مناجات و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام #شبِ_دهم_محرم به نفسِ حاج عباس واعظی•✾•
حالا که زائر نیستم؛ بگذار
در روضهها دور و برت باشم
دستِ مرا هم بند کن جایی
بگذار، من هم نوکرت باشم
چشم و چراغ روضهات روشن
از گریهکنها دعوتت با من
حالا که دور از گنبدم؛ بگذار
تا کفترِ نامهبرت باشم
هر جا که رودِ اشک، جاری بود
از چشم ابر انداختم خود را
میخواستم یک گوشه از دریا
جزو سیاهی لشکرت باشم
از خوبهایت نیستم؛ اما
نامِ مرا بنویس، در بدها
خوشبختی محض است، بگذاری
تا لابلای دفترت باشم
حسین آرام جانم
حسین روح و روانم...
*اسمم رو خط نزن آقا جان!
خدا اون روز رو نیاره اسمم از قلم بیوفته، چجوری چشمای خیسم دوباره به حرم نیوفته...*
در جمع سرسبزانِ پُربارت
این شاخهی خشک است، سربارت
ختمِ به خیرم کن؛ مرا بشکن
تا تکهای از منبرت باشم
* ابی عبدالله! شاخه خشک هم که باشم یه روزی به دردت میخورم*
خاکم کن و گِل کن؛ خرابم کن
شرمندهام؛ یک کاسه آبم کن
بگذار، وقتی آب مینوشی
من ساغرِ آبآورت باشم
سنگم؛ ولی سنگی که میخواهد
یک تکه از فرشِ حرم باشد
اهلِ بهشتم کن؛ شبی بگذار
تا زیر پای مادرت باشم
اینکه تو را دارم؛ اگر رویاست
از خواب، بیدارم نکن دیگر
ترکم نکن رویای خوابآور!
بگذار، تا در محضرت باشم
#شاعر رضا قاسمی
4_5938266640088041135.mp3
5.42M
| ↻
ابی عبدالله!
شاخه خشک هم که باشم یه روزی به دردت میخورم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
|⇦•دم غروبه تو قتلگاه..
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شبِ_دهم_محرم به نفسِ حاج عباس واعظی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
تا شنیدم یه لحضه هم خيمه نموندم
میبینی با چه حالی داداش خودم رو تا اینجا کشوندم
چرا جلو چشمای مادر چکمش رو روی سینه میکوبه
نفس نفس نزن به سختی تا فکر کنم حال تو خوبه
دم غروبه تو قتلگاه قیامته
فکر نکنم شمر دنبال غنیمته
با خنجر کُند گلوی تو اذیته
دم غروبه از قاتل تو دلخورم
دوازده نفس ضربه ها رو من میشمرم
جا پای شمره که مونده روی چادرم
همش تو گوش من میپیچه
صدای استخون شکسته
دم غروبه هرکه یه چیزی میبره
حتی یکی هم از گهواره هم نمیگذره
تو این شلوغی خولی به دنبال سره
دم غروبه رقیه ترسیده حسین
یکی تو گودال انگشتر رو دیده حسین
سنان ملعون عباتو دزدیده حسین
*آمد انگشتر رو در آره، دست ابی عبدالله ورم کرده، خون آلوده، انگشتر چسبیده، انگشتر خون آلوده، هر کار کرد در بیاره نتونست، خنجرشو در آورد... انگشت رو با انگشتر برد... شاید همین انگشترِ ابی عبدالله رو تو دستش کرد با همین دست با همین انگشتر سیلی به صورت بچه های ابی عبدالله زد ...*
4_5938266640088041137.mp3
3.27M
دم غروبه
رقیه ترسیده حسین
یکی تو گودال انگشتر رو دیده حسین
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•غریب گیر آوردنت..
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شبِ_دهم_محرم به نفسِ حاج عباس واعظی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دور ورت جنجاله
تنت چقدر بی حاله
رفتن همه اما شمر
هنوز توی گوداله
برای بار چندمه
میزنه خنجر و
فدات شه خواهر و
غریب گیر آوردنت
تشنه سر بریدنت
با اسبا رفتن روی تنت
با نیزه زد تو دهنت
ای کوفیان خیره سر
چند نفر به یک نفر
*زینب اومد رو تل زینبیه، تا نگاه کرد
"وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ" شمر روی سینه ی حسین نشسته، صدا زد" وامـحمـداه صلّى عـلیك مـلیك السّمـاء هذا حسین مـرمـل بالدمـاء مـقـطع الاعضاء..." یا رسول الله! دشت پر از حسینه... گفت: حسین من!...*
تورا به خاطر دِرهم چه درهمت کردند
چنانکه شرح تن تو به آخرت افتاد
ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد
آنقدر نيزه رفت و آمد كرد
بدن شاه نامرتب شد
*یکی از اصحاب شنید صحبت های حضرت زینب سلام الله علیها تو خيمه با ابی عبدالله رو، میگفت: حسین جان! اصحابت باهات تا آخر هستن یا نه؟ یاریت می کنن یا نه؟
اینو شنید و اومد پیش حبیب،
حبیب! خانم زینب نگرانه، پاشدن چند نفری از پشت خيمه بی بی رو صدا زدن...
