eitaa logo
رسانه منطقه اردهال
1.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
117 فایل
رویداد ها، اخبار و برنامه های منطقه‌ی اردهال را در کانال«رسانه اردهال‌»دنبال کنید ارتباط با مدیر با مدیر رسانه @Yaqmar59 ارتباط با ادمین رسانه برای نظرات و پیشنهادات و ارسال خبرها،عکس وسوژه،کیلیپ،تبادل، تبلیغات @barikarasfi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡سلام‌دوستان عزيز اردهالی 🍁روز پاییزیی تون 🧡سرشاراز آرامش 🍁امیدوارم 🧡حال دلتون خوب 🍁حال خونه تون گرم 🧡حال زندگیتون صمیمی 🍁حال لحظه هاتون 🧡شیرین و بی نظیر 🍁وحال لحظاتتون عالی باشه ⁩ صبح خوبی داشته باشید اهالی منطقه ی اردهال☕️🥪🧡🍁 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
🌺🌸🌺🌺🌸🌼🌺 مراسم جشن به مناسبت ولادت باسعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🌷 همراه با یادبود شهید مدافع سلامت قربانعلی حسین زاده🌷 🎤 با سخنرانی حجه الاسلام والمسلمین شیخ داود رمضانی علوی و مداحی کربلایی محسن اسدالهی علوی 📆 شنبه ٢٧ آبان ماه همراه با نماز جماعت مغرب و عشاء 🕌 مسجد جامع عقیله الزینب روستای علوی ✳️ خانواده شهید مدافع سلامت قربانعلی حسین زاده علوی 🌸🌸🌺🌼🌺🌸🌸🌺 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
بفکر خودت باش... - بفکر خودت باش....mp3
5.34M
⚛صبح ۲۳ ام آبان ماه ❇️اردهالی بفکر خودت باش... ❇️خودت رو قوی کن 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
خانم ملیکا علیزاده فرزند آقای عباس علیزاده 🥈کسب مقام دوم مسابقات کیوروگی شهرستان کاشان 🙏تبریک ویژه به خانم علیزاده و خانواده محترم وجامعه ورزشی حسنارود 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
فصل دهم: آقای معلم قسمت سوم علی مرتب نامه می‌فرستاد و من هم جوابش را می‌دادم. کنار اسمش یک جان می‌نوشتم و هزار بار از دوری‌اش جان می‌دادم. از اینکه بعد از رفتنش چه بر من گذشته یک کلمه هم نمی‌نوشتم. می‌گفتم: «پسرم! خیالت راحت، نگران من نباش! بابات منو اذیت نمی‌کنه، با نبودنت کنار اومده...» فقط خدا می‌دانست همین چهار خط دروغ را با چه مصیبتی مخفیانه می‌نوشتم و برای علی می‌فرستادم. یکی از نامه‌ها برگشت خورد و به دست رجب رسید. نامه را پرت کرد طرف من و گفت: «با همین حرفای عاشقونه بچه‌ی منو فرستادی جلوی گلوله؟! علی جان! علی جان! درد و علی جان!» در جوابش گفتم: «می‌دونی چرا نوشتم علی جان؟! هروقت با عشق میگم علی جان، شیطون یه قدم ازم دور میشه.» کار هر روز ما همین بود؛ بحث و دعوا. بعد از شش ماه علی به خانه برگشت. بال درآوردم و دور پسرم چرخیدم. اسپند برایش دود کردم، قربان‌صدقه‌اش رفتم. رجب هم انگار یوسف گم‌شده‌اش را پیدا کرده بود، سر از پا نمی‌شناخت. علی را بغل گرفت و به سینه‌اش چسباند. دلم برایش سوخت. گفت: «علی جان! دیگه بهت نمیگم نرو. پسرم! یواشکی نرو.» علی نشست و برایم از روز اعزام تعریف کرد: «مسئول پایگاه مقداد اعلام کرد اعزام کنسله. راه برگشت نداشتم؛ چون اگه بابا می‌فهمید، معلوم نبود چه اتفاقی میوفته. تا صبح توی خیابونای تهران راه رفتم. گیج خواب بودم؛ مثل بی‌خانمان‌ها کنار خیابون خوابم برد. صبح خودم رو به راه آهن رسوندم و رفتم منطقه.» علی بعد از چند روز همراه دوستانش به مشهد رفت؛ زیارت امام رضا (علیه‌السلام). طبق قولی که داده بود، محرم برای مداحی هیئت برگشت تهران. وسط حیاط مسجد ایستادم. علی شال مشکی عزا را روی سرش انداخته بود. به