شهدا:
#طنز_جبهه
بخاﻃﺮ ﺧﻮاﻧﺪن ﻧﻤﺎز ﺟﻤﺎﻋﺖ ، ﻣﺎ را ﺑﺮدﻧﺪ ﻣﻘﺮ ﻋﺮاﻗﻲﻫﺎ ، اﻓﺴﺮي ﻛﻪ ﻣﻮرد ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺑﭽـﻪﻫـﺎ ﺑـﻮد و ﺑِﻬِـﺶ ﭼﻴﻨﮓ ﭼﺎﻧﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷـﺪ، آﻣـﺪ و ﺷـﺮوع ﻛﺮد ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ و ﺗﻬﺪﻳﺪ ﮔﻔﺖ 👌
"اﮔﻪ ﻫﻤﻪ ﺗـﻮن رو ﻫﻢ ﺑﻜﺸﻴﻢ، ﻛﺴﻲ از ﻣﺎ ﺑﺎزﺧﻮاﺳﺖ ﻧﻤﻲﻛﻨﻪ ﻫﺮﻛﻲ ﻣﻲﺧﻮاد ﻧﻤﺎز ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﺑﻴﺎد اﻳﻦ ور ﺑـﺸﻴﻨﻪ ﺗـﺎ اﻋﺪاﻣﺶ ﻛﻨﻴﻢ "
👌
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﻛﻪ از ﺣﺮف ﻫﺎي او ﺧﻨﺪه ﺷﺎن ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﻳﻜﻲ ﻳﻜﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺪ و رﻓﺘﻨﺪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ آن ﻃـﺮف
او ﻛﻪ ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد ﻟﺤﻨﺶ را ﻋﻮض ﻛـﺮد و ﮔﻔﺖ
"ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺪ روزي ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻬﻤﻮن ﻣﺎ ﻧﻴـﺴﺘﻴﻦ ، ﺳﻌﻲ ﻛﻨﻴﻦ ﻧﻤﺎز ﺟﻤﺎﻋﺖ و دعا نخونید😔
#خادم_زهرا
😂 #طنز_جبهه
😆 #ویتامین_خنده
🔸 برای اینکه شناسایی نشیم تو مکالمات بیسیم برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم🧐 کد رمز آب هم ۲۵۶ بود 🌊 من هم بیسیمچی بودم! چندینبار با بیسیم اعلام کردم که ۲۵۶ بفرستید.
اما خبری نشد😢 بازهم اعلام کردم برادرا تدارکات ۲۵۶ تموم شده برامون بفرستید ، اما خبری نمی شد😥 تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی عصبانیشده بودم و متوجه نبودم بیسیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم مگه شما متوجه نیستیدبرادرا؟ میگم ۲۵۶ بفرستید بچهها از تشنگی مردند😡
تا اینو گفتم همه بچهها زدند زیر خنده و گفتند باصفا کد رمز رو که لو دادی🤣🤣 اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچهها زدیم زیر خنده و همه تشنگی رو یادشون رفت😁😂
#یا_زینب #طنز
#طنز_جبهہ "😂👨🏻✈️👮🏻♂"
-
-
محافظآقا«مـقـٰاممـعظّمرهـبرے»تعریفمیڪرد...
میگفترفتهبودیممناطقجنگےبراےبازدید.🔎☘
توےمسیرخلوتآقاگفتناگهامڪاندارهڪمےهممنرانندگےڪنم.🚗♥️
منهمازماشینپیادهشدموآقااومدنپشتفرمون
وشروعڪردندبهرانندگے...🌻
میگفتبعدچندڪیلومتررسیدیمبهیڪدژبانے
ڪهیڪسربازآنجابودمانزدیڪشدیم
وتاآقارودیدهلشد.😅😍
زنگزدمرڪزشونگفت:📞✨...
قربان:یهشخصیتاومدهاینجا...
ازمرڪزگفتنڪهڪدومشخصیت؟!
گفت:قرباننمیدونمڪیهولےگویاڪهآدمخیلےمهمیه☺️🌸
گفتنچهآدممهمیهڪهنمیدونےڪیه؟!
گفت:قربان؛نمیدونمڪیهولےحتماآدمخیلےمهمیه
ڪهحضرتآیتاللهخامنهایےرانندشه!!😂😂
#استاد🤓
#طنز
@dokhtaranmahdavi1
#طنز_جبهه
.
.
خيلے از شب ها آدم تو منطقه
خوابش نمے برد
وقتے هم خودمون خواب مون نمے برد دل مون نمے اومد ديگران بخوابن
یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود.
تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چي؟؟؟چے شده؟؟
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج🍃⌛
#یا_زهرا🌹
یک روز در مقر واحد استراحت میکردیم ..
که چشمم افتاد به گل محمدی ..😅
شیطنتم گل کرد ..
او به شدت قلقلکی بود ..😈
تا جایی که اگر از دور دست هایت را مقابلش باز و بسته میکردی تکان میخورد...
چه برسد به قلقلک واقعی ..
در این صورت نصفه جان میشد..
بنده خدا راحت و آرام زیر آفتاب روی یک تخته باریک خوابیده بود ..
با چند فانسقه ای که آماده کرده بودم از تا سینه او را به تخت بستم ..😂
آن قدر خوابش سنگین بود که نفهمید و بیدار نشد !
تا آنجا که جوراب هایش را هم از پایش کندم ..
همین شد که بیدار شد ..
اما دیگر دیر بود ..
اول از دور با پنجه دست هایم را باز و بسته کردم...
جنبید و التماس کرد ..🙁😂 گوشم بدهکار نبود ..
آن قدر به خودش فشار آورد که فانسقه جدا شد ..
باور کردنی نبود ..
کلاش رو برداشت و جدی جدی تیر اندازی میکرد ..😱
پشت علی آقا مانند کودکی پنهان شدم ..
گل محمدی را آرم کرد و گفت ..
خودم میکشمت.. آخر این چه شوخیه؟!🤨
آن قدر با علی آقا خودمانی شده بودم که گفتم همه این شوخی ها از گور خودت بلند میشود..
خودت یادمان دادی اینطوری باشیم
اسلحه را برداشت ..
استادانه تا یک وجبی پاهایم میزد و من فرار میکردم😂
#طنز_جبهه
#علی_خوش_لفظ
#وقتی_مهتاب_گم_شد
#یا_زینب
#طنز
قبل از عملیات بود ...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزمامون خبر بدیم ...
ڪه تڪفیریا نفهمن ...
یهو سید (شهید مصطفی صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😁😐
#طنز_جبهه
#خنده