eitaa logo
ذاکرین آل الله
358 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
431 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ای علی گو ای فدایت جان و دل ای تو را دست خدا در آب و گِل ای علی گو قدر این دل را بدان وَ ان یَکاد و چهار قُل بر آن بخوان چشم ناپاک از دلِ پاک تو دور یا علی گو تا زمانِ نفخِ صور دل نه! این دل نیست اندر سینه ات عکسی از مولاست بر آیینه ات هر دلی کان خانه ی مولا بُوَد خانه دارش حضرت زهرا بُوَد چون که زهرا خانه دار خانه شد قصرِ آباد، این دلِ ویرانه شد شهی که از عُلُوِّ شأن، ثنای او خدا کند دگر مدیحه ذاتِ او چگونه ماسوی کند سزد که او به نطق خود ثنای خود ادا کند که آگه از علی نبوده هیچکس به جز علی ببخشد از تبسّمی وجود، ممکنات را ستاند از تکلّمی قرار کائنات را ز لطف و قهر می‌دهد حیات را ممات را امیرِ کائنات و صاحب اختیار هر دلی من ار به قبله رو کنم به عشق روی او کنم اقامه ی صلاة را به گفتگوی او کنم ز حجّ و بیت بگذرم طواف کوی او کنم تمامِ عمر سر نهم به خاک پای آن ولی الا که رحمتِ آیتی ز رحمت علی بُوَد همه کتاب انبياء حکایت علی بُوَد اَتَمِّ نعمت خدا ولایت علی بُوَد بیا بیا به مرتضی بگو بگو بلی بلی انکار خدای ازلی نتوان کرد تفریق رسول از ولی نتوان کرد ماتم که علی را به چه تشبیه کنم تشبیه علی بجز علی نتوان کرد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... خدا می‌خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت که حتی ماورای دیده‌ی روح الامین باشد خدا می‌خواست از رخساره‌ی خود پرده بردارد خدا می‌خواست تا دست خودش در آستین باشد علیٌ حُبّه جُنَّه ، قَسیم النارُ و الجَنَّه خدا می‌خواست آن باشد ، خدا می‌خواست این باشد علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج به پیغمبر نشانش داد تا حق الیقین باشد به جز نام علی در پهنه تاریخ نامی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان به جز او نیست وقتی صحبت از حبلُ المتین باشد مرا تا خطبه‌های بی‌الف راهی کن و بگذار که بعد از خطبه بی‌نقطه‌ی تو نقطه چین باشد مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن غزل‌های تو بی‌اندازه باید دلنشین باشد غزل لطف خداوند است اهل دل خبر دارند غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد : احمد علوی .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... هر نصرُ مِن الله به شمشیر علی بود هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود در خیبر و بدرش همه یک‌پارچه گفتند: پیروزی اسلام به شمشیر علی بود آن رعشه که بر کاخ معاویه درافتاد پیداست که از نعرۀ تکبیر علی بود در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست چون سینۀ دشمن هدف تیر علی بود یک قوم در اندیشۀ تحقیر علی بود یک طایفه مشغول به تکفیر علی بود گفتند و نماندند ولی نام علی ماند الحق که علی شاهد تکثیر علی بود حتی به سکوتش کمر تفرقه خم شد این وحدت ما حاصل تدبیر علی بود صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام تاریخ کجا شاهد تغییر علی بود؟ فرمود که دوزخ چه بسا خلق نمی‌شد در هر دل اگر مهر فراگیر علی بود پیغمبر ما آینۀ حسن خدا بود در آینه هر آینه تصویر علی بود هنگام سحر فاطمه بر منبری از نور با یازده آیینه به تفسیر علی بود از خاک نجف شاخۀ انگور بر آمد این معجزۀ تاک به اکسیر علی بود ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا این دل همۀ عمر به تسخیر علی بود : جواد محمدزمانی ..