طرفم آمد و گفت: «مامان خانوم! التماس دعا داریم. سیستم صوت هیئت خرابه. یا علی بگو و یه کمکی برای ما جمع کن.» به همه رو زدم، اما پول زیادی جمع نشد. به علی گفتم: «بریم پیش شوهرخاله‌ت، آقای ایمانی، دست به خیره.» سوار موتور شدیم. بچه‌ی همسایه جیغ و داد راه انداخت که منم ببرید. چهار پنج ساله بود و هم اسم امیرم. با اجازه مادرش روی باک موتور نشست و همراه ما آمد. در مسیر یک‌دفعه علی سرش را برای چند ثانیه پایین انداخت و چشمانش را بست. موتور داشت راه خودش را می‌رفت. ترسیدم، داد زدم: «علی! چی‌کار می‌کنی مادر! الان تصادف می‌کنیم. چرا چشمات رو بستی؟» - مامان خانوم! بذار از کنار این دختر دبیرستانی‌ها رد بشیم، باز می‌کنم. نمی‌خوام چشمم بهشون بیفته. - قربون چشم پاکت برم. درد و بلات به سرم مادر! مراقب امانت مردم باش که جلوت نشسته. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴿وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ﴾ [ المدثر: 7] بخاطر من صبر کن صبور باش آنچه برایت پیش می آید و آنچه برایت رقم میخورد به دست بزرگترین نویسنده عالم ثبت شده است اوکه بدون اذنش برگی هم نمی افتد... 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
بسم الله الرحمن الرحیم🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☺😊آنچه که داری را با کسانی که کمتر از تو خوشبخت هستند سهیم شو...✌ شادی هایت را با آنان که به دلگرمی نیاز دارند تقسیم کن...❤️ ☀️امروز ... روز زندگیست فرصتی که بدست آورده ای قدر بدان❤️ سلام صبحتون بخیر اهالی منطقه ی اردهال🍂🍁 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
تلاش کن برای خودت... - تلاش کن برای خودت....mp3
4.49M
🔆صبح ۲۴ام آبان ماه ⚛برای خوشبختی نیازی به اتفاق خاصی نیست. ❇️یک موزیک زیبا زیر باران پاییزی ❇️آغوش گرم پدر و مادر ❇️نگاهی به خواهر و برادر ❇️دستان پر از عشق و احساس شریک زندگیمون ❇️نشستن کنار یادگاری ها ❇️و فقط یک احساس کوچیک خوشبخت بودن کافیه... ✴️هرچه بیشتر تلاش کنی حس بهتری داری 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
خاطره‌ بگو در مسابقه شرکت کن کجا و چطور از نظام و رهبری دفاع کردی؟ مثلا در اتوبوس، مترو، کلاس، نانوایی و... 💢 فقط کافیه همین الان اون خاطره رو در قالب یک فایل حداکثر 4دقیقه‌ای و یا یک صفحه A4 ، به آیدی زیر ارسال کنی. 🆔 @modaafe14 ✍️ ‌ثبت تجربیات موفق در رابطه با 🎁 با اهدای هدایای متبرک و ویژه به برگزیدگان توسط علیه‌السلام 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 سراسری سرود /با اهدا جوایز ارزنده قلــــــــــه نزدیـــــــــــکه ⛰ ✨سرودی جذاب و امروزی با اجرای نوجوانان غیور این مرز و بوم 🌱مدارس، مساجد، پایگاههای بسیج، مهدهای کودک...... همه دعوتید🤝 🌱منتظر آثار ارسالی و تک تک شما عزیزان هستیم. 😍 🍀مهلت ارسال آثار از ۱۰ آبان ماه تا ۵ آذرماه میباشد.(احتمال تمدید وجود دارد) ارسال آثار به آیدی ذیل در و @Biineshaan به بهترین آثار گروهی و فردی جوایز ارزنده ای اهدا میگردد.(توضیحات در لینک پست اعلام شده) ✅لینک صوت سرود👇👇 https://eitaa.com/roshangari_samen/19531 ✅لینک متن سرود 👇👇 https://eitaa.com/roshangari_samen/19532 ✅لینک متن تعداد جوایز و شرایط ویژه مسابقه https://eitaa.com/roshangari_samen/19535 ✅لینک کلیپ تصویری سرود👇 https://eitaa.com/roshangari_samen/19533 🍃🌹🍃 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
