🍀🌺🍀🌼🍀🌸🍀🌺🍀🌼🍀
🌸🍀🌺
🍀🌼
🌸
#شخصیتهای_تاريخ_اسلام_زمان_امیرالمؤمنین
💠صراحت و حق گویی ابو ایوب در برابر معاویه
ابن عساکر در «تاریخ دمشق» نقل میکند که: پس از شهادت امیرمؤمنان علی علیه السلام روزی ابو ایوب بر معاویه وارد شد و معاویه او را بر تخت خود نشاند و از کارهای خود مرتباً سخن میگفت و جمعی از شامیان هم حضور داشتند و گوش میدادند، در این موقع معاویه خطاب به ابو ایوب گفت: ای ابوایوب، چه کسی در روز فلان و فلان (روز بدر) صاحب اسب بلقاء را کشت؟
ابوایوب هم با کمال جرأت گفت: «أنا قتلته، إذا أنت و أبوک علی الجمل الاحمر معکما لواء الکفر؛ من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمزرنگ سوار بودید و پرچم کفر را حمل میکردید! »
معاویه که فکر نمی کرد ابو ایوب با این صراحت، سابقه کفر او و پدرش را مطرح کند از خجالت سر به زیر انداخت و شامیان هم بر ابو ایوب خشمگین شدند؛ بعد معاویه سر بلند کرد و گفت: «مه، مه و الا فلعمری ما عن هذا سألناک ولا هذا أردنا منک؛ رها کن، رها کن، به جان خودم من از این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم هم این نبود. » (۱).
*
📚اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۲۸۶.
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌼🍀🌸🍀🌺🍀🌼🍀
🌸🍀🌺
🍀🌼
🌸
#شخصیتهای_تاريخ_اسلام_زمان_امیرالمؤمنین
❇️فرار ابو ایوب از مدینه
✨پس از جنگ صفین، معاویه افرادی سنگدل، خون ریز و بی رحم چون «بسر بن ارطاة» را فرمان داد تا راه حجاز (مکه و مدینه) در پیش گیرد و تا یمن را طی کند، و در هر شهری که مردم آن در اطاعت علی بن ابی طالب هستند، چنان زبان به دشنام و ناسزا بگشاید که مردم باور کنند راه نجاتی ندارند و در نتیجه بر آنها غالب
شود. معاویه دستور داد که: بعد دست از دشنام و هتاکی بردار و آنان را به بیعت با من فرا خوان و هر کس حاضر به بیعت نشد او را بکش و در ضمن شیعیان علی بن ابی طالب را نیز در هر جا یافتی، به قتل برسان! بُسر همه این دستورها را اجرا کرد.
روش این مرد خون خوار و همراهانش این بود که کنار هر آبی میرسیدند، شتران ساکنان آن جا را به زور میگرفتند و سوار میشدند و اسبهای خود را یدک میکشیدند تا کنار آب دیگری میرسیدند، در آن جا شتران قبلی را رها کرده و شتران این قوم جدید را میگرفتند و بدین ترتیب خود را به نزدیکی مدینه رساندند.
متأسفانه وقتی به مدینه رسیدند، قبیله قضاعه از آنان استقبال کردند و برای آنها شتران نحر نموده و قربانی دادند؛ اما چون با جرأت و جسارت و غافلگیرانه وارد مدینه شدند، ابو ایوب انصاری که کارگزار حضرت علی علیه السلام در مدینه بود، چون خود را برای مقابله آماده نمی دید، از آن جا گریخت.
«بسر بن ارطاة» با خیالی آسوده وارد شهر شد، در مسجد مدینه به منبر رفت و همان ابتدا طبق دستور معاویه، به اصحاب پیامبر از مهاجر و انصار جسارت و فحاشی نمود و آنان را تهدید کرد و به این آیه کریمه قرآن که میفرماید: «ضَرَبَ مثلاً قریة کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقُها... » (۱) مثال زد و آنها را مصداق این آیه قرار داد و گفت: خداوند این مثال را درباره شما قرار داده است و شما را شایسته آن دانسته
است؛ زیرا شهر شما محل هجرت پیامبر و جایگاه سکونت او بود، مرقدش در این شهر است و منازل خلفای بعد از او هم همین جاست ولی خلیفه خدا (عثمان) میان شما کشته شد و گروهی از شما قاتل او هستید و گروهی هم او را زبون کرده اید.