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنین یا عَلِیَّ بْنَ اَبیطـالِب" ﺷﺄﻥ تو در اندیشۀ ما جا شدنی نیست درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد بر خاک نوشتند علی ؛ در نجف شد ماییم و دلی مست در ایوان طلایی احسنت ! چه معماری انگشت نمایی تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد از برکت نام تو اَذان نیز اَذان شد سردار بجز میثم تَمار نداریم ما غیر علی با احدی کار نداریم از ظرفیت خویش فراتر چه بگویم؟ گنگ است زبان پیش تو دیگر چه بگویم؟ از تو که خدا گفته مکرر چه بگویم؟! هیچ است علی، پیش تو من هر چه بگویم مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست چیزی که عیان است چه حاجت به بیان ست نام تو شده قدرت بازوی پیمبر در غَزوه اَحزاب تویی یک تنه لشکر یک ضربه ات از کل عبادات فراتر با فاطمه شد قدرت تو چند برابر غیر از تو علی هیچ کسی حِصن حَصین نیست یا فاطمه گفتی رجزی بهتر از این نیست باید که به رخ ها بکشانی هنرت را آسوده کن این مرتبه تیغ دوسرت را رِندی کن و یک گوشه رها کن سِپرت را صِفین محیاست بیاور پسرت را چَشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل :مجید تال
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... سلامُ الله علیٰ مَن عِـندهُ اسـرار یزدانش تعالیَ‌الله از این منزلت، زین رتبه و شأنش سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب، آری شهادت می‌دهد بر عـلم او آیات قـرآنش مُنـوّر کرد بیت الله را در شـام آغـازش مُشرف کرد بیت‌الله را در صبح پایانش کَلیم اللّه را دیدم کنار وادی طورش خَلیل اللّه را دیدم یکی از ریزه خوارانش صَفیُّ اللّه مـی‌فـرمــود :هـذا قُـرَّهُ عَـیـنـی ذَبیحُ اللّه می‌فـرمود: ای جانم به قـربانش اگر چشمش بیفـتـد بر جـمال بی‌مثال او ز یوسف چَشم می‌بندد یقیناً پیر کنعانش توسل کرد شیخ الاَنبیا بر حضرتش، فوراً به ذکر یا علی مولا تَرَحُم کرد طوفانش کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم که گردید آتش نمـرودیان، آناً گـلستانش عیانش را نفهـمیدند این مردم و پیغـمبر چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟ چه بابایی! ابوطالب، سلام‌الله علیه آنکه بود سنگنین‌تر از ایمان کل خلق، ایمانش چه بانویی! که قرآن را مُزَیَّن کرده با کوثر ندارد کُفو این بانو به غیر از شاه مردانش دو آقا زاده دارد، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان دلم را برده این لؤلؤ، و مجنونم به مرجانش چه کرده با عطای لقمۀ نانی، که در قرآن به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش تمام انبیا بهر تبرک اذن میگیرند که بردارند لقمه نانی از سر خوانش سلام‌الله! علی مالک که فانی گشت در عشقش سلام‌الله! علی قنبر که گردید از غلامانش خودش که جای خود، ما را نکن تکفیر با این حرف به اِذن‌الله «کُن» می‌آید از امثالِ سلمانش به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟ که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا الهـی جـان عـالـم بـاد قـربان نـمکـدانش شنیدم از نبی، مولا به محشر میرود منبر شنیدن دارد آن منبر که او باشد سخنرانش یقیـن دارم سعادتمند می‌گـردد یقین دارم اگر بر سجده افتد پیش پای او با توبه شیطانش چگونه میتوانم از غلامی دم زنم اصلاً؟ در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش جنان را دوست دارم تا شوم مهمانِ مولایم به این امّید که گردم یکی از ریزه‌خوارانش نلرزد دست و پایش، نه، نیاید خم به ابرویش تمام خلق اگر مَرحَب شود آید به میدانش کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش نجف، آری به قدری صاحب قدر است که باید زند طعنه به یاقوتِ جنان، ریگ بیابانش خداوند اختیار مطلـقـش داده که می‌باشد تمام عالم کون و مکان در تحت فرمانش به اِذن‌ِالله تام الاختیار است و دهد فرمان زمین را بهر رویاندن، سَما را بهر بارانش مَلَک را واجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید فلانی را کن احیـا و فـلانی را بمیرانش مقـامش را بنـازم، در کتابُ الله می‌بیـنم قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش بلا تردید خورشید فلک مستور می‌گردد اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش خدا در عالم بالا شبیهی آفرید ازاو‌ زیارت میکندفوج‌ملک‌ درعرش رحمانش نظر کردم به عرش و فرش و کرسی و قلم، دیدم به دست حـیـدر کـرار باشد کلّ ارکانش اگر این مصرع شیرین نمیشد کفر میگفتم خدا مبهوت مانده بهر تشریفات اسکانش بنازم آن مَلاحت را که هنگام نظر کردن به جای تیر، جان می‌ گیرد از پیکان مُژگانش خدا را؛ آرزو کردم یـتـیـم بی‌کسی بـاشم چو دیدم طفل بی‌بابا نشسته روی دامانش نمی‌سوزد در آتش، آنکه دارد حُبّ مولا را اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش نمی‌ترسـم من از یَومَ یَفِرُّ المَرءِ مِن اُمِّهِ نه چون پاکم، چون این آقاست آن جاپای میزانش فقط راه امیرالمـؤمنین عرفان بالله است کسیکه بی‌علی عارف شود لعنت به عرفانش چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کردند و رفتند از پیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش رها کردند باب علم را، رفتند این جُهّال پیِ آن کس که دَلّال است بهر چهارپایانش خلایق هر چه لایق أنکه پاکی را نمیخواهد همان نامرد مَنحوس حرامی باد ارزانش محمد علی قاسمی خادم
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... غرقِ در نور شدم پا تا سر تا زنم دم ز علی بار دگر قلم وحی بگیرید به دست بنویسید به قلبم حیدر روز اوّل به علی دادم دل منم و مهر علی تا آخر گرچه نشناختمش یک لحظه همه عمر است مرا پیش نظر پیشتر زآنکه بگویم مَدحش هم قلم داد ندا هم دفتر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّا و ظَهَر آفتابی که فروغش همه جاست شهریاری که رفیق فُقراست ناشناسی که بُوَد یار همه دردمندی که به هر درد دواست ما چه قابل که فدایش گردیم آن که گردید فدایش زهراست جان عالم نه، بگو جان رسول شاه عالم نه، بگو عبد خداست وَه چه عبدی که خدایی دارد از سوی حق به قضا و به قَدر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر شهریار دو سرا کیست؟ علی! هم‌نشین فقرا کیست؟ علی! آنکه یک عمر برای اسلام جان خود کرد فدا کیست؟ علی! آنکه با دست یداللهیِ او شد سر عَمرو جدا کیست؟ علی! بر سر دوش نبی در کعبه آنکه بگذاشته پا کیست ؟علی! اوست در ذات الهی مَمسوس اوست انسان ز انسان برتر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبُـّه فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر کیست این پای هوس را زنجیر کیست این تیر خدا در تقدیر شیر حق همدم اطفال یتیم مرد اخلاص و دعا و شمشیر به امیری جهانش چه نیاز آنکه بر اژدر نفس است امیر زهد و تقوا و جهاد و ایثار شده هر چار به شأنش تفسیر نخل‌ها گشته ز اشکش سیراب چاه‌ها را زده آتش به جگر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر روز بر قلب سپاهی زده چاک شب نَهد چهره به سجادۀ خاک روز خون می‌چکد از شمشیرش شب کُند اشک یتیمی را پاک روز بگرفته سر عَمرو به دست شبش از خوف خدا بیمِ هلاک می‌زند دور سرش بال زنان مرغ شب نغمۀ روحی بِفداک آفرینش همه خوانند این بیت جن و انس و مَلک و شمس و قمر ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر این همه مهر و وفا یعنی چه؟ صبر در سیل جفا یعنی چه؟ فرق بشکافته بر قاتل خویش دادنِ سهم غذا یعنی چه؟ آن حکومت به سماوات و زمین این تواضع به گدا یعنی چه؟ تیغ دادن به عدو در پیکار از ره لطف و عطا یعنی چه؟ بنگارید به هر ریگِ روان بنویسید به هر برگِ شَجر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر رکن ارکان جهان کیست؟ علی! سَرِّ پیدا و نهان کیست؟ علی! آنکه در بستر پیغمبر خفت از پی دادن جان کیست؟ علی! آن که تا حشر، حکومت دارد به زمین و به زمان کیست؟ علی! آن که در پیکر پاک احمد' بود چون روح و روان کیست؟ علی! «میثم» این است و جز این نیست بگو که علی هست همان پیغمبر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر حاج غلامرضا سازگار
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... 《نادِ عَلیّاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوائِب، کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنجَلی بِوَلایَتِکَ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ》 خدا می‌خواست چشمِ او فقط عین‌الیقین باشد خدا می‌خواست دستِ او فقط حَبل‌المَتین باشد خدا می‌خواست تیغِ او میانِ کُفر و دین باشد خدا می‌خواست نامِ او به نامِ خود قَرین باشد خدا خود را که مؤمن خواندمنظورش همین باشد که می‌خواهد علی تنها امیرالمؤمنین باشد خدا تصویری از خود را زمانی که به قاب انداخت خدا را شُکر ما را هم به پایِ بوتراب انداخت صبا خاکِ وجودِ ما به آن عالیجناب انداخت رُطب‌های نجف وقتی دهان‌ها را به آب انداخت ضریح غرقِ انگورش مرا شَطِ شراب انداخت صُراحی می‌کشم وقتی شرابش اینچنین باشد دلم مست است تا ساقی امیرالمومنین باشد علی منظور از مِی‌ها از این هوهو و هِی‌هِی ها علی می‌جوشد از هر لب لبِ ما یا لبِ نِی ها علی موسیقیِ باران که می‌بارد پیاپی ها فدای شاه راهش که به مژگان می‌کنم طی ها سمرقند و بخارا و حجاز و کعبه و رِی ها علی حق و علی حی و پس از این نقطه چین باشد فقط وصفِ خدا وصفِ امیرالمومنین باشد خدا وقتی بهشتی رویِ دامانِ نجف دارد بهشت از دور رویایِ بیابانِ نجف دارد چه غم دارد کسی که خُرده‌ای نانِ نجف دارد که زهرا هم دو چشمش را به ایوانِ نجف دارد چه کم دارد خدا وقتی که سلطان نجف دارد خدا را می‌توان بینی اگر آئینه این باشد خدا را شُکر مولایم امیرالمومنین باشد به حیرت کعبه می‌بیند شکوهی آسمانی را ظهورِ نقطه‌ی بسم‌الله سَبْع‌الْمَثانِى را نبی می‌بوسدش از لب همین جامِ دهانی را به میدان می‌رود بیند زمین خانه تکانی را به تیغ آبدارا و به هر سو سر پَرانی را همیشه مرکبش دُل‌دُل برایِ فتح زین باشد رمیدنهای لشکر از امیرالمومنین باشد اگر توفیق باشد سر به پای قنبر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم بُوَد کان شاهِ خوبان را نظر بر منظر اندازیم که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم که از خاکِ نجف خود را به حوضِ کوثر اندازیم به نامش بشکند هر سَد اگر دیوارِ چین باشد ولیِّ رهبرم وقتی امیرالمؤمنین باشد حسن لطفی .