eitaa logo
• الشَغَف •
107 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بـسـمـ ربـــ یوسف الــزهـرا♥ شـروعــ مــونـ : ¹¹'⁹'¹⁴⁰⁰ "الشَغَفْ" یعنی نهايتِ مرحله‌ىِ عشق؛ نفوذِ عشق تا پرده‌یِ دل { یا منجی }♥️ کانال وقف صاحب الزمان♥️ کــپــی؟ فقط از پست هایی که کپی ممنوع نیست حلالت رفیق😉 کانال همسایه @BarayeAgaahi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمهوری اسلامی ما جاوید است❤️ دشمن ز حیات خویشتن نومید است❤️ آن روز که عالم ز ستمگر خالی است❤️ ما را و همه ستمکشان را عید است❤️ دهه فجر گرامی باد
✨ علامه حسن‌ زاده‌ آملے میگفت: این روزگار طـوفـانی‌تر از طوفـانِ نـوح است، و قـرآن کشتیِ نجات. 😇 خوشـابه‌حالِ‌اصحاب‌السفینة 🌱
صبح که بیدار شدم اول رفتم داخل اینستا. مزاحمه دوباره 10 تا پیام داده بود. دیگه داشت اعصابم خورد میشد. گوشی رو گذاشتم کنار و رفتم دست و صورتم رو شستم. تیشرت لیمویی با شلوار جین مشکی پوشیدم و رفتم داخل آشپزخانه. مامان و بابا داشتن صبحانه میخوردن. -سلام صبح بخیر. بابا:سلام عزیزم. مامان:سلام صبحت بخیر. برای خودم چایی ریختم و بعد نشستم. بابا:فکر هات رو کردی دخترم؟ -بابا جون من جوابم منفیه. بابا:میخوای یک جلسه باهاش بری بیرون بعد تصمیم بگیری؟! -نه. مامان:یه جلسه باهاش برو بیرون خب دختر ببین چه جوریه. نمیدونستم باید چی بگم!!! بابا:بهش میگم امروز بعد از ظهر بیاد دنبالت برین بیرون. -اما بابا...... بابا وسط حرفم پرید و گفت:اما و اگر نداره دخترم. بلند شدم و رفتم داخل اتاقم. روی تخت نشستم،چرا باید با یه پسر قریبه برم بیرون. من اصلا از این پسره خوشم نمیاد. خیلی زود بعد از ظهر شد و مامان گفت:پاشو برو آماده شو الان میاد. -ای خدا. رفتم داخل اتاقم. تیشرت صورتی با شلوار جین آبی و مانتو سفید پوشیدم. شال صورتی سر کردم و کیفم رو برداشتم. رفتم داخل حال و روی مبل نشستم. مامان:چرا به خودت نرسیدی؟! -ای بابا،مامان ول کن دیگه اه. رفتم داخل اینستا،پسره 5 تا پیام داده بود. بهش پیام دادم(چیکار داری با من ولم کن دیگه) سریع سین کرد و گفت(عاشقت شدم) من(شوهر دارم) گفت(دروغ نگو) من(یک بار دیگه پیام بدی میگم شوهرم حسابت رو برسه) زنگ خونه به صدا در اومد،شازده اومد. گوشیم رو انداختم داخل کیفم و رفتم دم در. صندل های سفیدم رو پوشیدم و رفتم جلوی در. سپهر با یه شاخه گل ایستاده بود جلوی در. کت و شلوار طوسی پوشیده بود. گل رو به سمتم گرفت و گفت:سلام،گل برای گل. گل رو ازش گرفتم و گفتم:سلام،ممنون. ادامه دارد...............
خواستم عقب بشینم که اجازه نداد و گفت جلو بشینم. بوی عطرش خیلی خوب بود. جوری که متوجه نشه بهش نگاه کردم. چشم های قهوه ای،پوست گندمی،هیکل خوب،لب های قلوه ای...... سپهر:خوردی منو با چشمات. با خجالت سرم رو پایین انداختم و هیچی نگفتم. خندید و گفت:پس خجالتی هستی. هیچی نگفتم،انقدر حرف زد که آخر خودش خسته شد. گوشیم رو از کیفم بیرون آوردم. مزاحمه ۲۰ تا پیام داده بود....... دیگه تحمل مزاحمت هاش رو نداشتم. -میشه آهنگ بزاری؟! سپهر:حتما. وقتی آهنگ رو روشن کرد گفتم:دابسمش بگیریم؟! سپهر یکم تعجب کرد و بعد از چند ثانیه گفت:آره. رفتم تو پخش زنده اینستا،سپهر آهنگ رو زد از اول و دوتایی شروع کردیم به خوندن. سعی کردم خودم رو نزدیک سپهر کنم. بعد از چند دقیقه که خسته شدیم پخش زنده رو قطع کردم. سپهر:حالا میشه بگی چرا پخش زنده گرفتی؟! -مزاحم داشتم میخواستم بگم شوهر دارم. سپهر خندید و گفت:پس بگو. گوشیم زنگ خورد،النا بود. سریع جواب دادم:جونم الی؟! النا:خیلی آدم بیشعوری هستی. -چرا؟!!! النا:با پسر قریبه تو خیابون چه غلطی میکنی؟! -وای الی. النا:زهرمار. تمام ماجرا رو برای النا تعریف کردم،النا و سپهر قش کرده بودن از خنده. وقتی تلفن رو قطع کردم گفتم:چته؟! سپهر:هیچی. تو دلم کلی فوش بهش دادم. رسیدیم به یه رستوران خیلی شیک. سپهر:رسیدیم. -کور نیستم. سپهر خندید و پیاده شد. از ماشین پیاده شدم و به سمت رستوران رفتم. پشت سرم میومد،سر یک میز دو نفره نشستم. سپهر:چی میخوری؟! -کباب. وقتی گارسون اومد سپهر غذا ها رو سفارش داد. داشتم غذام رو میخوردم که گفت:نظرت راجب به من چیه؟! خیلی غیر منتظره پرسید!!!! -نظری ندارم. سپهر:ولی من نظرم راجب تو اینکه یه دختر خوشگلی.....مهربون.....باحال......بامزه..... -نظرت اصلا مهم نیست. سپهر دستش رو گذاشت روی دستم و گفت:من واقعا دوست دارم. دستم رو از زیر دستش بیرون کشیدم و بلند شدم. عصبی گفتم:آقای محترم حد خودتون رو نگه دارید..... سپهر:باشه.....باشه.....غلط کردم. ادامه دارد.................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادیت قشنگ بزنید😍 درخدمتم👈 @mjchkzwf_3تمام
برنده قشنگمون😍