💠 مراسم ختم قرآن کریم در طرح تلاوت نور و مراسم روحبخش دعای کمیل 🎤 با تلاوت قاريان قرآن کریم و نوای مداحان روستای علوی 📆 پنجشنبه ٢۵ آبان ماه همراه با نماز جماعت مغرب و عشاء ❇️ پايگاه بسیج سیدالشهداء کانون فرهنگی هنری - دارالقرآن الکریم هیئت امناء مسجد جامع عقیله الزینب روستای علوی 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
🔴 به عنوان مشاور وزیر جهادکشاورزی در امور جوانان و نخبگان منصوب شد 🔰دیدبان کویر: محمدعلی نیکبخت وزیر جهادکشاورزی در حکمی "مجتبی اخوان ارمکی" را به سمت مشاور وزیر در امور جوانان و نخبگان منصوب کرد. 🔹در این حکم با اشاره به سوابق و تجربیات اخوان ارمکی؛ ساماندهی، هماهنگی و هم‌افزایی امور نخبگان و جوانان مورد انتظار وزیر جهاد کشاورزی است. 🔸مجتبی اخوان ارمکی عناوین دانشجوی نمونه کشوری و دانشگاه تهران و پژوهشگر برتر جوان کشوری در حوزه کشاورزی و منابع طبیعی را در کارنامه خود دارد. این دانش آموخته برتر بنیاد ملی نخبگان و دکترای مهندسی کشاورزی صاحب بیش از 40 مقاله در مجلات و کنفرانس‌های بین‌المللی و داخلی و مؤلف 6 کتاب در حوزه منابع طبیعی و محیط زیست است. 🔹گفتنی است؛ این حکم توسط کاظم خاوازی قائم مقام وزیر و معاون برنامه‌ریزی و اقتصادی به وی اعطا شد. 🎆تبریک ویژه کانال رسانه ی منطقه ی اردهال خدمت برادر بزرگوار جناب آقای دکتر مجتبی اخوان ارمکی و خانواده ی بزگوارشان 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
💢 عاشق خدا باشیم مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد. جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت مگر چه گفتم؟! گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری. مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟! قدری مجنون خدا باشیم... 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 📸گزارش تصویری از جشن بزرگ شکوفه های کتاب ❇️به مناسبت هفته ی کتاب و کتابخوانی 🎁تقدیر و تشکر از سرکار خانم هاشمی کتابدار عزیز منطقه ی اردهال 📚قصه گویی توسط سرکار خانم صادقی عزیز ⚛باحضور پرشور دوستداران کتاب 🏢مکان؛ کتابخانه ی عمومی علوی ⏰زمان؛چهارشنبه ۲۴ ام آبان ماه 💠 هیئت رزمندگان اسلام منطقه اردهال 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 📸گزارش تصویری از جشن بزرگ شکوفه های کتاب ❇️به مناسبت هفته ی کتاب و کتابخوانی 🎁تقدیر و تشکر از سرکار خانم هاشمی کتابدار عزیز منطقه ی اردهال 📚قصه گویی توسط سرکار خانم صادقی عزیز 🎁اهدای جوایز به کتاب دوستان ⚛باحضور پرشور دوستداران کتاب 🏢مکان؛ کتابخانه ی عمومی علوی ⏰زمان؛چهارشنبه ۲۴ ام آبان ماه 💠 هیئت رزمندگان اسلام منطقه اردهال 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
فصل یازدهم: روز وداع قسمت اول خواهرانم به‌همراه شوهرهایشان برای عیادت به خانه‌ی ما آمدند. قبلا با هم هماهنگ کرده بودند علی را از اعزام مجدد به جبهه منصرف کنند. رجب گوشه‌ای نشسته بود و به حرف‌هایشان گوش می‌داد. گفتند: «علی جان! داداشت شهید شده، بابات دست‌تنهاست. مادرت هم بهش سخت می‌گذره. هر چقدر جبهه رفتی کافیه. تو به تکلیفت عمل کردی؛ خدا ان‌شاءالله ازت قبول کنه. بمون پیش پدر و مادرت عصای دستشون باش...» علی صبر کرد تا همه حرف‌هایشان را زدند، بعد گفت: «من کوچیک بابامم هستم، کمکش هم می‌کنم. از زیر کار شونه خالی نمی‌کنم، اما اوضاع جنگ الان خرابه، نیرو