هدایت شده از اشعار زیبا
#محرم
#علی_اکبر_(ع)
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی
باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی
یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی
آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی
داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی
این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی
از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی
نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی
نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی
گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی
(محمود ژولیده)
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
هدایت شده از اشعار زیبا
#محرم
#علی_اکبر_(ع)
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی
باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی
یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی
آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی
داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی
این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی
از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی
نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی
نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی
گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی
(محمود ژولیده)
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#قاسم_ (ع)
حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد؟
و یا که ماه، به صحرای نینوا آمد؟
تو قاسم بن حسن یا که نه … یَلِ جَمَلی؟
که از وقار قَدَت بوی مجتبی آمد
زره نیاز نداری، تو بچهی حسنی
که هیبت تو به چشمانم آشنا آمد
«وان یکاد بخوانید و بر فراز کنید»
که پهلوان حسن … شیر کربلا آمد
نگو که یک نفر آمد به رزمگاه حسین
برای یاری من لشکر خدا آمد
مریض هجر حسن بوده ام خدا را شکر
تو آمدی و به همراه تو شفا آمد
به قامت تو بگویم هزارها تکبیر
کمی درنگ بکن تا ببینمت دلِ سیر
رجز بخوان که رجزهایت افتخار من است
بگو که «اِبن حسن» بودنم شعار من است
برادرم حسن انگار، در کنارم هست
و با غرور، بگوید که یادگار من است!
از آن طرف پدرم آمده به بدرقه ات
و داد میزند این تیغ ذوالفقار من است
صدای مادرم آمد … ادب کنید، همه
به ناله گفت که این مرد، از تبار من است
تمام اهل حرم آمدند، پشت سرت
صدای عمه ات آمد که این قرار من است
ولی نگاه تو میگفت: میروم میدان
که جام سرخ شهادت در انتظار من است
تو رفتی و همه دلخوشی ما هم رفت
تمام دار و ندارم به رزمگاهم رفت
کمی گذشت و شنیدم صدای حنجر تو
و مثل «باز» رسیدم کنار پیکر تو
میان دشت، صدای شکستنت پیچید
میان خیمه زنها شکست مادر تو
تمام لشکر دشمن به کشتنت مشغول
میان دست کسی بود، کاکُل سر تو
تو دانه دانه شدی و به دشت، پخش شدی
و خاک، ساخته تسبیحی از سراسر تو
همینکه حُرمتِ محرابِ ابروی تو شکست
نشست یک نفر اینجا به روی منبر تو
تو دست و پا زدی و دست و پام لرزیدند
عموی پیر، زمینگیر شد برابر تو
کنار پهلوی تو کوچه غمم پیداست
چقدر روضه تو مثل مادرم زهراست
«رضا قاسمی»
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#قاسم_(ع)
میآمد و عمامه بابا به سرش بود
آماده جنگیدنِ با صد نفرش بود
میآمد و رخساره برافروخته از عشق
یک خیمه دل غم زده در دور و برش بود
پروانهای از شوق پریده است به میدان
آن چیز که میسوخت در او بال و پرش بود
میخواست بگوید به ابی انت و امی
لب بست در آنجا که عمویش پدرش بود
این شیر، علی اکبر او نه، ولی انگار
باید بنویسیم که قاسم پسرش بود
سنجیدن شیرینی قاسم به عسل نیست
اصلا عسل از ساختههای شکرش بود
گیرم زره اندازه او نیست، نباشد
حرزی که عمو داده به شال کمرش بود
بغض جمل از حد تصور زده بیرون
یک دشت پر از تیغ به دنبال سرش بود
در روضه بابای غریبش جگری سوخت
چیزی که از او ریخت به میدان جگرش بود
در زیر سم اسب چه میمانَد از این جسم
چیزی که به جا ماند ز قاسم اثرش بود
در خیمه نشستند پریشان که بیاید
چیزی که از او زودتر آمد خبرش بود
«محسن ناصحی
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#حضرت_عباس_(ع)
وقتی که بغض کوفه بنای جفا گذاشت
آمد عمود و سر به سرت بی هوا گذاشت
چون ابرویت شکافت دگر چاره ای نماند
