#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مسمط_مخمس
تو که می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر من،آســمانی،بمان
اگر می شـود می توانی بـمان
تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر
وجود تو کانون احـساس شهر
دعا گوی هر قـدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت
چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت
پس از غـصه ی پشـت در ماندنت
نـدارد علــی هـمزبانی بمــان
برای علی بی تو بـد میشود
بدون تو غم بی عـدد میشود
نرو که غــرورم لــگــد میشود
و این سـقف،سـنگ لحدمیشود
تو باید غــمم را بدانــی بمــان
چرا اشــک را آبـرو میکــنی
چرا چــادرت را رفـو میکـــنی
چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی
چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی
چه کم دارد این زنــدگانی بمان
#صابر_خراسانی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مناجات
#غزل
در راه عشق باید آماده ی بلا بود
آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود
دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد
در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود
انگار در زدن را از سائلان گرفتند
در را زدن تمام سرمایهی گدا بود
ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود
در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم
گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
**
ای دست ! روی خورشید من نشستی اما
آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم :
آن را که می کشیدید او حجت خدا بود
آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
تا قیامت بنویسم اگر از پروانه
ندهم جز خبرى مختصر از پروانه
زندگى کردن عشاق تماما درس است
میشود یاد گرفت آنقدر از پروانه
آبرو را همه از برکت چیزى دارند
عارفان از سحر, اما سحر از پروانه
عالمى را نفس سوخته اى زنده کند
معجزه هیچ ندیدم مگر از پروانه
سوز معشوق به سوز دل عاشق نرسد
شمع هم سوخته, نه بیشتر از پروانه
عاشق آن است که معشوق فروشى نکند
هیچگه دل نبرد سیم و زر از پروانه
آنقدر وصل تو سوزنده تر از هجران است
که نمانده است نه بال و نه پر از پروانه
تا سحر سوختنش را به تماشا بنشین
تو فقط اول شب دل ببر از پروانه
جگر سوخته من خبرش پیچیده
چه بگیرى چه نگیرى خبر از پروانه
تا نفس هست مرا دور سرت میگردم
بیش ازین برنمی آید دگر از پروانه
پروبالى که نمانده ست برایم, اما
آنقدر هست بسازى سپر از پروانه
دل به آتش زدم و سعى خودم را کردم
دست تو باز نشد…درگذر از پروانه
نوبت شستن پروانه رسید و حالا
تازه فهمید چه میخواست در از پروانه
در همان مرحله ى سوختنش می مانم
تا قیامت بنویسم اگر از پروانه
#علی_اکبر_لطیفیان
حال شمع
اشکی که به پاس تو فتد گوهر ناب است
این گوهر ارزنده در اعمال حساب است
دل سوخته ی توست همه عالم هستی
درآتش مظلومی تو سینه کباب است
هرکس که دل ودیده ی خود وقف شما کرد
آن دیده و دل آینه ی صدق وصواب است
روزی که امام تو به موج خطر افتاد
بیداری تو گفت که این جامعه خواب است
از این که تو بیماری و در بستر غم ها
حال همه ی فاطمیون تو خراب است
وقتی که فضا چهره ی نیلی شده دارد
پیداست که خورشید چرا پشت نقاب است
از چیست مزار تو ز دیده شده پنهان
تاریخ شب و روز به دنبال جواب است
از کرب وبلا ناله ات آمد که بنی ....
آن خاک ز خونابه ی چشم تو خضاب است
پروانه ی پرسوخته ی توست «وفایی»
گرحاصل شمع دل ما اشک مذاب است
#سیدهاشم_وفایی
هیجده بهار
ای که سوز ناله ات خون در دل افلاک کرد
سینه ی خورشید را آه تو آتشناک کرد
نیمه ی شب ها دعای تو درآن هجده بهار
با ملائک تا سحرگه سیر درافلاک کرد
گرچه ازگرد گنه آئینه ی دل تیره شد
می شود با گریه برتو لوح دل را پاک کرد
دربهشت آرزو چون غنچه ازهم وا شود
هرکه دربزم عزای تو گریبان چاک کرد
ابررحمت دامنش را پاک سازد ازگناه
هرکه این جا فیض اشک وآه را ادراک کرد
یاد عمرکوته تو ای گل نیلوفری
سینه را درخون نشاند ودیده رانمناک کرد
دردل شب چون علی جسم تو را مدفون نمود
همره جسم تو جان خویش را درخاک کرد
با غمی جانکاه می گوید «وفایی» غیر تو
کوه غم های علی را کس کجا ادراک کرد
#سیدهاشم_وفایی
چادر اوست - شکوه بندگی
نام زهراست - شعار زندگی ۲
به رشته چادر زهرا / دخیل بسته ایم محکم
تمام هستی به فدای / سیده ی زنان عالم
سیده ی نساء عالمین
فاطمه ی امیرمومنین ۲
پیکر تو - که طهر اطهر است
آب غسل - تو آب کوثر است ۲
به روی پیکر تو بانو / چقدر زخم، لاله کاری است
ز سنگ غسل تو شهیده! / هنوز خون تازه جاری است
سیده ی نساء عالمین
فاطمه امیرمومنین ۲
غرق غم شد - محیط خانه ام
جسم کوثر - به روی شانه ام ۲
میان اشک و آه وناله / روح تو رفت سمت لاهوت
رسیده جان من روی لب / پیکر تو میان تابوت
سیده ی نساء عالمین
فاطمه ی امیرمومنین ۲
مرتبط
بیا بیا گل نرگس، عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر چه سائلم و نوکرِ همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست
*مادر بهت نظر کرده، امام زمام مَحرمت دونسته اومدی تو این مجلسِ روضه، خیلی ها نمی دونن این ایام، چه ایامی است...*
تمام عزتِ شیعه رحینِ منتِ توست
تمام زندگی ما فدایِ مادر توست
* هر کس محبت حضرت زهرا تو دلش باشه میتونه به حضرت زهرا بگه مادر!...*
قسم به مادر و آن اِحتجاج مادری اش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادرِ او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید و دلخشوی من، وفای مادر توست
بیا که با تن خونین هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادرِ توست
یابن الحسن!...
