست
دل را به حلقه های ضریح نگار بست
در طوس برگزار شده اعتکاف ما
صد حج واجب است ثواب طواف ما
شکرخدا که از فقراییم تا ابد
از حاجیان کوی رضاییم تا ابد
پیش رضا کنار خداییم تاابد
ماراهیان کرببلاییم تا ابد
در صحن کهنه بود که تایید ما رسید
آقا نگاه کردو روادید ما رسید
ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن
دل را بیا به جاده مشهد روانه کن
یک گوشه ای ز صحن "رضا" آشیانه کن
پیش کریم نوکری عاشقانه کن
آنجا برات کرببلا زود میرسد
هی خون دل نخور بخدا زود میرسد
آقا خودش غریب و به فکر غریب هاست
مرثیه خوان روضه یابن شبیب هاست
هرشب دلش شکسته شیب الخضیب هاست
آزرده از مزاحمت نانجیب هاست
یک عمه بود و لشگر اوباش بی حیا
عالم فدای شیرزن دشت کربلا
🔸شاعر:
#سیدپوریا_هاشمی
________________________
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
فکر کن تشنگی به دنیا نیست...
خیمهی ما کنار دریا نیست
فکر کن در مدینهایم اصلاً...
خبر از آفتاب صحرا نیست
فکر کن شیر میخوری راحت...
مادرت شرمسار بابا نیست
فکر کن مشکها پر از آب است
غصهای در وجود سقا نیست
فکر کن حرمله نیامده است...
تیرها با کمانش اینجا نیست
فکر کن تختِ تخت خوابیدی
همهاش واقعی ست رؤیا نیست
آه دیگر بس است فکر و خیال
پسرم جا برای حاشا نیست
به خدا مادر تو صد دفعه...
رفت دنبال آب، اما نیست!
بین آغوش من بمان امن است
جای دیگر به غیر بلوا نیست
تو حواست فقط به بابات است
چارهات خواب نیست لالا نیست
پسرم حرمله کمان دارد
تیرهایش یکی و دوتا نیست
تیر مردانه میزنند به تو
ذرهای رحم بین اینها نیست
تیر آمد...درست سمت سرت
سر روی پیکر تو حالا نیست
بین میدان و خیمه مانده حسین
راه دیگر برای آقا نیست
ختم تو پشت خیمه برپا شد!
عفو کن مجلس تو غوغا نیست
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
هرکسی رفت بهدنبال تو راهش وا شد
هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد
آب محتاج لب توست؛ نه تو محتاجش!
لب خشکیدهی تو داغ دل دریا شد
پسر چهارم زهرایی و ابن الزهرا
بودنت مایهی امید بنی الزهرا شد...
جا رویِ چشمِ ترِ مهدیِ زهرا دارد
آن عریضه که به دستان شما امضا شد
بخدا مثل تو در بین برادرها نیست
بخدا داشتنت حسرت خواهر ها شد
اهل حاجت همهی سال به کس رو نزدند
صبر کردند همه تا #شب_تاسوعا شد
تا قیامت جلوی هیچ کسی خم نشود
قد هرکس جلوی پرچم سبزت تا شد
من ندادم به سکینه قسمت! میترسم
یک نفر داد قسم در حرمت غوغا شد
تو از اول حسنی بودی و دیدند همه
چقدر تیر براین پیکر زخمت جا شد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
خدا بخیر کند باز ازدحام شده
زمان روضهی جانسوز شهر شام شده
✍ #سیدپوریا_هاشمی
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد
به یک قدم نرسیده دوباره میافتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد
به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد
چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد
نباید اصلا از او انتظار حرفی داشت
نفسبریده کجا قدرت بیان دارد؟
کمک گرفت ز دیوار کم زمین بخورد
چه آمده به سرش قامتی کمان دارد
تلاش کرد که بیرون نریزد این غم را
چقدر لختهی خون داخل دهان دارد
اگر که بسته در حجره را دلیلی داشت
نخواست تا که ببینند نیمهجان دارد
هزارشکر سرش روی دامن پسر است
در این دقایق جانسوز روضهخوان دارد
هزار شکر تنش زیر آفتاب نرفت
هزار شکر که در حجره سایبان دارد
نه اهل بیت رضا را کسی اسارت برد
نه اینکه قاتل او چوب خیزران دارد