«بسر بن ارطاة» در ادامه، انصار را بالخصوص مورد دشنام قرار داد و گفت: ای گروه یهود! ای فرزندان بردگان زریق و نجار و سالم و عبد الأشهل! همانا به خدا سوگند چنان بلایی بر سر شما خواهم آورد که کینه و جوشش سینههای مؤمنان و خاندان عثمان را تسکین خواهد داد؛ به خدا سوگند، شما را همچون امتهای گذشته افسانه قرار خواهم داد. این مرد بی رحم و خون خوار، آن قدر سخنان تهدید آمیز به زبان آورد که مردم بر جان خود ترسیدند و به دست و پای «حویطب بن عبد العزی» که شوهر مادر بُسر بود، افتادند و به او پناه بردند. حویطب بالای منبر رفته و خود را به بُسر رساند و او را سوگند داد که دست از تهدید بردارد و گفت: اینان عترت تو و انصار رسول خدایند و قاتلان عثمان نیستند. به قدری با بُسر سخن گفت تا او را آرام کرد. پس از آن بُسر مردم را به بیعت با معاویه فرا خواند و مردم مدینه از ترس جانشان فوراً با او بیعت کرده و خلافت معاویه را گردن نهادند. بعد بُسر از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد و خانههای بسیاری از جمله خانه «زرارة بن حرون»، «رفاعة بن رافع زرقی» و «ابو
ایوب انصاری» را آتش زد و ویران کرد. سپس به سراغ «جابر بن عبداللَّه انصاری» رفت، اما قبل از این که به او دست یابد، او گریخت؛ اما بُسر تمام طایفه جابر را که از قبیله بنی سلمه بودند، تهدید به مرگ کرد که جابر نزد امّ سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله پناه برد.ام سلمه نیز برای نجات جان جابر و قبیله اش از او خواست که با بُسر بیعت کنند تا خونی ریخته نشود. (۲).
*
📚سوره نحل (۱۶) آیه ۱۱۲.
ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۷ - ۳.
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌼🍀🌸🍀🌺🍀🌼🍀
🌸🍀🌺
🍀🌼
🌸
#شخصیتهای_تاريخ_اسلام_زمان_امیرالمؤمنین
❇️رحلت ابو ایوب
ابو ایوب در تمام طول عمر با برکت خود همواره پا به رکاب و شمشیر به دست بود و در میدانهای جنگ برای اعتلای اسلام و دفاع از حق جنگید. و نیز در سه جنگ زمان خلافت علی علیه السلام در رکاب آن حضرت جنگید و از اسلام دفاع کرد.
او در پایان عمر طولانی خود نیز در سال ۵۱ یا ۵۲ قمری زمان سلطنت معاویه، در حالی که در روم سرگرم جهاد با نیروهای ارتش روم بود، مریض شد و از دنیا رفت و در همان سرزمین نزدیک قسطنطنیه به خاک سپرده شد. (۱).
اما از آن جا که در زمان معاویه به کمک و یاری او وارد جنگ شده، اگر با اجازه از امام زمانش حضرت ابا عبداللَّه الحسین علیه السلام بوده باشد، پس عمل او جهاد در راه خداست چنانچه جنگهای زمان عمر بن خطاب مورد رضایت حضرت علی علیه السلام بوده زیرا در جهت بسط و توسعه کشور اسلامی بوده است و چنانچه شرکت او در جنگ بدون اذن
امام علیه السلام بوده شاید به نظر خودش حضور در جنگ با دشمنان را ضروری و لازم میدانسته و احتمال دارد از روی بی توجهی و غفلت بوده است، و اللَّه العالم.
*
📚اسدالغابه، ج ۲، ص ۸۱؛ و به الاصابه، ج ۲، ص ۲۳۵ و تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۵۱۰ رجوع شود.
البته این گفته که جنگهای زمان عمر بن الخطاب مورد رضایت امیرالمومنین امام علی ع بوده باشد اصلا معتبر نیست و بهانه کشورگشایی توجیه مناسبی نیست چرا که در این جنگهای جنایات بسیاری انجام شده است و قطعا امام معصوم ع که راضی به گرفتن دانو جوی از دهان مورچه ای به زور نیست چطور راضی به ریختن خون بی گناهان میشود؟
علاوه بر این در زمان عمر بن الخطاب و عثمان و بعد از آن امیرالمومنین امام علی ع خیال مسلمانان از جانب امپراطوری های بزرگی همچون ایران راحت شد و تحت تصرف مسلمانان درآمدند اما امپراطوری روم همچنان در حال جنگ با مسلمانان و تعرض به مرزهای سرزمینهای اسلامی بود لذا ممکن است در حال زمان سپری شدن عهدنامه صلح امام حسن ع با معاویه ملعون اولویت معصومین ع دفع خطر از مرزهای سرزمینهای اسلامی بوده باشد
الله اعلم
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌼🍀🌸🍀🌺🍀🌼🍀
🌸🍀🌺
🍀🌼
🌸
#شخصیتهای_تاريخ_اسلام_زمان_امیرالمؤمنین
💠ابو ایوب بن ازهر سلمی
🔷نصر بن مزاحم میگوید: از «تمیم بن حِذیم ناجی» شنیدم که میگفت: از میان اصحاب علی علیه السلام که در مبارزههای تن به تن در صفین، مجروح و زخمی شدند، افراد زیادی هستند و نام بسیاری از آنان را ذکر کرد، از جمله ابوایوب بن ازهر سلمی بود. (۱).
