سرود ویژۀ ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و #روز_جوان
نوکری تو ارثیه، از پدرم مونده برام
این شور شیرینو منم، هدیه میدم به بچههام
باخونواده مجلس، روضه و جشن تو میام
بچۀ صالح خیره و، خیر کثیر از تو میخوام
بچۀ هیأتیِ هر نوکر
سایۀ سورۀ انسان میشه
هر جوونی که حسینی باشه
یاور صاحب الزمان میشه
دوست دارم هر چی پسر دارم
نوکر امام حسین باشن
بچه هام همیشه سرباز
لشکرِ امام حسین باشن
پدرم غلامت، پسرم غلامت
به فدای نامت، خیلی میخوامت
__________
اسم پسرهای تو رو, روی پسرهام میذارم
زندگی دخترامو, دستِ رقیه میسپارم
هدیه برای دخترم, چادر مشکی میخرم
خونوادم خوب میدونن, خیلی تورو دوستت دارم
تو این تلاطم گناه آقا
که کار دنیا خیلی آلوده است
بچه اگر امام حسینی شد
خیال مادر پدر آسوده است
دست بچه هامو میزارم
توی دست بچه هات آقا
تو برا خودت سواشون کن
تا یه روز بشن فدات آقا
پدرم غلامت، پسرم غلامت
به فدای نامت، خیلی میخوامت
____________
من که تو رو دارم آقا, دیگه چی از دنیا میخوام
به نگاه تو قانعم, اینه که میمونه برام
یادمه کهبچه بودیم, با پولای قلکمون
تکیه برا تو میزدیم, با خواهر و برادرام
هوای زندگیمونو داشتی
نونِ حلالِ سفره مو دادی
بچه هام شدن نمک گیرت
عشق تو بوده ارثِ اجدادی
با دوستای هیأتیم عمری
هستیم پای کار عشق تو
بچه هامونم با هم دوستن
هستند تو مدار عشق تو
پدرم غلامت، پسرم غلامت
به فدای نامت، خیلی میخوامت
از آسمون باز بارون میباره، هِی دونه دونه
جشن و سروره، عالم به عالم ، خونه به خونه
نوبتی هم باشه وقت جشنِ، روز جوونه
دلامون شاده روی لبامون باده
خدا داده به آقامون یه اقازاده
من حیدریام ، پیغمبریام
من جوونم و علی اکبریام
«علی اکبر آقا ، علی اکبر»
با هر زبونی هرجور میتونی، عشقو صدا کن
از عمق جونت هستیت رو واسه، عشقت فدا کن
حیدر نمازِ عشقو میخونه، بش اقتدا کن
شاهم که باشی، دستت رو باید، حیدر بگیره
هر دینی داری، اینو بدون که، حیدر امیره
هرکی علی رو، دوسِش نداره، باید بمیره
عرب و ترک و لریم هممون مجنون
علی عشقمونه و علی آقامون
تاج سرمی،در به درتم
افتخارمه، که من نوکرتم
«علی مولا حیدر ، علی مولا»
ای رودُم ای رود، مو با زِبونه، خوم سیت ایخونُم
اَر بنیَری تو، او چشمت ایبو، آروم جونم
اِشنُفتی حرفِ، یو رو سیانه، والله ایدونم
ایجوشه والله، خینُم به عشقت، خوتم ایدونی
ایمیره والله، ار یو گدانه، اَ خوت برونی
بیچاره ایبو، یو جز تو ناره، یه هم زبونی
مو که هفت پشتم همه اویِن پیرت
بَچلُم قوربون یو کُرٓ کوچیرت
مجنون تُنُم، هی جار ایزنُم
مو در به درِ، حسین و حسنُم
«علی مولا حیدر ، علی مولا»
سنی و شیعه، از عشق حیدر، مجنون و مستیم
ما امت عشق، از دولت عشق، پاینده هستیم
حاشا که یک روز، برگردیم از اون، عهدی که بستیم
فرقی نداره، خمپاره و توپ، یا سیل و طوفان
سنگم بباره، کم نمیاره، این عزم و ایمان
یک رنگ و یک دل، باهم می مونیم، ما پای اسلام و پای ایران
نخوری غم هم وطن باتو می مونیم
هواتو داریم و دردتو می دونیم
وقتی کِسلی، یا خون به دلی
کار دلتو، تو بسپر به علی
«علی مولا حیدر ، علی مولا»
شاعر : #داوود_رحیمی
#مدح و توسل ویژۀ ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و #روز_جوان
علی سیرت، حسن طینت، محمد خو، علی اکبر
که در صورت نمیزد با پیمبر مو علی اکبر
حسین ازبس که بیتاب پیمبر بود حق میخواست
شود پیغمبری دیگر برای او علی اکبر
دو پایش پلکان عرش بر روی زمین میشد
چو میزد پیش پای عمه اش زانو علی اکبر
و دشمن میهراسد از دَم اَینَ تَفرّوَیش
که باسربند حیدر میکُند هوهو علی اکبر
برای کشتن لشکر به شمشیر احتیاجی نیست
که جای تیغ دارد تیزی ابرو علی اکبر
شبیه شیشۀ عطری که پاشیدهست در میدان
تمام تیرها را میکند خوش بو علی اکبر
جوانان بنی هاشم به دقت جستجو کردند
که قطعه قطعه پیدا میشد از هر سو علی اکبر
شاعر : #مهدی_کبیری
