🚩 دلنوشته دختر شهید رئیسی (۸)
ما همه در غرب عالم ایستادهایم و شهدا در شرق عالم به حقیقت رسیدهاند. ما در غروب آفتاب ایستادهایم و شهدا در طلوع رو به آفتاب بالا میروند. تا آنجا که در آن نور گم میشوند و میسوزند و خود نور میشوند. آن قدر که ساعتها به دنبالشان بگردیم و پیکر سوختهشان حسرت همیشگی اهل دنیا بشود.
چه ساده اندیش بودیم که تصور میکردیم در یک اتاق ایستادهایم و هم نفس شهدا روزگار میگذرانیم. آنها در مشرق در حال تماشای تجلیات حق بودند و ما در مغرب در میان تاریک و روشنی فکر میکردیم به دنبال حقیقت هستیم. گرچه نماز را به امامتشان قامت میبستیم، فاصلهای به اندازه عالم داشتیم. ما شهدا را با معیارهای تاریک و روشن خودمان میدیدیم و آنها رو به سوی حق در حال سوختن بودند.
خدمت به خلق از مقامات عرفانیشان بود و اخلاص را بر کرسی ریاست سوار کرده بودند.
در هر کسوتی و در هر کجای عالم به دنبال تماشای صفات جمال حق بودند.
شهادت اگر منتهای عرفان نیست پس چیست؟ شهید عارف سالک است.
عارف میتواند یک نوجوان سیزده ساله باشد که زیر تانک فنای في الله می شود.
عارف می تواند یک سردار باشد که سلوک معنویاش پشت خاکریزها بود.
عارف میتواند یک رئیس جمهور باشد. میز و دفتر و اتاق جلسات همه در حکم سجده گاهش باشد. هر سفرش سفر از نفس باشد.
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
--------------☫︎--------------
#راه_رئیسی
#راه_نصرالله
#دلنوشته_دختر_شهید
https://eitaa.com/ArmaneAsemani