eitaa logo
اَرِنی
5.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
110 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
گر فتد راهت به باغ ای لیلی شیرین خرام سرو را فرهاد سازی بید را مجنون کنی
ای دل زده از سردی آغوش زمانه ما این همه آغوش گشودیم و ندیدی
بهشت چشم تو رویای چشم‌های من است مرا رها کن از آتش، بهشت جای من است
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست خم ابرو و مژگانت مرا کشت
اگر چه جنگ ميان من و تو كشته نداد ولى چه سود كه هر شب اسيرتر شده‌ام!
مباد بیم خزانت که هر کجا گذری هزار باغ به شکرانه‌ی تو خواهد زاد
دل سپردن قدم اول دل کندن ماست حرف واوی که از آغاز سلام افتاده
ترس طوفان به دلم راه ندارد وقتی شانه ات یک تنه درمانِ پریشانی هاست
دردا که فراق ناتوان ساخت مرا در بِستَرِ ناتوانی انداخت مرا از ضعف چنان شدم که بر بالینم صد بار اَجَل آمد و نشناخت مرا
من تَرکِ عـالَـمی ز برایِ تـو کرده‌ام از من مشو برای دلِ آن‌ و این جدا!
بگشاد يار، چاکِ گريبانِ خويش را بر رویِ ما، خدا درِ رحمت گشوده است!
شب با خیال اوست که خوابم نمی‌برد غلتی بزن زمانه! به پهلوی دیگرت
به این خوشم که تو را شرمسارِ من سازد تحملی که دلِ بردبارِ من دارد...
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم پوشیده چه گوییم؟ همینیم که هستیم...
هوای کوی تو دارم چه گلشنی چه بهشتی به غیر گوشه‌ی بامت مباد جای قرارم
در قدمگاه محبت پا منه، بردار دست یا اگر پا می‌گذاری، ترک سر باید نمود
گیرم که آه و ناله نهان می‌کنی عماد! با اشک‌های دیدهٔ رسوا چه می‌کنی؟
گاهی سخن از زبان من می گوید گاهی به زبان خویشتن می گوید "من" کیست بخواهد بنویسد از "او" این "او"ست که از خویش سخن می گوید
ما خسته‌ایم از این قفسِ صد هزار قفل دلتنگی و کدورت و غربت بهانه است...
نمی‌آیی برون ای غم، زمانی از دل تنگم چه می‌کردی گر این غم‌خانه را پیدا نمی‌کردی
زمانه یک نفسم بر مراد خود نگذاشت به هرکه داد مراد، از من انتقام کشید...
چشم از تو نبست دوستش داشته باش پیمان نشکست دوستش داشته باش آنطور که هستی به تو دل داده، تو هم آنطور که هست، دوستش داشته باش
اسرار خرابات به جز مست نداند هشیار چه داند که در این کوی چه راز است؟
ای روزگار، از چه کسی می‌توان گرفت تاوان این جوانی از دست رفته را...
با سِحر دو چشم تو چه آرام شدم بی آب و بدون دانه در دام شدم ای عشق ! شبیه مرد چوپان هستی در دست تو مثل برّه ای رام شدم