امّا دوباره تیر به چشمت چرا گذاشت
بی دست آمدی به زمین صورتت شکست
پس درد عشق بر لب تو اخا گذاشت
چندین هزار تیر تنت را نشانه رفت
تیری نبود که هدفش را خطا گذاشت
شرم تو و ارادۀ حق پیش پای یار
مشکت جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت
آن جلوۀ عبوسیِ رویت بهم که ریخت
دشمن تو را بحال خود آیا رها گذاشت
قبل از حسین پیکر تو شقّه شقّه شد
اول عدو به جسم علمدار پا گذاشت
دستی که بود بوسه گه پنج مصطفی
یک نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت
وقتی که خصم حکم تهاجم به خیمه داد
این کار را به عهدۀ یک بی حیا گذاشت
اهل خیام دست به معجر شده، حسین
تا بر زمین ستون خیام ترا گذاشت
ای بهترین ذخیرۀ اربابِ بی کفن
ذُخرُ الحسین! نام تو را هم خدا گذاشت
دریا اگر به مشک تو سقا وفا نکرد
دریایی از وفای تو را عشق جا گذاشت
یاد حسین، آب روی آب ریختی
وقتی فرات تشنه لبان را رها گذاشت
(محمود ژولیده)
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس ماوا می کند
هر کس خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضا می کند
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#امام_زمان_ (عج)
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته می گذرد با خیال تو
پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج
#یا_مهدی_اردکنی
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#حضرت_عباس_ (ع)
نه در توصیف شاعرها نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید الا یا ایها الساقی
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصه میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عدتی فی شدتی» برگرد
که تو بی مشک سقایی که تو بی دست رزاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
شعر از : سید حمید رضا برقعی
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#امام_حسین_ (ع)
اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
اصلاً حسین جنس غمش فرق میکند
این راه عشق، پیچ و خمش فرق میکند
اینجا گدا همیشه طلبکار میشود
اینجا که آمدی کرمش فرق میکند
شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده، محتشمش فرق میکند
صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
عیسای خانواده دمش فرق میکند
از نوع ویژگی دعا زیر قبهاش
معلوم میشود حرمش فرق میکند
تنها نه اینکه جنس غمش، جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق میکند
با پای نیزه روی زمین راه میرود
خورشید کاروان، قدمش فرق میکند
من از «حسینُ منّی» پیغمبر خدا
فهمیدهام حسین همهاش فرق میکند
علی زمانیان
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#شب_عاشورا
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع
امشب همه اذن از او بگیرند
تا در یم خون وضو بگیرد
امشب همه در راز و نیازند
فردا به بهشت در نمازند
امشب شب بیعت حبیب است
در دشت شمیم بوی سیب است
امشب شه دین به خیمه گاه است
فردا به میان قتلگاه است
امشب، شب قیامت کبرای دیگر است
هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است
امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان
فردا، به روی خاک، بدنهای بیسر است
امشب، علم به دست علمدار کربلاست
فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
هدایت شده از اشعار زیبا
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
▪️علی اصغر (ع)
به یاد شش ماهه سرباز کربلا
گوش تا گوش جهان بود پر شده بود از غم و ماتم
و دمادم عطش و داغ برای دل بی تاب اهالی حرم بود فراهم
و فقط خون خدا بود
و یک دشت پر از کشته ی مردان بنی هاشم و یاران همه گلچین شده ی فصل محرم
و در آن لحظه که می سوخت دل فاطمه کم کم
که به بند عطش افتاده ... صفا ... مروه ... منا ... کعبه ... مقام و حجرالاسود و زمزم ...
شَه عالم
نفس حضرت خاتم ... پسر صاحب شمشیر دو دم
علت ایجاد همه عالم و آدم
پسر فاطمه ... سلطان عرب ... شاه عجم ... عشق مجسم
وسط هلهله ها ،سلسله ها یکه و تنها
وسط لشگری از حرمله ها
زیر لب آهسته به طوری که همه خلق شنیدند
چنین گفت " مرا کیست که یاری بکند؟! "
ابتدا پیکر یاران به خون خفته تکان خورد
و آن گاه در آن سوی هیاهو همه دیدند که گهواره تکان خورد
سپس هیچ صدایی نشنیدیم ... به غیر از رجز گریه ی شش ماهه که میگفت
" هنوزم که هنوز است کسی هست که کاری بکند ...