بی بی جان! ما که نمردیم، ما تا آخرین قطره خون با حسینیم... بی بی دعاشون کرد...
امشب یه وقت تو تاریکی بیبی زینب دید یه نفر داره هی خم میشه چیزی برمیداره تو دامنش می ریزه، جلوتر میره تکرار میکنه... اومد جلو تا نگاه کرد داداشش حسینه، چیکار میکنی؟ آقا فرمود: فردا تو بیابون پر خاره، پر سنگه، دارم جمع میکنم، پاهای بچه هام صدمه نخوره...*
↫
4_5938266640088041138.mp3
4.19M
↻
آنقدر نيزه رفت و آمد كرد
بدن شاه نامرتب شد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•داره شروع میشه...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین اجرا شده #شبِ_دهم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج میثم مطیعی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
گریهکنا! یه شب دیگه، امام حسین مهمون ماست
فردا سر امام ما، این موقعها رو نیزههاست
بمیرم، چه تنهاست
گریه کنا! قبولِ حق، ده شب عزاداریاتون
شما میرید به خونه و، زینب میمونه نیمهجون..میون بیابون
تازه شروع میشه غمِ زینب
شروع میشه محرم زینب
امون از اون قدِ خمِ زینب
*خدایا فردا سر آقای ما رو می بُرن عاشورا فقط عاشورای سال شصت ویک هجری نیست. هر سال دوباره زمان تکرار میشه...هرسال دوباره روز دوم محرم همه با احترام پیاده میشن، همه برای زینب احترام میکنن.یکی پرده کجاوه رو کنار می زنه،یکی زیر بغل های خواهر رو می گیره،یکی برای عمه رکاب می گیره زانو میزنه. علیا مخدره زینب وارد کربلا میشه.عصر روز یازدهم همه چی برعکس شد. زینب همه رو سوار ناقه های عریان کرد. زین العابدین رو سوار کرد...حالا حرومی ها دارن نگاش می کنن چه جوری میخواد سوار بشه...*
تازه شروع میشه غمِ زینب
شروع میشه محرمِ زینب
امون از اون قدِ خمِ زینب
شما میرید به خونه ها ای وای
زینب و تازیونهها ای وای
کبودیِ رو گونهها ای وای
*امام زمان من و ببخش...از فرداشب عمه جانت رو تازیانه میزنن.دخترا رو سیلی میزنن..."صلی الله علیک یا سیدتی و یا مولاتی یا فاطمه الزهرا..."قصه از همونجا شروع شد.خودش فرمود:"وَ رَکَّلَ البابَ بِرِجلِه..."چنان با لگد به در زد"فَسَقَطتُ بوجهی"منِ زهرا با صورت به زمین افتادم.
آمد بالای سرم "فَیَضرِبُنی بِیده"چنان به صورت من سیلی زد"حتّی انتَثَر قُرطی من اُذُنی"گوشواره ام شکست، پراکنده شد...*
شما میرید به خونه ها ای وای...
زینب و تازیونهها ای وای...
کبودیِ رو گونهها ای وای...
«کاشکی نیاد غروب عاشورا»
*فردا قبل از اذان ظهر که هنوز خیلی از اصحاب بودن، بنی هاشم همه بودن...راوی میگه: شمر ملعون خیمه ها رو دور زد.از پشت به خیمه های امام حسین حمله کرد. نیزه رو به این خیمه فرو کرد...صدا زد:"علیَّ بالنار"آتیش بیارید...میخوام خیمه ها رو بسوزونم. راوی نوشته:زن ها همه فریاد زدنداز خیمه ها بیرون دویدند.حُمیدبن مسلم راوی لشگر دشمنه.میگه من اومدم صدا زدم:ای شمر! این کارو نکن.تو همین که داری حسین بن علی رو میکشی امیر ازت راضی میشه...دیگه خیمه هاشو نسوزون.من رو تهدید کرد.اسم من رو پرسید...ترسیدم،اسمم رو نگفتم...گفتم:برام درد سر درست میکنه...شبث ابن رِبعی ملعون اومد نگاش کرد...گفت:خجالت بکش! زن ها که گناهی ندارن...خجالت کشید، برگشت...اما بمیرم برا مادرت که اون ملعون گفت:هیزم بیارید مردم چی گفتن؟اِنَّ فیها فاطمَه"تو این خونه فاطمه هست"قالَ:وَ اِن..."باشه هم باشه..*
«کاشکی نیاد غروب عاشورا»
#قسمت_دوم#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین اجرا شده #شبِ_دهم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج میثم مطیعی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*فردا خودش اراده ی میدان کرد وقتی تنها شد"وَ عَزِمَ عَلی لِقَاءِ القَوم لِمُهْجَتَه"اراده کرد بره میدان خونش رو فدا کنه...با همه وداع کرد.یه وقت دید اسب حرکت نمیکنه..یه نگاهی انداخت دید دختر آمده دستا رو دور دست اسب حلقه کرده.اجازه نمیده.. از سر مهربانی و شفقت یه نگاه به دختر انداخت. دختر بابا رو نگاه کرد یه سؤال کرد"یَا أَبَ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْت؟"بابا! آیا تسلیم مرگ شدی؟ فرمود:دخترم ! "کیف لایَستَسلِمُ لِلموت ؟! "چطور تسلیم مرگ نشه اون کسی که"مَن لا ناصر و لامعین"اون کسی که غریب وتنها شده، کسی رو نداره، چطور تسلیم مرگنشه؟! دخترش انگار سریع قبول کرد..فقط یه دخواست غیر ممکن کرد.صدازد.."یا أَبَ رُدَّنا الی حَرَمِ جَدِّنا..." حالا که اینجوریه ما رو برگردون مدینه... آقا شروع کرد گریه کردن ..*
*فردا عصر از کنار گودی قتلگاه ذوالجناح برگشت سمت خیمه ها،زینش واژگون شده، بدنش پر از تیر شده، خون اباعبدالله روی گردنش ریخته...این دختر دوباره آمد جلو یه سوال کرد: فرمود: ""یَا جَوادَ أبِی!"ای اسب پدر! من یه سوال دارم!من که میدونم بابامو کشتن..." هَلْ سُقِیَ ابی أوْ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً؟فقط به من بگو به بابای من آب دادن یا نه...؟*
*چه تعبیری داره سیدبن طاووس:"لهم دویٌّ کدویِّ النَّحل"مثل صدایی که از کندوی زنبور عسل شنیده میشه،صدای مناجات شنیده میشد..."مابین قائمٍ و راکعٍ و ساجد..."یکی در قیام بود...یکی در رکوع بود...یکی در قنوت بود...یکی در سجده بود..*
حالا دخترش داره میگه...*
دارم تصور میکنم، این ماجرا عوض بشه
سری نره رو نیزهها، تقدیر ما عوض بشه
خدایا! کمک کن...
خدا خودت یه کاری کن، که فردا بارون بباره...
دیگه نیازی نباشه، عمو بخواد آب بیاره
خدایا! کمک کن...
*امشب حال رباب رو تصور کن...همچین که علی رو میخوابونه؛میگه پسرم غصه نخور! روزای سخت تموم میشه...پسرم خدا تو رو تنها نمیذاره...اما فرداشب این موقع رباب هم همسر شهیده هم مادر شهید...*
چی میشه شرمنده نشه سقّا
عمو که رفت زودی بیاد اینجا
خیره نشه کسی به سویِ(روی) ما
چی میشه مشکا پر بشه از آب
چی میشه که اصغر بشه سیراب
الهی که، رباب نشه بی تاب
«کاشکی نیاد غروب عاشورا»
#قسمت_پایانی#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین اجرا شده #شبِ_دهم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج میثم مطیعی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دارم تصور میکنم
تموم بشه غصه و آه
نبُـرّه اون خنجر کُند...
شمر نره توو قتلگاه...
خدایا! کمک کن...
«شمر مرو به قتلگه...
فاطمه می کند نگه...»
*ای کاش خنجرت رو تیز کرده بودی نامرد...*
دارم تصور میکنم، هیشکی نبینه اشکامو
نتونه هیچ غارتگری؛ بدزده گوشوارهامو
خدایا! کمک کن...
برگرده کاش معجری که رفته...
برگرده انگشتری که رفته...
عموی آب آوری که رفته...
الهی که نریم به سوی شام
سنگی نیاد رو سرِ ما از بام
چوب نزنن به دندونِ بابام
«سیدناالغریب حسین جانم »
«کاشکی نیاد غروب عاشورا»
شب های جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشتِ کربلا
آید به دشت نینوا
*هرشب جمعه مادرش کربلا صدا میزنه:
بُنَیَّ ...بُنیَّ...* مادرت کنار قتلگاه صدا میزد:
آه..آه.."بُنیَّ قتلوک،ذبحوک و من الماء منعوک..."
شب های جمعه فاطمه
با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا
گوید حسین من چه شد؟!
نور دوعین من چه شد؟!
گردد به دور خیمه گاه
آید میان قتلگاه
گوید حسین من چه شد؟!
نور دوعین من چه شد؟!
شبهای جمعه مصطفی
با مجتبی و مرتضی
آیند به دشت کربلا
گویند به صد شور و نوا
مظلوم حسین من چه شد؟!
مگر کسی که کشته شد
تنش برهنه می کنند...؟!
مگر کسی که کشته شد
سرش به نیزه می کنند...؟!
حسین من حسین من
ضیاء هر دو عین من....
یه دختری رو محملا
خواب اسیری می بینه
خواب می بینه رو صورتش
گردِ یتیمی میشینه
رباب لالایی می خونه
الهی اصغر نمیره
«همه صدا بزنید...حسین....»
#شاعر: رضا یزدانی
↫
Shab10Moharram1402[01].mp3
39.51M
یه شب دیگه
امام حسین مهمون ماست
فردا سر امام ما، این موقعها رو نیزههاست
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.