قصد سفر داری، یار و پرستارم
شک نکنی بی تو، دَوُوم نمیآرم
نگو که با حیدر، قهری و دلگیری
یه گوشه کِز کردی و روتو میگیری
کی دیده گُل به آتیش خو بگیره
مادری ز دخترش رو بگیره
دست نذار رو دلی که خونه
زندگی بی تو برام زندونه
غصه ی محسن و زخمی شدنت
تا ابد حیدر و میسوزونه
*خانومم! حلالم کن، دیدی که دستامو بستن، کاش به جای دستام چشمامو می بستن...*
وای من، وای من، ای مادر!
کنج قفس داری هی میزنی پر پر
بالِ تو زخمی کرد لعنت به میخِ در
* از آیت الله کمپانی سئوال کرد: گفت: آقا! پشت در چه اتفاقی افتاد؟ فرمودند:
وَ لَستُ اَدرِي خَبَرَ المِسماري
سَل صَدرَها خَزِينة الاَسراري
فرمود: چرا از من می پرسی؟ برو از سینه ی زهرا بپرس...
امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونایی که برا مادر ما بلند بلند گریه میکنند..
بذار روضه رو از زبون امام باقر بخونم، همه ناله بزنن، فرمود: مادرم شب ها از درد خواب به چشماش نمی اومد، چرا آقا؟ نمی تونست به بازو بخوابه، نه به پهلو...گاهی نفساش به شماره می افتاد، نفس نفس که میزد خون از جای زخم سینه اش جاری میشد...*
شب و روزت شده، آه و ناله
صورتت نیلی، چشات خون داره
* مقداد میگه: روز بعد از دفن حضرت زهرا سلام الله علیها از خونه اومدم بیرون، بی حیایِ دومی راهم رو گرفت، گفت: مقداد! کجا داری میری؟ بیا میخواهیم بریم فاطمه رو تشییع کنیم...
گفتم: علی دیشب زهرا رو به خاک سپرد، زهرا رو غریبانه توی خاک گذاشت...
تا اینو گفتم، عصبانی شد، چنان سیلی به صورتم زد...
مقداد گریه میکرد، میگفتن: مقداد! تو مرد جنگ هستی، پهلوونی تو، داری برای یه سیلی خوردن گریه میکنی؟ گفت: برا خودم گریه نمیکنم، نامرد دستش خیلی سنگین بود، با همین دست زهرا رو زده...
امام مجتبی میگه: یه جوری مادرم رو زد، دیدم مادرم روی زمین نشست، گفتم: مادر! پاشو بریم... فرمود: حسنم! چشمام جایی رو نمی بینه... ای زهرا...
یه روزی هم عمه ی سادات زینب کبری سلام الله علیها می فرمایند: ما رو که وارد مجلس یزید که میکردن، من و امام سجاد رو به یه طناب بسته بودن، این بچه ها هم بین ما بودن، ما رو از درهای مختلف وارد میکردن، یه عده دَم درها با چوب ایستاده بودن مارو میزدن...
امام سجاد میگه: دیدم عمه جانم زینب روی زمین نشسته، دارن بچه هارو هم میزنن، گفتم: عمه جان! پاشو دارن بچه هارو میکُشن... فرمود: عزیزِ برادر! چنان چوب به سرم زدن، دیگه چشمام جایی رو نمی بینه... حسین...*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
پنجه گذاشته توی موت
خنجرش و گذاشته رو گلوت
بمیره خواهرت که اینطوری
با نوک نیزه کرده زیر و روت
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآء
السَّلامُ عَلَى مُقطَّعُ الأعْضَاء
هر کی کربلا میخواد بلند صدا بزنه: حسین!...