فاتح میدان شده ... طوفان شده ... مردانه در این غائله ،
چون تیغ دودم گردوغباری بکند ... چون علم افتاده علمدار شود ... معرکه داری بکند ...
می شود اصلا که کسی نام علی داشته باشد ولی آن گاه که هنگامه ی رزم است
به تن جامه ی پیکار نپوشد؟!
به خدا رشته ی قنداقه ی خود پاره کنم
چون تو غریبی وسط معرکه هیهات اگر تکیه به گهواره کنم ...
با رجز گریه ی خود دشمنِ دل سنگ تو را یک تنه بیچاره کنم
به نگاهی سپس آرام چنین گفت به آن لشکر مضطر :
پدرم جان پیمبر ... پدرم حضرت حیدر ... پدرم ساقی کوثر ... پدرم با همه ی عرش برابر ... پدرم محشرمحشر ...
ولی حیف در این دشت دگر لشکر انصار ندارد
پدرم جز من شش ماهه دگر یار وفادار ندارد
کمرش خم شده یعنی که علمدار ندارد
پدرم یوسف زهراست ولی گرمی بازار ندارد
پدرم یوسف زهراست ولی هیچ خریدار ندارد
چه کنم چون پدرم یار ندارد
و پدر روی به آن قوم چنین گفت :
"ببینید که این کودک شش ماهه که آزار ندارد ...
به کسی کار ندارد ...
پسرم قدرت پیکار ندارد ...
پسرم رنگ به رخسار ندارد
و چنان هرم عطش طاقت او برده که حتی به خدا قدرت نوشیدن یک جرعه ی سرشار ندارد
پسرم راستی ای قوم بلا! این سر او طاقت رفتن به سرِ دار ندارد ... "
سپَه هلهله خاموش شد آن گاه ...
در آن معرکه ما هیچ صدایی نشنیدیم به جز آنکه یکی گفت :
"پدر را بزنم یا که پسر را ؟!..."
پدر آهسته به خود گفت " پدر را..."
ولی آن تیر چه تیری ... که گره خورده سه تا تیغه ی شمشیر به هم
تیر همان تیر که با زهر برابر شده ... با نیزه برابر شده
دارای سه سر بود و بر ساقه ی خشکیده تبر بود و
البته که ما بین گلوی گل و آن آهن دل سرد سپر بود ...
ولی حیف که آن آه پدر بود
خدا وای ، از آن خنده ی آخر که به لب های پسر بود
در این سوی همه هلهله بر لب .... همه فریاد کنان ...
دست مریزاد بگفتند به تیرافکنشان؛
حرمله اما چه بگویم ... از آن سوی
وسط خیمه پریشان ... نگران ... مادر او چشم به در
خدایا چه کند حضرت ارباب ...
چه فکر می کنی ای تیر؟
آیا قد اصغر را نمی بینی؟
مگر بر آستان خیمه مادر را نمی بینی؟
که خود را می کشی اینطور با شدت
که دقت کرده ای اینگونه بادقت
که از ذهن می پری انقدر با سرعت
همیشه نقطه ی قلب هدف مشکیست اما خوب دقت کن که این دفعه سپیدی گلوگاهی هدف گشته ...