کم داریم. من نمی‌تونم قول بدم و بگم جبهه نمیرم؛ چون تکلیف شرعی بر عهده منه، قیامت باید جواب خدا و خون شهدا رو بدم. چرا روز عاشورا علی‌اکبر امام حسین و حضرت قاسم رفتن میدون جنگ؟! مگه حضرت زینب ناموس اهل‌بیت نبود؟! مگه حضرت سکینه و رقیه دخترای امام حسین نبودن؟! پس چرا با امام رفتن کربلا؟! نمی‌دونستن آخر این راه چی در انتظارشونه؟! همه از سرنوشتشون باخبر بودن و با روی باز به استقبالش رفتن؛ چون تکلیفشون بود. مثل حضرت قاسم که فرمود: مرگ برای من از عسل شیرین‌تره. چرا؟! چون بحث حفظ اسلام بود. وقتی پای دین خدا در میون باشه، امام معصوم هم جونش رو می‌گیره کف دستش و میاد وسط معرکه، زن و بچه‌ش رو هم میاره! حالا شما به من میگید کافیه؟! دیگه جبهه نرم؟! یعنی امامم رو تنها بذارم؟! چشمم رو روی فرمان ولی‌فقیه ببندم؟! شرمنده شما هستم! ممنون زحمت کشیدید و این‌همه راه اومدید منو ببینید. ان‌شاءالله قیامت جبران کنم. من نمی‌تونم بی‌غیرت باشم و خون ریخته شده داداش امیر رو با خونه نشستن پایمال کنم.» روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
🍁بسم الله الرحمن الرحیم🍁
⚛سلام و صبح بخیر خدمت تک تک عزیزانم در رسانه ی منطقه ی اردهال ✴️یکی از بهترین ها برای هر شروعی آیه ی ۳۳ سوره ی الرحمن 👇👇 ✳️يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا ۚ لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ 🔰ای گروه جنّ و انس، اگر می‌توانید از اطراف آسمانها و زمین (و از قبضه قدرت الهی) بیرون شوید، بیرون شوید (ولی این خیال محالی است زیرا) هرگز خارج از ملک و سلطنت خدا نتوانید شد. 🔷شروع میکنیم اول صبحمون رو با یاد خداوند... 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
رادیورسانه منطقه اردهال.m4a
5.12M
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 زیباترین صبح دنیااا در چشم آدم‌هایی طلوع می‌کند که دست امید می‌گیرند و پا به پای تلاش و مهربانی هدف‌هایشان را دنبال می‌کنند.... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 " صبح زیباتون بخیر ❇️ امروز از زبان آقای محمدحسن مرادی خبرنگار عزیز رسانه ی منطقه ی اردهال اخبار هفته ی جاری منطقه رو مرور می‌کنیم. 💢 رسانه منطقه اردهال 💢 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
رسیدن به آرامش زمانی اتفاق می افتد که متوجه بشی: رنج جزئی از زندگیه اما خوبه به دلیلی رنج بکشم که بعدا شرمنده خودم نشم نباید به خاطر دلم خودم رو راضی به انجام دادن کاری کنم که عقلانی و منطقی نیست من فقط با اشتباهاتم تعریف نمیشم و فراتر از اتفاقات بد زندگیم هستم بیهوده ترین کار دنیا اینه که خودم رو با کسی مقایسه کنم اینکه بقیه چطور با من رفتار میکنن نباید معیار ارزش من باشه(آدم ها بر اساس حال و هوای خودشون رفتارهای متفاوتی نشون میدن) همه مشکلات تحت کنترل من نیستن اما این بستگی به خودم داره که چطور بهشون معنا ببخشم و مهم ترین مسئله اینه که با همه زخم هام و خستگی هام بازم میتونم ادامه بدم... 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه و ياد درگذشتگان😔 امشب پنج شنبه اے دیگر است ودلخوشند به این پنج شنبه ها عزیزان سفر ڪرده آنان ڪه روزے عزیزدل بودند و امروز تنها خاطره اند در ذهن حسرتے بزرگ بر دل ما و تصویرے بر قاب شادے روح درگذشتگان فاتحه و صلوات 🖤یاد عزیزان از دست رفته ی منطقه ی اردهال حمد و سوره و صلوات 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
