eitaa logo
ارزانسرای کفش و صندل کیانی 👠
22.3هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
6.4هزار ویدیو
16 فایل
بهترین کیفیت با کمترین قیمت 🤯😌 اول مقایسه کنید بعد خرید💰 پاها قلب دوم شما هستند...👣 قلب خود را با اطمینان به ما بسپارید🫀 جهت ثبت سفارش 👇 تماس 09165520623 🧑‍💻 @Hamzeh4k✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
. ❗️ طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) متوسل به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابوالفضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و غریبم، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان زن دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا ...... ادامه داستان👇👇👇 eitaa.com/joinchat/2004418583C4d8cbc75cd
. ❗️ طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابولافضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و ، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا ...... ادامه داستان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2004418583C4d8cbc75cd
. ❗️ طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابولافضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و ، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا ...... ادامه داستان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2004418583C4d8cbc75cd
. ❗️ طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابولافضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و ، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا ...... ادامه داستان👇👇👇 eitaa.com/joinchat/2004418583C4d8cbc75cd
. ❗️ طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابولافضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و ، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا ...... ادامه داستان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2004418583C4d8cbc75cd
هدایت شده از تبلیغات ترفند و ایده
⚫️ // إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ⚫️ 🚨 | حمله تروریستی دوباره در شاهچراغ آمار دقیق شهدا + تصویر تروریست 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/118685888C5609b8107f https://eitaa.com/joinchat/118685888C5609b8107f این کانال تا صبح تمامی اخبار را لحظه به لحظه پوشش میدهد 👆🏻