به روی دست خورشید جوان ماهی هدف گشته
اگر یک شعبه هم بودی نمی ماند از گلو چیزی
چه تصویر غم انگیزی که تیری با سه تا شعبه به سوی حنجری رفته
به قصد آفتابی بر ورای منبری رفته
پریشانم از این برخورد گر آبش نمی دادید این کودک خودش میمرد
چرا تیر سه شعبه که برای کودک شش ماهه ی تشنه نبود آب کافی بود
برای این که بابا بشکند از پا میان علقمه بانگ "برادر جان مرا دریاب" کافی بود
فقط درد علی اکبر برای این که از پا در بیاید عاقبت ارباب کافی بود
چرا دیگر علی اصغر؟
چرا شش ماه ی پرپر؟
چه فکری می کنی ای تیرهر قدرم مجبوری
هدف کوچک تر است از تو نمی بینی مگر کوری؟
خودت بنشین نظارت کن یقینا با چنین فرضی
چنین طولی چنین عرضی
اگر حتی به بالا ... نه! به زیر گردنش خوردی
به غیر از حنجره از صورتش هم قسمتی بردی
مگرحجم گلوی آدم بالغ چه اندازست؟
علی اصغرشش ماهه دگر جای خود دارد
هزاران نکته در این جاست که فرضِ نشد دارد؛
یکی این که به این سرعت اگر تیری رها گشته
زبانم لال حتما سر از این پیکر جدا گشته
و گر هم مانده جای تیر و حنجر جا به جا گشته
و دیگر این که در این سو گلوی خشک شش ماهه ز جنس نرم غضروف است
و از آن سو نشانه گیری زیر گلوی حرمله بسیار معروف است
نتیجه گیری اش از تو
شب هفتم همیشه روضه مکشوف است !!!
شعر از: سید حمیدرضا برقعی
اللهم ارزقناکربلا
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
هدایت شده از اشعار زیبا
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
▪️امام حسین (ع)
هر کس که روی عشق تو محکم حساب کرد
درد جهان غم زده را کم حساب کرد
خوشبخت آنکه خرج عزاخانه ی تو را
بر خرج زندگیش مقدم حساب کرد
سعی و طواف دور ضریح تو را خدا
بالاترین عبادت عالم حساب کرد
اشکی که با شنیدن نامت چکیده شد
آنرا قبول توبه ی آدم حساب کرد
اندازه ی پر مگسی اشک روضه را
در پای بنده قدر مسلم حساب کرد
رد کرد اجر نافله های مرا ولی
آهی که پای روضه کشیدم حساب کرد
از من گذشت فرصت یک شب هزار ماه
قدر مرا به ماه محرم حساب کرد
موی سفید و دیده ی بارانی مرا
هر کس که دید قوت مرا غم حساب کرد
(حسن کردی)
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
#محرم
شادی برای تو، غم عالم برای من
از ماه های سال ، محرم برای من
آوای آسمانی داوود، مال تو
خاموشی مقدس مریم برای من
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
بی مهری است رسم محبت برای تو
تنهایی است مونس و همدم برای من
یوسف که نیستم ولی آن بنده ام که هیچ
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
بگذار عمر در گذر عشق طی شود
حتی اگر نشد که تو یک دم برای من...
شعر از : میلاد عرفان پور
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#عاشورا
#محرم
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
كه چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
و هر كس كه در این خشكی دوران به لبش جان نرسیده است،
به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد:
كه هنوزم كه هنوز است
چرا یوسف گمگشته به كنعان نرسیده است؟
چرا كلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترك خورد، گل زخم نمك خورد،
زمین مُرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مُرد.
خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یك پلك نگاه است؛ ولی حیف نصیبم فقط آه است
و همین آه خدایا برسد كاش به جایی؛
برسد كاش صدایم به صدایی...
عصر یك جمعه ی دلگیر وجود تو كنار دل هر بیدل آشفته شود حس،
تو كجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو كه آغشته به حزنی است،
زجنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم؟
كه به جای نم شبنم بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت،
نكند باز شده ماه محرم كه چنین می زند آتش به دل فاطمه، آهت!
به فدای نخ آن شال سیاهت،
به فدای رخت ای ماه! بیا،
صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی.آجرك الله!
عزیر دو جهان یوسف درچاه،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت
دل من بال كبوتر شده، خاكستر پرپر شده،
همراه نسیم سحری، روی پر فُطرُس معراجํ
نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی
که شما زائر آنی و
خلاصه شود آیا كه مرا نیز به همراه خودت زیر ركابت ببری؟
تا بشوم كرب و بلایی،
به خدا در هوس دیدن شش گوشه، دلم تاب ندارد.
نگهم خواب ندارد،
قلمم گوشه ی دفتر، غزلِ ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد.