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... نَادِ عَلِيّاً مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ تَجِدْهُ عَوْناً لَكَ فِي النَّوَائِبِ .. سلام ای جواب سلام خدا ظهورت طلوع تمام خدا تویی آفتاب بلند زمین تویی سایۀ مستدام خدا تویی که به تعظیم تو ابر کرد تویی صاحب احترام خدا تو نهجُ البلاغه تو قرآنِ وحی کلامی بگو هم کلام خدا صدایت صدایش به معراج بود حدیثت حدیثِ مدام خدا برای تو کعبه جگر چاکم زد بیا مردِ بیت الاحرام خدا مرا کعبه ی سینه چاکم کنید فقط پای حیدر هلاکم کنید علی ابتدا و علی انتهاست علی مصطفی و علی مرتضی ست علی اول است و علی آخر است علی در ظهور و ولی در خفاست علی ظاهر است و علی باطن است علی لا اله علی لافتاست علی در معارج علی در بُراق علی اِنَّما و علی وَالضُحی ست علی با حق است علی بر حق است علی کعبه است و علی در حَراست علی نیست آن و علی نیست این علی نه جداست علی نه خداست علی را بگو هرچه گویی کم است که زهرا علی و علی فاطمه ست اگر تیغ تو سایه گستر شود همان ابتدا کار یکسر شود غلط گفتم آقا ندارد نیاز که تیغ شما خرج لشگر شود نیازی ندارد که میدان چو خاک به یک ضربۀ مالکش تر شود محال است جمع تمام سپاه که با قنبر تو برابر شود زمانِ شروعِ رجز خوانی ات زمین کَر شود آسمان کَر شود خدا دوست دارد تماشا کند کمی ذوالفقارِ علی تر شود ببندد اگر دستمال نبرد نباشد کسی را خیال نبرد به کعبه بکو راز تنزیل را بگو بشکند قلب قندیل را تو و مادر و مصطفی و خدا ببین دور خود جمع فامیل را کمی گَرد نعلینِ خود را بریز تفقد نما بالِ جبریل را برای یتیمان کمی کار کُن بکن چاهِ آب و بزن بیل را بکش طعنه های زن پیر را ببر روزها بار زنبیل را تویی صاحب پینه های قدیم تویی مرکب کودکان یتیم نگهدار ما را برای خودت فقط بین مهمان سرای خودت مرا آینه کُن به دردی خورم در آغوش ایوان طلای خودت برای پدر مادرم کافی است نخی ، ریشه ای از عبای خودت اگر پا گذارم به جا پایِ تو مرا می بری تا خدای خودت مرا می برد گوشه ای از بقیع فقط ردِ پا ردِ پای خودت سرت مانده بر شانه ی نخل ها بگو با من از ماجرای خودت چرا استخوان در گلو مانده ای که با روضه هایی مگو مانده ای شاعر: حسن لطفی .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... هم ابتدا علیست و هم انتها علی از هر نظر شبیه به نور خدا علی غرق تحیرم چه بنامم تو را علی یا مظهر العجائب یا مرتضی علی ما را همیشه مدح تو باده پرست کرد انگورهای روی ضریح تو مست کرد کعبه سه روز پیش تو در اعتکاف بود تو آمدی و دور تو گرم طواف بود بر سینه اش ز هیبت نامش شکاف بود شمشیرهای فته همه در غلاف بود روزِ ولادتت به خدا شاهکار شد روز ظهور حضرتِ پروردگار شد هر کس شکست پیش تو با احترام شد هر کس غلام تو شد علیه السلام شد سلمان به لطف چشم تو والا مقام شد ابلاغ شد ولایت و نعمت تمام شد مست از نیام توست امر ابن ابدود شیر خدایی و پسر دختر اسد این دل برای توست به نام خودت بزن شد خلقتم به عشق تو پس خوش به حال من دست خداست دست تو مولای بت شکن حق با تو جلوه کرده برای علی شدن هر جا همیشه نام تو تکرار می کنم هر چیز را بدون تو انکار می کنم تو غیر حق به سمت کسی رو نمی زنی تو آفتاب عشقی و سوسو نمی زنی تو فاتح نبردی و زانو نمی زنی اصلا تو با خدای خودت مو نمی زنی ممسوس ذات حقی و روح فصاحتی تو با خدای خود چقدر در شباهتی با دست تو تمامی خلقت مهار شد با حلقه های زلف تو دلها شکار شد میدان اسیر دم رقص ذوالفقار شد جبریل مست حضرت دلدل سوار شود وقتی که تیغ تو همه را تار و مار کرد حتی خدا به ضربه تو افتخار کرد با مهر دست های تو شبنم درست شد با نبض تو جهان منظم درست شد با خشم چشم هات جهنم درست شد خلقت به لطف نور تو کم کم درست شد ما را بیا به نام غلامت خطاب کن یا لا اقل غلام غلامت حساب کن شاعر : مسعود اصلانی .
