از چشم تو افتادم و دیدم که به جز من
هر قطره که از چشم تو افتاد، گهر شد!
#حسین_دهلوی
غمت حسابِ مرا -آه- بیحساب رسید
حـسـابِ آهِ مـن ای دوسـت، بـا خداوند است
#حسین_دهلوی
شهر دیگر شهرِ سابق نیست بعد از رَفتنت
آهِ شاعر سرد شد، بازار داروخانه گَرم
#حسین_دهلوی
در کوزهی خشکیده، "نم"ی راه ندارد
بیچاره نگاهی که به امید تو تر شد
#حسین_دهلوی
مثل پیچک به تو پیچیده ام و دلتنگم
بین ما هیچ نبوده ست به جز "ما نشدن"
#حسین_دهلوی
به گیسوان پریشان خود نگاه بکن
که شرحِ حالِ من است این کلافِ سردرگم
#حسین_دهلوی
سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست
یک عمر نیامد احدی جُز تو به خوابم
#حسین_دهلوی
قبول کن به خدا بخت هم رقیب من است
شبی که موی تو آشفته است، بادی نیست!
#حسین_دهلوی
به گیسوان پریشان خود نگاه کن
که شرحِ حالِ من است این کلافِ سردرگم
#حسین_دهلوی
از دورنگیهای مردم خستهام، حق با تو بود
باده پنهان در قبا دارند و قرآن در بغل..
#حسین_دهلوی
ای کاش امیدی به خوشیهای جهان بود
ای سکّهی اقبال! دریغا که دورویی
#حسین_دهلوی
از چشم زخم مردم دنیا به دور باد
چشمت! همان که در پی ویرانی من است
#حسین_دهلوی
سایهای از خویش بر دیوار پیدا کردهام
فصل تنهایی سرآمد، یار پیدا کردهام…
#حسین_دهلوی
از چشمِ زخم مردمِ دنیا به دور باد
چشمت! همان که در پیِ ویرانیِ من است...
#حسین_دهلوی
بین ما تقدیر دیواری بنا کردهست و من
از مدارا خستهام، باید دری پیدا کنم ...!
#حسین_دهلوی
پنهان مکن ای دوست! مگر عشق گناه است؟
پیداست تو هم خسته ازین رازِ مگویی
#حسین_دهلوی