همه گویند به انگشت اشاره،
مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...؟
تو كجایی؟
تو كجایی شده ام باز هوایی،
شده ام باز هوایی...
گریه کن گریه و خون گریه کن ،
آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است و
این بحر طویل است و
ببخشید اگر این مخمل خون برتن تب دار حروف است
که این روضه مکشوف لهوف است؛
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است؛
ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات » است؛
ولی حیف که ارباب« اسیرالکربات» است؛
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی،
الف قامت او دال و
همه هستی او درکف گودال و
سپس آه که «الشمرُ» ...
خدایا چه بگویم که «شکستند سبو را و بریدند»...
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم
می گذرم از تپش روضه
که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی؛
قَسَمت می دهم
آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی... توکجایی... گل نرگس
آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک الحسین
سید حمید رضا برقعی
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤
#محرم
یازده ماه از خدا این روزها را خواستم
دیدۀ تر خواستم حال بکا را خواستم
اذن دق الباب این خانه برای ما بس است
استجابت پیشکش فیض دعا را خواستم
یازده ما هست می خواهم که سلطانی کنم
پشت این در ماندن و دست گدا را خواستم
قول دادم این محرم معصیت کمتر کنم
همت توبه به درگاه خدا را خواستم
از علی موسی الرضا رزق لباس مشکیه
دستباف حضرت خیرالنسا را خواستم
هر محرم زیر دین صلح آقاییم ما
یا امام مجتبی اشفع لنا را خواستم
کربلایی نیستم اما تو شاهد باش که
هردعایی کردم اول کربلا را خواستم
شصت شب از صبح تا شب نوکری در روضه ها
طعنه خوردن،سوختن پای شما را خواستم
گرچه ناقابلتر از این حرف ها هستم ولی
یک زیارت اربعین پایین پا را خواستم
از نجف تا کربلا پای پیاده دست جمع
روضه خواندن بین این صحن و سرا را خواستم
اهل عالم دارد از ره ماه ماتم میرسد
هیئتی ها یاعلی! دارد محرم میرسد...
🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤
#محرم
#عاشورا
دوباره ماه محرم دوباره بوی حسین
دوباره نوشش می از سر سبوی حسین
دوباره ماه تاثر دوباره ماه عزا
دوباره سینه زدن در میان کوی حسین
دوباره شهر بپوشد به تن لباس سیاه
رواج هیئت و مسجد ز آبروی حسین
دوباره ذکر حسین بر لبان پیر وجوان
دوباره نغمه "هل من"رسد زسوی حسین
دوباره یاد شهیدان کربلا کردن
دوباره خوی گرفتن به خلق وخوی حسین
دوباره لطف خدائی برای شخص زهیر
ونیک عاقبتی بعد گفتگوی حسین
دوباره حر پشیمان به محضر مولا
عوض نمودن دنیا به تار موی حسین
دوباره قاسم واکبر، عمویشان عباس
فدای حق شده در جنگ با عدوی حسین
دوباره علقمه وقتلگاه شاه شهید
دوباره ناله زینب به جستجوی حسین
گرفتنش به بغل جسم بی سر مولا
دوباره بوسه زدن بر رگ گلوی حسین
دوباره شام غریبان به خیمه ها آتش
زنان دربدر وخواهر نکوی حسین
دوباره یاد اسارت برای آل ا...