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... خیالش باز شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم ، سال ها کارم غزل بافی ست در این بازار آشفته ، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی .. نوشتم شمس .. دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویاتر از آن است نوشتم عرش .. دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم ، ولی مولا بلندم کرد همیشه یا علی گفتم ، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او ، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند ، علی ننوشته می خواند چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی … به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آن روز کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آن روز نگاه نافذ احمد ، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس ها حبس شد … ، در سینه ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شترها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه با خویش می گفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله ، ای ارض و سما بشنو ! گواهی باش ای تاریخ ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت می کنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست ، معلوم است ؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست ، مفهوم است ؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم ! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم ! نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد نبی فریاد زد ، بر عالم و آدم مسلّم شد علیّ بن ابی طالب ، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول ؟ طواف مرتضی کردید آری ”حَجُّکم مقبول“ الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها الهی که بسوزد پنبۀ در گوش بعضی ها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر از این دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر وصیت می کنم هر کس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بی علی فانی و دنیا با علی باقی غدیر خم به جوش آمد .. الا یا ایها الساقی ! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین ، حیدر عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین ، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر ” اَشدّاء علی الکفار ” قَتّال العرب … یعنی جهان از شوکتش فریاد زد : یاللعجب ، یعنی .. … خدا وقت تماشایش ، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت ؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دل ها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست اگر خون ریخت ، درمان کرد ، اعجازش یداللهی ست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری ، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین ، آتش علی دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او ”لولا علی” گفته .. علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را شاعر : مجید تال .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ای دل اگرعاشقی، درپی دلدارباش پشت درِ خانۀ، حیدرکرار باش جان بده پای علی، میثم تمار باش خسته نشو در بزن، عاشق این کار باش دل بکن و دل ببر، از همه الا علی «یاعلی و یاعلی ....» می گذرد روز و شب ، زندگی ام با علی بندۀ يا هو شدم ، بندۀ مولا علی عرش خدا كرده است ، شهر نجف را علی فاضل و افضل علی ، عالی و اعلی علی جان علی فاطمه ، هستی زهرا علی «یاعلی و یاعلی ....» بندۀ بنده نواز ، خاکی بالا نشين وصلۀ نعلين او ، نقطۀ ثقلِ زمين مالک روز جزا ، حاكم في يوم دين موقع طوفان که شد ، گفت خدا اينچنين نوح ! پريشان نباش ، زود بگو يا علی «یاعلی و یاعلی ....» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... آیینۀ تمام‌ نمای خدا علی‌ست نقشی که زد رقم، قلمِ ابتدا علی‌ست دست خدا، زبان خدا، صورت خدا در بندگیش بندۀ بی‌انتها، علی است جانِ رسول و لَحمِ رسول و دَمِ رسول شیرخدا و شیر رسول خدا علی‌ست بعد از نبی به هر زن و هر مرد مؤمنی مولا علی، امام علی، مقتدا علی‌ست ذکر علی به وقت دعا یامحمد است ذکر نبی به درگه معبود، یاعلی‌ست مولای دیگران دگری بود و دیگری یارب گواه باش که مولای ما علی‌ست زیباترین دعا به لب شیعۀ علی یا مصطفی محمد و یا مرتضی علی‌ست دانید جای شیعه به روز جزا کجاست؟ سوگند میخورم به خدا هر کجا علی‌ست نَفْس رسول، آنکه به جای رسول خُفت تا جان کُنَد به راه پیمبر فدا، علی‌ست دشمن، به دشمنی خود اقرار می‌کند مردی که داشت بازوی خیبرگشا علی ‌ست بسم اللهِ کتاب خداوندگار را هرکس که باعلی‌ست بداند که «با» علی‌ست چشم خدا، قسیم جحیم و جنان به حشر دست خدا و لنگر ارض و سما علی‌ست تنزیل و نور و مریم و طاها و مؤمنون یاسین و توبه و زمر و هَل اتا علی‌ست گفتم دعا کنم که نگاهی به ما کند دیدم که استجابت و ذکر و دعا علی است بر حشر چون لوای خدا سایه افکَنَد گردد عیان به خلق که صاحب‌لوا علی است آن بت‌شکن که در حرم ذات کبریا بگذاشت جای دست خداوند پا، علی است در «اُنَّما وَلِیُّکُمُ اللّه» سیر کن تا بنگری ولی دگرانند یا علی‌ست؟ روز غدیر گفت نبی در غدیر خم یارب تو باش ناصر هرکس که با علی‌ست آن‌کس که از ولادت خود تا شهادتش یک لحظه دل نداد به دست هوا علی‌است این قول شافعی‌ست که در شعر ناب خود گفتا مرا علی است خدا، یا خدا علی‌ست؟ میثم هنوز صوت محمد رسد به گوش فریاد می‌زند که امام شما علی‌ست شاعر : .