eitaa logo
اَرِنی
5.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
116 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر کسی خوابـش را قربانی کنـد  فقط براي صحبـت با تو ، تو برایـش خیلی خاص هستـی .
خونه واقعـی آدما تو قلب کسایـیِ ك دوستشـون دارن!
اگر کسی خوابـش را قربانی کنـد  فقط براي صحبـت با تو ، تو برایـش خیلی خاص هستـی . ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
به جـوادش یکـي قسم دادم ، و از آن پس رضا نجاتـم داد :)) ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
چون غنچه‌ام اگر چه بسی خار در دل است من دل خوشم به بوی نسیم بهارِ یار
با منِ بی‌کسِ تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان!
و شاید من سر از کـاخ عزیزی در می‌آوردم اگر تشخیص می‌دادم چو یوسف، راه را از چاه
سر به راه بودم و یک عمر نگاهم به زمین آمدی سر به هوا، چشم به راهم کردی
دیدنت از دور کافی نیست من کم طاقتم من فقط وقتی در آغوشت بمیرم راحتم
با من که آسمان تو بودم روا نبود چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس
چه فرقی میکند شنبه، دوشنبه یا که آدینه نباشد یار هر لحظه، برایم آخر دنیاست
خانه‌ی دل را تکاندیم و نیفتادی از آن خوش‌نشین بودی و بردی قلب صاحب خانه را
نه هراس از آتش دوزخ، نه اخراج از بهشت آخرش هم آدمي را هيچ چيز آدم نكرد
می کنی شقّ القمر با چشم های نافذت من برای دیدنت یک تن نگاه آورده ام
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار باز هم پنجره‌ای در دل سیمانی ماست
خودخوري يك بخش از صبر است، عاشق مي كشد مثل موجي كه به صورت مي كشد چنگال را
‏این سان که با هوای تو‏در خویش رفته ام ‏گویی بهار‏در نفس مهربان توست
واعظ از عشق رخت منع منِ زار کند گر چه پندش پدرانه است ولی بی‌اثر است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار باز هم پنجره‌ای در دل سیمانی ماست
هَمیشه خواسته‌ام از خدا فقط او را چنانکه خَسته تَنی، چای قند پهلو را
در تو می خوانم مقادیری جنون و عاشقی خط نستعلیق چشمت با سوادم می کنم
یک قطره، بوی زلف تَرَت را چکانده‌اند در عطر‌دان ذوق و بهار آفریده‌اند
دیوانه ها تقویم هاشان فرق دارد در عالم دیوانه ها هر روز عید است
صد فصلِ بهار آید و بیرون ننهم گام ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم
یعقوب گریه کرد و به یوسف رسید ، آه من گریه می کنم ، به تو اما نمی رسم