eitaa logo
• الشَغَف •
107 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بـسـمـ ربـــ یوسف الــزهـرا♥ شـروعــ مــونـ : ¹¹'⁹'¹⁴⁰⁰ "الشَغَفْ" یعنی نهايتِ مرحله‌ىِ عشق؛ نفوذِ عشق تا پرده‌یِ دل { یا منجی }♥️ کانال وقف صاحب الزمان♥️ کــپــی؟ فقط از پست هایی که کپی ممنوع نیست حلالت رفیق😉 کانال همسایه @BarayeAgaahi
مشاهده در ایتا
دانلود
رضایت برنده 😍 البته دوتاشون همزمان گفتن😉
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صابر خراسانی🖤 آقا اجازه میدهی؟🖤 🖤
-حالا کی هست باباجون؟ بابا:پسره دوستمه،پدرش پزشکه،20 سالشه اسمش هم سپهر امیری هست ...خودش هم کار میکنه هم درس میخونه. با اینقدر گفت که قبول کردم بیان وقتی بابا رفت بیرون روی تخت دراز کشیدم...اصلا نفهمیدم چیشد که خوابم برد ولی صبح با صدای بابا بیدار شدم. بابا:دخترم.... از روی تخت بلند شدم. -سلام باباجون. بابا‌:سلام عزیزم. -صبحتون بخیر. بابا:پاشو دخترم امروز خیلی کار داریم... -چشم. سریع دست و صورتمو شستم و صبحانه خوردم. کمک مامان کردم و خونه رو تمیز کردیم. ساعت 7 بود.....پاشدم رفتم داخل اتاق. یک مانتوی یاسی بلند پوشیدم و روسری سفید سر کردم و رفتم داخل سالن و روی مبل نشستم یهو زنگ در به صدا در اومد و آقای امیری وارد شدن. یه پسر باهاشون بود فهمیدم سپر همونه. یه خانم تپل هم باهاشون بود که مادر سپهر بود. وقتی نشستن مشغول صحبت شدیم بعد کلی صحبت قرار شد منو سپهر بریم داخل اتاق من و باهم صحبت کنیم. وقتی وارد اتاق شدیم من روی تخت نشستم و سپهر روی صندلی نشست. سپهر:شما تک فرزنند هستید؟ -بله،شماچی؟ سپهر :من یک خواهر و یک بردار دارم. -عه چه خوب...من خیلی دوست داشتم خواهر یا برارد داشته باشم. سپهر خندید. ادامه دارد.....
این چرا میخنده؟؟؟ -کوچیک تر از شما هستن؟ سپهر:بله،خواهرم 17 سالشه و برادرم 14... -آها... حدوده 10 دقیقه ای صحبت کردیم بعد از اتاق خارج شدیم... ساعت 9:30 بود. یکم دیگه صحبت کردن بعد رفتن. بابا:سپهر پسر خوبیه... مامان:آره،خیلی با ادب بود. بابا:دختر گلم نظرش چیه؟ -پسرخوبیه اما.... بابا:اماچی؟ -بابا من الان اصلا نمیخوام ازدواج کنم....... مامان:چرا؟؟؟؟نباید فرصت هارو از دست بدی دخترم! بابا:فعلا عقد می کنید بعد یکی - دو سال میرید سر خونه و زندگی تون.... -نه فعلا.... بابا:حالا بازم بهش فکرکن دخترم... -باشه. به بابا گفتن باشه اما اصلا بهش فکر نمی کردم چون اصلا نمی خواستم ازدواج کنم رفتم و روی تختم دراز کشیدم... گوشیمو برداشتم. این مزاحمه 30 تا پیام داده بود...پیام هاشو خوندم مطمئنم اونم مثل امیره...... جوابشو ندادم و رفتم داخل گروه رفقا.... هیچکس آنلاین نبود... گوشیمو گذاشتم کنار و لباس هامو عوض کردم و دوباره گوشیمو برداشتم و یکمی فیلم دیدم بعدشم خوابم برد. ادامه دارد.....
میدونید وقتی یه مامور می افته دنبال یه زن باردار که چادرشو از سرش بکشه یعنی چی؟🤔 میدونید زن بارداری که به خاطر حفظ حجابش ، جون خودشو بچّشو از دست بده یعنی چی؟ یعنی عشق واقعی🙃🖤
رفقا جمعی از عاشقان در کانال داریم 😄 میتونید یک جمله به کسی که دوستش دارید تقدیم می کنید در ناشناس 😍 (مثال: رفیقم عاشقتم ❤️)
خدایا۰۰۰
دختراااا فردا کتاب میخواهید؟😍