#_نوحه_شب_چهارم محرم
حر پشیمانم حسین من دیده گریانم حسین
آقاتو از لطف و کرم بخشا گناهانم حسین
مولا حسین مولا حسین (۲)
بادست بسته آمدم من دلشکسته آمدم
حر خطاکارم حسین باچشم بسته آمدم
مولا حسین مولا حسین (۲)
از خواهرت شرمنده ام ازدرد وغم آکنده ام
جان را فدایت می کنم مولای من تا زنده ام
مولا حسین مولا حسین (۲)
ای نور چشم بوتراب من بسته ام روی تو آب
من بهر تسکین دلم باید شوم در خون خضاب
◾نوحه و زمزمه
◾سینهزنی شب چهارم
◾طفلان حضرت زینب(س)
◾بنداول
مادرمان زینب و ما نوهی حیدریم
ز سوی بابا خود ما نوهی جعفریم
کفن به گردن نهاد تا که فدایت شویم
کشته راه تو در کرببلایت شویم
ما فدائیان اکبریم
شاگرد درس آب آوریم
یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
◾بنددوم
صدای هل من معین شنیده و آمدیم
مهر ترا از ازل خریده و آمدیم
آمدهایم سویتان در ره تو جان دهیم
شهید عشقت شویم به غصه پایان دهیم
ما جگر گوشهی زینبیم
عاشق تو و جان بر لبیم
یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
◾بندسوم
قسم به جان زهرا مادر مظلومهات
به جان زینب که شد خواهر مضروبهات
مکن ز درگاه خود جدا تو ما را حسین
ای که به زهرا تویی عزیز و نور دو عین
ما آبرومند مادریم
از نسل جعفر و حیدریم
یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
#مرتضی_محمودپور
✅ شب پنجم: عبدالله بن حسن (ع)
صداے هل من ناصرت شنيدم
تورا به زير تيغ خصم ديدم
به سوے مقتل از حرم دويدم
يتيم مجتبی/ آمده از وفا
عمو كنم از تو حمايت
جان و سروتنم فدايت
🔰مظلوم عمو، عمو حسین جان
اے نازنين چشم حسن به راهت
كشته عدو بیجرم و بیگناهت
آغوش من گرديده قتلگاهت
اے عزيز حسن/ فتادے در محن
عبدالله اے آرام جانم
جان داده پيش ديدگانم
🔰مظلوم عمو، عمو حسین جان
"نوحه زنجیر زنی (۲)
مرغ دل ما زند، پر به هوایت حسین
قبله عالم شده، کرب و بلایت حسین
منم گدایت حسین، منم گدایت حسین
کن نظری از کرم، به این گدایت حسین
حسین حسین جان حسین (2)
چرا فتادی چنین، به خاک صحرا حسین
غرق به خون بی کفن، ز جور اعدا حسین
سوخته از تشنگی، تمام جانت حسین
تشنه چنین ندیده، در لب دریا حسین
حسین حسین جان حسین (2)
ای پسر فاطمه، چرا تو بی یاوری
تو حجت کردگار، وصی پیغمبری
تو شاه بی نوایی، خدای را مظهری
در ره حق داده ای، هستی خود را حسین
حسین حسین جان حسین (2)
گریه به مظلومی ات، پیمبران کرده اند
ناله ز داغ غمت، پیر و جوان کرده اند
اشک ز داغت روان، ز دیدگان کرده اند
جن و ملک از غمت، در همه دنیا حسین
حسین حسین جان حسین
اجرا :کربلایی محمد مسلمی
#شعر حضرت #قاسم علیه السلام
دو دست زیر تنت بردهام ولی خالیست
جدا شدی ز من از بس جدا جدا شدهای
پس از صدای نفسهای مانده در سینه
پس از صدای ترکها چه بی صدا شدهای
به قد کشیدن تو تیغها کمک کردند
گمان کنم به بلندیِ نیزهها شدهای
من از کمر شدهام تا و از تو میپرسم
سرت چه آمده از بین سینه تا شدهای؟
حسن لطفی
#واحد#شب ششم محرم
#قاسم بن الحسن علیه السلام
بیا عمو جان . دل بی تو تنگ است
نقل سر من . باران سنگ است
بیا بیا ای ماه قاسم . بیا بیا خورشید ماتم
یا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2)
(عمو عمو عمو عمو جان )
گفتم یتیمم . سویم دویدند
با نیزه ی ناز . مرا خریدند
عمو بیا برس به دادم . بیا که از نفس فتادم
کسی نیاید . به سوی قاسم .
خون میچکد از . گیسوی قاسم
هستم تماشایی عمو جان . چرا نمی ایی عمو جانیا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2)
(عمو عمو عمو عمو جان )
هم تارو پودم . گسسته اینجا
هم استخوانم . شکسته اینجا
بیا که من یاد تو هستم .بیا که داماد تو هستم
بگو عمو جان .با ال هاشم
به زیر مرکب . گمگشته قاسم
منم که زیر دست و پایم . عزیز جان مجتبایم
یا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2)
(عمو عمو عمو عمو جان)
#شعر#حضرت قاسم علیه السلام
چگونه جسم تورا تابه خیمه ها ببرم
تو تکه تکه ای باید جدا جدا ببرم
نشسته ام به کنار تن تو می گریم
به فکررفته ام آخر چسان تو را ببرم
مرا که داغ علی اکبرم زمین زده است
نمی شود که تنت را به روی پا ببرم
اگرچه نیست به دوشم ولی اگر هم بود
نمی شد این بدنت را روی عبا ببرم
برای اینکه دگر خرد تر از این نشوی
تن شکسته ات از زیر دست و پا ببرم
یتیم بودی و این ها نوازشت کردند
به زودی این خبرت را به مجتبی ببرم
چه کار میکنی اینجا به زیر پای نعل؟
عمو رسیده کنارت... بیا بیا به برم
محمدحسن بیات لو
#شعر#حضرت قاسم علیه السلام
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است
تا سحر پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است
یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم
ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است
از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد
کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است
این کریمان به نگاه خود گره وامیکنند
آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است
گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد
آنکه نامش میکند کار مسیحا قاسم است
روی ابرویش اگر تحت الهنک بسته حسین
در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است
نعره زد : ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم
وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است
مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا
سایه ی روی سر مادر به هر جا قاسم است
با اشاره هر کجا میگفت : یا زینب ببین
آن سر عمامه بسته روی نی ها قاسم است
زیر سم اسبها با هر نفس قد میکشید
گفت با گریه حسین ، این تن خدایا قاسم است
نعلهای خاک خورده دنده هایش را شکست
مثل مادراین تنی که میخوردپاقاسم است
چونکه قاسم بود بین گرگها تقسیم شد
یوسف پاشیده ازهم بین صحراقاسم است