eitaa logo
• الشَغَف •
107 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بـسـمـ ربـــ یوسف الــزهـرا♥ شـروعــ مــونـ : ¹¹'⁹'¹⁴⁰⁰ "الشَغَفْ" یعنی نهايتِ مرحله‌ىِ عشق؛ نفوذِ عشق تا پرده‌یِ دل { یا منجی }♥️ کانال وقف صاحب الزمان♥️ کــپــی؟ فقط از پست هایی که کپی ممنوع نیست حلالت رفیق😉 کانال همسایه @BarayeAgaahi
مشاهده در ایتا
دانلود
"ابلیس و فرعون" روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد. ابلیس گفت: آیا می‌توانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه. ابلیس به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی. ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی می‌کنی؟ 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🍁حکایت های پند آموز🍁
صدها سال پیش ، در یک شهر کوچک ایتالیا ، فردی که مغازه کوچکی داشت مبلغ زیادی را به یک رباخوار بدهکار بود. رباخوار مردی بسیار پیر و غیرجذاب بود ، بازرگان دختری زیبا داشت. رباخوار تصمیم گرفت به این بازرگان معامله ای پیشنهاد دهد که بدهی خود را به طور کامل صاف کند. با این حال ، ماجرا از این قرار بود که فقط در صورت ازدواج فرد رباخوار با دختر بازرگان ، او می تواند بدهیش را صاف کند. نیازی به گفتن نیست که این پیشنهاد با نگاه انزجاری دختر روبرو شد.   رباخوار گفت که او دو سنگ ریزه را درون کیسه ای قرار می دهد ، یکی سفید و دیگری سیاه. دختر باید دست در کیسه کند و یک سنگریزه را انتخاب کند. اگر سیاه بود ، بدهی پاک می شد ، اما رباخوار با دختر ازدواج می کرد. اگر سفید بود ، بدهی او صاف می شد ، اما دختر مجبور نبود با رباخوار ازدواج کند.   رباخوار که در مسیری سنگریزه ای باغ تاجر ایستاده بود ، خم شد و دو سنگریزه را برداشت. در حالی که آنها را برمی داشت ، دختر متوجه شد که او دو سنگریزه سیاه را برداشته و هر دو کیسه را سنگ سیاه گذاشته است. وی سپس از دختر خواست که دست در کیسه کند و یکی را انتخاب کند.   دختر سه راه داشت که می توانست انجام دهد: از برداشتن سنگریزه از کیسه خودداری کنید. هر دو سنگریزه را از کیسه بیرون آورده و دست رباخوار را رو کند. یک سنگ ریزه از کیسه ای که کاملاً مطمئن است که سیاه است بردارد و خود را فدای آزادی پدرش کنید.   اما او راه دیگری را انتخاب کرد او سنگریزه ای را از کیسه بیرون آورد و قبل از اینکه به آن نگاه کند ، به صورتی که انگار تصادفی است آن را در میان سنگریزه های دیگر انداخت. او به رباخوار گفت: "اوه ، چقدر من دست و پا چلفتی هستم. مهم نیست ، اگر به کیسه ای که باقی مانده است نگاه کنید ، می توانید بگویید کدام سنگریزه را برداشتم. سنگریزه ای که در کیسه مانده ، به وضوح سیاه است و چون رباخوار نمی خواست لو برود ، مجبور شد قبول کند که دختر سنگ سفید را برداشته و بدهی پدرش را صاف کند. نتیجه اخلاقی داستان: همیشه امکان غلبه بر یک وضعیت دشوار با یک تفکر خلاقانه وجود دارد و تسلیم شدن تنها گزینه ای نیست که فکر می کنید باید انتخاب کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان را حتماً بخوانید...... مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجید بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجید شد. در راه مسجد، مرد به زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را تبدیل کرد و راهي مسجید شد. در راه مسجید، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه مسجید دو بار به زمين افتاديد.))، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند. مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد: ((من شما را در راه مسجید ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.)) وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به  مسجید مطمئن ساختم. نتيجه داستان: کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محسن حججی: نمازهایمــان چـطــور اســت؟😶 وقــتی داریــم نماز مـےخونیــم، بــہ فــڪــر خــدایــیـــم 😬 یا بــہ فڪــر تلفـن.📱 نمازهایــمان شــده انـد وقـتے برای تنظیــم برنامــه هایمان.⏰ بـہ جاے اینکہ بـہ 🌺خــــــــدا🌺 نــزدیــک شــویــم،❤️ بـہ ایـن فکـر میـکنیم شام چـے بخوریـم،🥪🌭🍔 چه لباسی بپـوشیم،👕👞🥾 امتحان فردا رو چجـورے بدیـم.📗📘 در نمازهایـمان خاطراتمان رو هـم مـرور مـے کنیــم.🤔 نماز هایـمان خـراب شــده اســت،😞 چــون دلهایمان خــراب اســت.☹️😔 دلهایــمان را بــه ســوی خــــدا نزدیــک کنیـم.❤️ ‌
شهید محسن حججی: 🌹حجت الاسلام فاطمی نیا: 🌄غروب جمعه که میگذرد  امام زمان نظر میکند بر منتظرانش و میفرماید: ممنونم که بیادمن بودید...  امانشد...😔 😔لحظه ی دیدارمان به وقت دیگریست... برای فرجم دعا کنید... 😔😔😔 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀 جمعه احوال عجیبی دارد 🥀هر کس از عشق نصبی دارد 🥀در دلم حس غریبی جاری است 🥀 و جهان منتظر بیداری است 🥀 جمعه با نام تو آغاز می شود 🥀 یابن یاسین همه جا ساز شود 🥀 جمعه یعنی غزل ناب حضور 🥀 جمعه میعاد گه سبز حضور 🥀 جمعه هر ثانیه اش یکسال است 🥀 جمعه از دلهره مالامال است 🥀 ابر چشمان همه بارانی است 🥀 عشق در مرحله پایانی است 🥀 کاش این مرحله هم سر می شد 🥀 چشم ناقابل ما تر می شد 😭 🥀 ای کاش..... 😭😭😭 🥀 ولی این جمعه هم نشد 😔😔 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🤲 اللهم عجل فی فرج صاحب الزمان کار به عشق امام زمان بر قامت دلربای مهدی صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا