-عروةُالوثقی!
#ناشناس منم امدم سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی مارا ز سر بریده می ترسانی ماگر ز سر بریده می ترسیدیم
میم؟
ما مُردهایم بیتو و بی کربلای تو؛
فکری به حال مردم اهل قبور کن!
#ناشناس
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من/ دل من داند و من دانم و دل داند و من
#عروه_الوثقی
نی هم یک نام دارد در نیستانها ولی
از یکی نی قند خیزد و ز دگر نی بوریا
#ناشناس
https://eitaa.com/ArwaalWaghti/16410
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
#عروه_الوثقی
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را
#ناشناس
گوش دل میشنود آنچه که در دل باشد عشق را زمزمه کافیست به آواز مگو
#عروه_الوثقی
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
-عروةُالوثقی!
میم؟ ما مُردهایم بیتو و بی کربلای تو؛ فکری به حال مردم اهل قبور کن!
_نه شوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت مارا !
-عروةُالوثقی!
_نه شوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت مارا !
آخر بدمد صبح امید از شب من!
-عروةُالوثقی!
آخر بدمد صبح امید از شب من!
_نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
-عروةُالوثقی!
_نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
دل ما قشقه زد و برهمنی کرد ولی
ان چنان کرد که شایسته ی زنارش نیست
-عروةُالوثقی!
دل ما قشقه زد و برهمنی کرد ولی ان چنان کرد که شایسته ی زنارش نیست
تهمت نالایقی بر ما زدی..رفدی..قبول؛
در پی لایق برو ماهم تماشایش کنیم!
-عروةُالوثقی!
دل ما قشقه زد و برهمنی کرد ولی ان چنان کرد که شایسته ی زنارش نیست
_ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
-عروةُالوثقی!
_ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
در دل تاريك شب شمع تو ميگردد دلم؛
خود بگو سوزد پرم پروانه ی من ميشوی؟
-عروةُالوثقی!
در دل تاريك شب شمع تو ميگردد دلم؛ خود بگو سوزد پرم پروانه ی من ميشوی؟
یار ان بود که صبر کند بر جفای یار