🔶ابن ابی الحدید، ابو أغر را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده که در جنگ صفّین در رکاب آن حضرت مجاهدت کرده است. و این داستان را از او نقل میکند که گفت: من در معرکه صفین ایستاده بودم که «عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب» در حالی که غرق در سلاح بود و غیر از چشمانش چیزی پیدا نبود از کنار من عبور کرد، او شمشیری یمنی در دست داشت که میچرخاند و بر اسبی سرکش سوار بود که لگامش را استوار نکشیده بود و آن را آهسته میراند، ناگاه یکی از مردم شام که نامش «عرار بن ادهم شامی» بود، بر او بانگ زد: ای عباس، برای نبرد تن به تن آماده شو. عباس گفت: به شرط آن که پیاده جنگ کنیم که امید کمتری برای گریز باشد، مرد شامی پیاده شد و در حالی که رجز میخواند با عباس بن حارث پیاده به نبرد پرداختند. مردم در حالی که سوار بر اسبها و لگام در دست داشتند، به سرانجام این دو مینگریستند.
🔷ابو الاغر میگوید: آن دو مدتی از روز را به جنگ با شمشیر سپری کردند و چون زره و جامه جنگ هر دو کامل و استوار بود، هیچ یک بر دیگری پیروز نشد تا این که عباس متوجه شکافی در زره مرد شامی شد، دست انداخت و
آن را درید و سپس با شمشیر چنان ضربه ای به او زد که ریههای او از هم درید و مرد شامی سرنگون گردید و بر زمین افتاد. در این موقع مردم فریادشان به تکبیر بلند شد و گویا زمین زیر پایشان به لرزه درآمد، ناگهان از پشت سر صدایی شنیدم که میگفت: «قاتِلوُهُم یُعَدِّ بُهُم اللَّه بأیدیکم و یُخزهم و یَنصُرُکم علیهم و یَشفِ صدورَ قومِ مؤمنین... » (۱) به عقب نگاه کردم، دیدم امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، به من فرمود: ای ابو الأغرّ! این کسی که با دشمن ما نبرد کرد، چه کسی بود؟ گفتم: این پسر برادرت عباس بن ربیعه بود. فرمود: آری هموست، سپس حضرت مطالبی را با عباس بن ربیعه در میان گذاشت و او را از این که مرکز فرماندهی خود را رها کرده، ملامت نمود. عباس عرضه داشت: آیا به نبرد تن به تن فرا خوانده شوم، نپذیرم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آری اطاعت از فرمان امام سزاوارتر و مهم تر از پاسخ دادن به خواسته دشمن است.
🔶آن گاه حضرت علی علیه السلام به خشم آمد که چین بر پیشانی او آمد ولی خشم خود را فرو خورد و آرامش یافت و دستهای خود را با تضرع به درگاه پروردگار برداشت و عرضه داشت: «اللّهم اشکر للعباس مقامه، و اغفر ذنبه، إلیّ قد غفرت له، فاغفر له؛ بار پروردگارا، این رفتار عباس را بپذیر و خطایش را بیامرز، من از او گذشتم تو نیز از او درگذر. » تا آخر داستان. (۲).
*****
🔸با آنها جنگ کنید که خداوند با دستهای شما آنها را عذاب میکند
و خوارشان میسازد و شما را یاری خواهد کرد و سینه مؤمنین را به کشتن آنها شفا میبخشد... »، توبه (۹) آیه ۱۴ و ۱۵.
📚ر. ک: وقعة صفّین، ص ۵۵۸ - ۵۵۶.
ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۵، ص ۲۲۱ - ۲۱۹.
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀
🌸🍀🌼
🍀🌺
🌺
#شخصیتهای_تاريخ_اسلام_زمان_امیرالمؤمنین
💠 ابو برده بن عوف ازدی
شیخ طوسی و برقی، ابوبرده ازدی را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار آورده اند. (۱).
«ابو برده بن عوف» که در جنگ جمل به عنوانِ مخالف، از سپاه امام فاصله گرفته بود، خدمت حضرت علی علیه السلام آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! آیا کشتههای اطراف طلحه، زبیر و عایشه را دیدی؟ به چه دلیلی کشته شدند؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «اینها شیعیان و کارگزاران مرا کشتند و دو برادر ربیعه عبدی را همراه جمعی از مسلمانان به شهادت رساندند، به جرم این که گفته بودند: ما حاضر نیستیم مثل شما پیمان شکنی کرده و حیله و غدر به کار بندیم. به همین جرم آنان را به قتل رساندند، سپس از اهل جمل خواستم که قاتلان این بی گناهان را تحویلم دهند تا قصاص شوند و کتاب خدا - قرآن - بین من و آنان حکم و داور شود، اما آنها حاضر نشدند و قاتلان را تحویل ندادند و به داوری قرآن نیز تن ندادند، سپس از راه جنگ با من وارد شدند، در حالی که هنوز بیعت و پیمانم با خون نزدیک به هزار نفر از شیعیانم به گردنشان بود، لذا من نیز با آنان جنگیدم و کشته هایشان به تلافیِ کشتههای ما است. آیا تو در این کار شک و تردید داری؟ »
ابوبرده گفت: تا به حال در شک و تردید بودم، ولی اکنون
حق را شناختم و خطای آنان بر من آشکار شد. ای علی! تو بر هدایت بوده و به حق رسیده ای.
📚رجال طوسی، ص ۶۳، ش ۱۱؛ رجال برقی، ص ۶؛ وقعة صفّین، ص ۴ و ۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۵.
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