#مدح و توسل ویژۀ میلادِ حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
پیش از اینها روزگاری روزگاری داشتم
با دلِ خود روزگاری کار و باری داشتم
تا که روزی کوچۀ میخانه کاری داشتم
بعد از آن دیدم که چشمانِ خماری داشتم
بعد از آن آوارهام بِینِ نجف تا کربلا
لا حرم الا نجف لا عشق الا کربلا
جز خدا حرفی نگفتند از فراسویِ علی
جز پیمبر کس ندیده طاقِ اَبروی علی
وانکرده غیر زهرا سِرّی از مویِ علی
آمدم دنیا برایِ دیدنِ رویِ علی
آمدم با حضرتِ قنبر قراری داشتم
ورنه من با مردمِ دنیا چه کاری داشتم
او علی شد فاطمه نورُ علی نور آوَرَد
او علی شد تا که موسی پیش او طور آوَرَد
او علی شد تا حسین آفاق در شور آوَرَد
او اگر خواهد ستون هم بارِ انگور آوَرَد
باید او را خُلقاً و خَلقاً کشید و عشق کرد
مدحِ او را باید از دشمن شنید و عشق کرد(1)
او که از الله اکبر اکبرش را بُرده است
از خصائل از شمایل بهترش را بُرده است
یعنی از این سلسله، پیغمبرش را بُرده است
باز در آغوشِ زهرا مادرش را بُرده است
آتشی که روی بامش هست مست اکبر است
پردههایِ محملِ زینب به دستِ اکبر است
ریخته پیشش سپرها این که چیزی نیست نیست
بشکند کوه از کمرها این که چیزی نیست نیست
میدرد نامش جگرها این که چیزی نیست نیست
میزند سر رویِ سرها این که چیزی نیست نیست
سر ، سپاهی یکسره در پیش او خم میکنند
میمنه یا میسره میآید و رَم میکنند
حملۀ دو شیر را در بینِ لشکر دیدهای
شیر مردی را کنار یک دلاور دیدهای
رفتنِ عباس را همراه اکبر دیدهای
الفرارِ عَمروعاصان را ز حیدر دیدهای
گر به عباس از برادر تیغِ حیدر میرسد
دستمالِ زرد مولا هم به اکبر میرسد
اینکه ممسوس است در ذات خدا ذاتِ خودش
میرود در هر سحر سمتِ ملاقات خودش
از خدا پُر میشود وقتِ مناجاتِ خودش
سجدهاش قُرب است میآید به میقاتِ خودش
پشتِ این خانه دلم دنبال لیلازاده است
پیشِ بابا باز کارم دستِ آقا زاده است
"آبها آئینۀ سَروِ خرامانش شدند
بادها مشاطۀ زلف پریشانش شدند
اَبرها چتر پریزادِ سلیمانش شدند"(2)
یک مدینه یک نجف یک مکه حیرانش شدند
گرچه ما را عاقبت کربُبَلا میآورند
ما گدایان را فقط پایینِ پا میآورند
کُنجِ شش گوشه نوشته وای از لیلا علی
در شبِ جمعه حرم بودیم ما اما علی
فاطمه بود و نمیشد گفت واویلا علی
میروم مشهد بخوانم روضههایت را علی
"خیز از جا آبرویم را بخر" بعدش برو
"عمه را از بین نامحرم ببر" بعدش برو
(1) اشاره به مدح معاویه لعنتا...علیه
(2) تضمینی از صائب تبریزی
شاعر : حسن لطفی
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
یهودی بود که خواب #پیامـبر را دید
نزد امام آمد و رویایش را تعریف کرد!
امام فرمود اگر او را ببینی میشناسی؟
گفت: آری، پس نوادۀ نبیالله را فراخواند
#علی_اکبر را که دید آنچنان حیران شد
که #اســـلام آورد و مـــــسلمان شد
#میوهی_دل_نبی
.
چه بخوانی ام ، چه برانی ام
نروم به کویِ کس از درت
چو گدا نشسته به راهِ تو
به امیدِ لطفِ مکررت
ز بهشتِ روضه چرا روم؟
بروم اگر، به کجا روم؟!
بنگر به مویِ سپیدِ من
شده ام سیاهیِ لشکرت..
بشکن غبارِ طلسم من
تو نبین ضعیفیِ جسم من
نکشی قلم رویِ اسم من
بنویس گوشه ی دفترت
به فدایِ کاکلِ اکبرت
یوسف اگر رویِ تو را دیده بود
بساط حسن خویش برچیده بود
بلال اگر اذانِ تو دیده بود
تو را به جای مصطفی می ستود
حسینِ ما به عالمی دلبر است
ولیک دلبرِ حسین اکبر است
گفت تو حرم امام حسین بعد از سال ها رفتم کنارِ شش گوشه ، ایستاده بودم و آرامآرامشعر میخواندم:
سرش نهاد به زانو لبش نهاد به لعل
به ناله گفت که غم دیده عمه ات
گفت دیدم یه وقت یه آقایی جلو آمد ، گفت دیگه بسه نخوان ، عرضه داشتم من روضه خوانم یه عمری حسرت به دل بودم بیام کربلا؛ اینجا نخوانم چه کنم .. گفت دیدم شروع کرد گریه کردن گفت نمیگم نخوان بخوان .. اما مصیبتِ پسرُ جلو پدر نخوان ..
با من چه کرده ای تو
خدا داند و دلم .....
إلهی بِدَمِ المَظلُوم و به امام زمان یاالله..