1_11694249799.mp3
2.31M
#مناجات_امام_زمان
نمیدونم دلم دیونه کیست،
کجا میگردودرخونه کیست،
نمیدونم دل سرگشته مو،
اسیرنرگس مستونه کیست،
{آقا بیا دیگه خسته شدم تا
کی بایدگریه کنم تاکی دنبالت
بگردم،}
بیا مهدی بیا دورت بگردم،
بیاتا دست خالی برنگردم،
بیا مهدی بیا دردم دوا کن،
مرا بادیدنت حاجت روا کن،
{گفت برو دیگه ازت بدم میاد
غلامشو بیرون انداخت ساعتی بعدخبر اوردند بیا
غلامتوتوکوچه دارن میزنن
دوید باعجله همه راکنار زد
دست غلامشو گرفت بلند
کرد خاکشوراتکوند ،
یه نگاه کرد گفت ارباب توکه
ازمن ناراحت بودی مرابیرون
انداختی ارباب یه نگاه به غلام گفت هر چی باشه من
ارباب توام توهم غلام من
همه این شهر تورا به غلامی
من میشناسند،
اقا جان همه میدونند ما نوکر
شماییم،ماسینه زن شماییم
ما گریه کن شماییم زمین
خورده ام دستمو بگیر اقا
به حق پهلو شکسته مدینه
دستمو بگیراقا به حق دست
بریده کربلا دستمو بگیر اقا،
به حق دست کبود رقیه دستمو بگیر اقا اگه نگام نکنی
بیچاره ام کسی غیر توندارم }
هرجا نشسته ای دست گدائی
رابالا بیار،
یا صاحب الزمان
یا صاحب الزمان
سید_مجید_بنی فاطمه
.
#امام_زمان عج
دل به سودای تو بستیم کجائی آقا
از فراق تو شکستیم کجائی آقا
با دلی خسته و پرخون و دوچشم پر نم
سرِراه تو نشستیم کجائی آقا
صبح تا شام پیِ دیدن رخسار مهت
منتظر بوده و هستیم کجائی آقا
ای کریمان جهان سایه نشین کرمت
نظری کاسه بدستیم کجائی آقا
آن گداییم فقط از تو ترا میخواهیم
سائل شاه پرستیم کجائی آقا
آفتابا زپس پرده برون آی دمی
کز غم هجر تو خستیم کجائی آقا
زفراقت چه بگوییم چسانیم!همه
رشته صبر گسستیم کجائی آقا
تو بهای همهء منتظرانی جانا
بی تو بی ارزش و پستیم کجائی آقا
ای گل نرگسی گلشن زهرا باز آ
که دل از غیر تو رستیم کجائی آقا
ساقیا گوشه چشمی کن و مارا دریاب
که ز مینای تو مستیم کجائی آقا
یاسرا همچو دگر منتظرانش برگو
کز فراق تو شکستیم کجائی آقا
#یاسر_رستگار✍
.
.
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_فاطمی9
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
امام باقر علیه السلام فرمودند:
لاَ يَكُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ إِلاَّ فِي أَخْمَلِنَا ذِكْراً
صاحب این امر (امام زمان علیه السلام) از همه ی ما اهل بیت، فراموش شده تر است.
(کتاب الغیبه نعمانی)
پر از شکایتم از روز های تکراری
چگونه می گذرد لحظه ها؟ به دشواری
چقدر آه نفس گیر و اشک پنهانی
چقدر خنده ی بی روح و تلخ و اجباری
بدون تو همه ی فصلها زمستانی ست
بهار شیعه بیا بی تو نیست گلزاری
چگونه زنده بماند کسی که می داند
تو بین دشت و بیابان بدون غمخواری
چقدر ارزش تو بین شیعه گم شده است
هنوز یوسف ِزهرا چه بی خریداری
هنوز گوشه ی چاه غریبی ات هستی
کسی برای نجاتت نمی کند کاری
شنیده ای همه دم درد شیعه را اما
چقدر حرف نگفته به سینه ات داری
برای دیدن تو شیعه زحمتی نکشید
تویی که بیشتر از ما به فکر دیداری
حواس شیعه کجا بوده در زمان گناه
چه اشک ها که شد از دیده های تو جاری
هزار سال گذشت و هنوز منتظری
نبوده سیصد و اندی حبیب و دلداری
هزار سال، هوای دلت شده ابری
به یاد کوچه ی غربت همیشه می باری
چقدر روضه گرفتی کنار هیزم ها
برای مادر خود روز وشب عزاداری
میان همهمه ها ،بار شیشه ای افتاد
به سینه رفت بدون اجازه مسماری
همیشه ناله ی مادر قرین گوش توست
تو گوئیا همه دم بین درب و دیواری
چگونه کوچه فراموش تو شود،یک عمر
کنار مادر خود در میان اشراری
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.