-عروةُالوثقی!
_نه شوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت مارا !
آخر بدمد صبح امید از شب من!
-عروةُالوثقی!
آخر بدمد صبح امید از شب من!
_نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
-عروةُالوثقی!
_نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
دل ما قشقه زد و برهمنی کرد ولی
ان چنان کرد که شایسته ی زنارش نیست
-عروةُالوثقی!
دل ما قشقه زد و برهمنی کرد ولی ان چنان کرد که شایسته ی زنارش نیست
تهمت نالایقی بر ما زدی..رفدی..قبول؛
در پی لایق برو ماهم تماشایش کنیم!
-عروةُالوثقی!
دل ما قشقه زد و برهمنی کرد ولی ان چنان کرد که شایسته ی زنارش نیست
_ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
-عروةُالوثقی!
_ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
در دل تاريك شب شمع تو ميگردد دلم؛
خود بگو سوزد پرم پروانه ی من ميشوی؟
-عروةُالوثقی!
در دل تاريك شب شمع تو ميگردد دلم؛ خود بگو سوزد پرم پروانه ی من ميشوی؟
یار ان بود که صبر کند بر جفای یار
-عروةُالوثقی!
در دل تاريك شب شمع تو ميگردد دلم؛ خود بگو سوزد پرم پروانه ی من ميشوی؟
_یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد
-عروةُالوثقی!
یار ان بود که صبر کند بر جفای یار
_راز ی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
-عروةُالوثقی!
_یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد
در افق چرخ زدی شعله ها
نیمِشبان آتش میقات من
-عروةُالوثقی!
در افق چرخ زدی شعله ها نیمِشبان آتش میقات من
نرو، بمان و بمیران مرا در آغوشت!
-عروةُالوثقی!
نرو، بمان و بمیران مرا در آغوشت!
تو چو خورشید شه خاص من
کفر من و توبه و اخلاص من