فصل یازدهم: روز وداع قسمت دوم همه حساب کار دستشان آمد و فهمیدند این علی زمین تا آسمان با گذشته فرق کرده. با این حرف‌ها خام نمی‌شود و جلوی او را نمی‌توان گرفت. میهمانان خداحافظی کردند و رفتند. یک مشت اسپند برداشتم دور سر علی چرخاندم. بردم داخل آشپزخانه و برایش دود کردم. قند در دلم آب می‌شد وقتی می‌دیدم علی محکم پای عقایدش ایستاده و غیر از رضایت خدا هیچ‌چیز برایش مهم نیست. رجب هم اندک امیدی که تا آن روز برای نرفتن علی داشت، ناامید شد و به جبهه رفتن علی رضایت داد. علی مدام بین جبهه و خانه در حال رفت‌و‌آمد بود. محرم سال 65 را تهران ماند و در مسجد مداحی کرد. بعد از محرم ساکش را بست، بند کتانی را محکم گره زد و گفت: «خب مامان خانوم وقت رفتنه! علی رو حلال کن. سپردم امیر نوروزی، دوستم، کارنامه رو براتون بیاره. نمره‌های پسرت رو ببین و کیف کن! اگه کسی گفت علی برای فرار از درس و امتحان رفته جبهه، کارنامه رو بهش نشون بده. بگو من برای دین و کشورم رفتم. دست راستم اسلحه بود، دست چپم کتاب. تو جبهه کنار جنگ با دشمن، درسمم خوندم.» گفتم: «علی جان! بلا گردونتم مادر! فدات بشم که برای خودت مردی شدی! نوزده ساله به من و بابات بی‌حرمتی نکردی. شیرم حلالت! خدا ازت راضی باشه. برو خدا پشت و پناهت. الحمدلله که بابات هم راضی شده، هیچ مانعی جلو پات نیست.» امیر و حسین را در آغوش گرفت و بوسید. دستش را باز کرد که بغلم کند، بغض کردم، ناخودآگاه لرزیدم. ترسیدم دلش بلرزد؛ عقب رفتم و از او دور شدم. پله‌ها را دوتایکی کردم. دامن به پاهایم پیچید، نزدیک بود پرت شوم پایین. خودم را رساندم طبقه دوم. بغض داشت خفه‌ام می‌کرد. یک لیوان آب خوردم. از گلویم پایین نرفت و به سرفه افتادم. رفتم کنار پنجره بالکن وداع علی و رجب را تماشا کردم.‌ ای کاش نمی‌رفتم! دلم برای رجب سوخت. آن لحظات به یاد وداع امام حسین (علیه‌السلام) و حضرت علی اکبر (علیه‌السلام) در روز عاشورا افتادم. صحنه‌‌ی تکان‌دهنده‌ای بود. علی دو قدم به طرف در می‌رفت، رجب صدایش می‌زد: «علی جان! زودی برگرد.» علی به طرف در می‌رفت، رجب صدایش می‌زد: «علی جان! من طاقت دوریت رو ندارم.» علی دستش را به طرف در حیاط دراز کرد، رجب صدایش زد: «علی جان! صبر کن. بیا جلوی من راه برو می‌خوام تماشات کنم.» علی جلوی خودش را گرفت تا گریه نکند. دور پدرش چرخید. رجب دست علی را گرفت و به طرف خودش کشید. سینه به سینه‌ی هم شدند. رجب گفت: «آخ بابا! من می‌میرم از دوری تو.» علی دستی به سر رجب کشید و خودش را از سینه‌ی او کند. بدون اینکه به پشت سرش نگاه کند، از در خانه بیرون رفت. پای رجب لرزید و افتاد وسط حیاط. چشمش به در ماند تا شاید علی دوباره برگردد، اما نیامد. با کمک حسین زیر بغل رجب را گرفتم و به داخل خانه آوردم. قلبم تندتند می‌زد. رفتم سراغ وسایل امیر. دفترچه نوحه‌اش را برداشتم و روضه وداع حضرت علی اکبر (علیه‌السلام) را خواندم. آن‌قدر به سینه‌ زدم تا قلبم کمی آرام گرفت. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جانم; شب جمعه ست صدایت نزنم میمیرم 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ✴️ای آقای عزیز و با معرفت حسین جان چیزی جز حرم ازت نمیخواهیم صلی‌الله‌علیڪ‌یاسیدالشهدا✋ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 👈باماهمراه باشید... 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/Ardahalmedia
🍁بسم الله الرحمن الرحیم🍁