ویاد سنگ پرانی به راس و روی حسین
دلم گرفته خدایا زماتم مولا
نما تو قسمت من زائری به کوی حسین
🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤❤️🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#شام_غریبان
ای آیه های فجرِ من از آسمان بگو
از زخمِ بی شماره ات ای بی نشان بگو
معراجِ ارجعی تو در خون چه سان گذشت
در ازدحامِ آن همه تیغ و سنان بگو
من شرح می دهم غمِ تاراجِ خیمه را
از خنجرِ شقاوت و این ساربان بگو
سرداده اند قهقه وقتی که خواندمت
از حنجرِ شکسته ات این بار جان بگو
دارند می برند در این عصرِ بدرقه
پشتِ سرِ مسافرِ کوفه اذان بگو
اوّل زنِ اسیرِ بنی هاشمی شدم
تا انتهای رفتنِ در ریسمان بگو
عباسِ غیرتی من از نیزه پاسخی
بر طعنه های حرمله ی بد دهان بگو
قامت ببند و ماهِ شب تارِ من بمان
در کوچه های زجر هوادارِ من بمان
اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است
خنجر کشیده غم جگرم را گرفته است
از تو بگو چگونه خداحافظی کنم؟
بُغضی گلویِ نوحه گرم را گرفته است
ترسم که پای دختر تو لِه شود در این
زنجیرها که پای حرم را گرفته است
از خیمه های سوخته هر قدر مانده است
چادر که رفته روی سرم را گرفته است
تا چشمِ پاسبانِ وِقارم ز حدقه ریخت
هر چشمِ هَرزه دوو و برم را گرفته است
نیزه ز نبشِ قبرِ کسی حرف می زند
ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است
هفده سرِ به نیزه مرا اوج می دهد
حالا که کعبِ نیزه پَرم را گرفته است
اینان که دورِ آینه دیوار می کِشند
از تازیانه ها چقدر کار می کِشند
شعر از : علیرضا شریف
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#عاشورا
#حضرت_زینب(س)
سر ني در نينوا مي ماند، اگر زينب نبود
كربلا در كربلا مي ماند، اگر زينب نبود
چهره ی سرخ حقيقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابري از ريا مي ماند اگر زينب نبود
چشمه ی فرياد مظلوميت لب تشنگان
در كوير تفته جا مي ماند اگر زينب نبود
زخمه ی زخمي ترين فرياد در چنگ سكوت
از طراز نغمه وا مي ماند اگر زينب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ
در گلوي چشم ها مي ماند اگر زينب نبود
ذوالجناح دادخواهي ، بي سوار و بي لگام
در بيابان ها رها مي ماند اگر زينب نبود
در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب
پشت كوه فتنه ها مي ماند اگر زينب نبود
شعر از : قادر طهماسبی
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#محرم
#عاشورا
#حضرت_زینب_(س)
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی
خبر داری تو اسرار خدا را بر ملا کردی
خبر داری جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
ازین عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت
خبر دارم که سر ازدیر نصرانی درآوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی درآوردی
خبر دارم چه راهی را در اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسراز تو خالی خیره شد کم کم
حدود ساعت سه جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته
حدود ساعت سه من ،عقیله،دختر حیدر
چنان مرغی که پر پر می زند بر خاک و خاکستر
حدود ساعت سه من پریشان آمدم با سر
ولی مثل همیشه باز از من زودتر مادر.....
حدود ساعت سه دیدمت برخاک و خاکستر
ولی عریان نه پیراهن نه عمامه نه انگشتر
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهنت هم جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده
سید حمید رضا برقعی
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
#عاشورا
#محرم
#حضرت_زینب_ (س)
ظهر روز دهم آرام به پایان می رفت
از تن زخمی او خون فراوان می رفت
مرد تنها شده مانند علی می جنگد
خون بسیار از او رفته ولی می جنگد
تکیه کرده است به شمشیر و سرپا مانده
دشمن از کشتن او خسته شده وامانده
به خدا حمله با سنگ ندیده ست کسی
نابرابرتر از این جنگ ندیده ست کسی
بازهم روز دهم، ساعت سه ،ساعت سر
ساعت وقت ملاقات سری با مادر
ساعت رفتن جان از بدن یک خواهر
چون خداحافظی پیرهنی با پیکر
ساعت سینه مولا شده سنگین ناگاه
ریخت عبدلله از آغوش اباعبدالله
ساعت روضه تن، روضه سر، باز شود
تنش آنگونه که عمامه اگر باز شود
ساعت غارت خیمه شده آماده شوید
دین ندارید شما لااقل آزاده شوید
بکشیدش سپس آماده منظور شوید
او نفس می کشد از اهل حرم دور شوید
ساعت گریه مسلم به سر دروازه
ساعت وحشی اسبان به نعل تازه
نه فقط بر تن او بر بدن زینب تاخت
آنچنانی که دگر صورت او را نشناخت...
مینویسم که شب تار سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم که بر میگردد
سید حمید رضا برقعی