هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
روایت یک خبرنگار از حضور بازیگر چادری در جشنواره فیلم فجر....!!!!
این زن میتوانست مثل تمام بازیگران دیگر با لباس های رنگارنگ ظاهر شود امّا با چادر حاضر شد🥺💕
اطلاعات بیشتر در:
@Celebrity_Land9
این پیجم فالو کنید لطفا(در اینستا)
mahsima.sh.1400
منتظرم بجوین✨💜
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
روزمرگے هاے چندتا کیوت💜
روزمرگی های لحظھ بہ لحظھ :)🦋
این کانال متفاوت باکانالایہ دیگھ است ،حالا کہ مدرسہ ها شروع شده فعالیتش دوبرابر شده😁💕
اگھ کانال خاص میخوای بیا....🍉
بدو جانمونے،اومدنت با خودتھ اما برگشتن باخدا😂
برای اینکه معتادش میشے
سوپرایز200تایمون : رفتن تو گوگل واتساپ
سوپرایز300تایمون:رفع ریپورتے
جانمونے رفیق:)💕
صندوقچھ ے صورتے من∞💕
ورود پسرا ممنوع❌
اینم لینکش💕🌸
https://eitaa.com/joinchat/1764688007Ce919f7c8ea
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
#لوازمتحریر میخوای بخری یه سر هم به این کانال بزن😍#عروسک های #سرمدادی دارن به چه خوشگلی
#خانوما واسه #نینیهاتون🤱 عروسکای بیرون نخرید #الیافمصنوعی خوب نیست به جاش عروسکای خوشگل #بافتنی بخرید🧸
#دخترا واسه #کولتون از این اویز های گربه ای بخرید😻
دوستای #جونجونی برای همدیگه #دستبند #دوستی ببافید آموزش رایگان این دستبندا تو کانالشونه 😍
اصلا میتونید تو #کلاساشون شرکت کنیدو خودتون #کسب #درآمد کنید😌😉
https://eitaa.com/joinchat/3585015937C5c9e0b42e4
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
عکس بالا رو باز کن اسم عشقته❤️🖤
نبود هرکار میخوای بکن ولی اگر بود عضوشو👌✔️
⚫️حسین(ع)⚫️حسین(ع)⚫️حسین(ع)⚫️
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
قرآن خواندن بهنام بانی در برنامه زنده دیدی😎
نه، دروغ نگو نخونده😳😳😳
دروغ نمیگم🤩 بیا کانال پایین گذاشته بدو ببین🤓
🌺 🌺 🌺 🌺
🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
🌺🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺 🌺 🌺🌺
🌺 🌺 🌺
🌺
بکوب رو گل حاجی☺️
سنجاقه😍
کپی بنر حرام❌
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
میگفت؛
بھعلاوهخداکهباشی♥️
میتونیمنهایِهمهزندگیکنی!(:
ست کیف های دانشجویی
پارچه بسیار مقاوم و عالی
به همراه بند چرمی
از کیف دوخت و پارچه هم که نگم براتون🤭🤭
قیمت محصول: 210/000 T
آیدی جهت سفارش محصول:
@mohibanoo313
گالری هنری گل نرگس
:)https://eitaa.com/joinchat/2867789937C133ff724e5
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
کانال هایی که معرفی کردم📌
بهترین کانال های ایتا هستن🏆
تبادلات گل نرگس کانال ناجور معرفی نمیکنه✓
همه کانال هایی که ادمینم از نظر معنوی و اخلاقی تایید شدن🎗
مدیر ها حتما جذب ها پی وی گفته شه🖇
برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در
اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥
https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c
بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛
اگر شرایط رو داشتید،
پی وی در خدمتتونم✋🏻
💫@Makh8807💫
هدایت شده از ☆پایتخت☆
لطفا از طریق سایت شبکه آی فيلم به پایتخت رای بدید، و لینک رو هم پخش کنید💙
🔗 http://fa.ifilmtv.ir/
نظرسنجی در انتهای سایت قرار داره
لطفا بعد از انتخاب گزینه موردنظر «پایتخت»
روی تیک سبز رنگ پایین صفحه کلیک کنید تا رای شما ثبت بشه 😃🤞🏼
#حمایت
#نظرسنجی
#اتحاد_پایتختیا
#حمایت_از_بهانه_شادی_هامون_در_10_سال
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/3068723305Cd5bb27508f
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
یه کانال میخوای که....🧐
وقتی عضو شدی تبدیل بشی به یه خانوم شیک پوش؟😍
اگه آره پس وقت رو تلف نکن و زود عضو شو تا از دستت نرفته😋
این کانال مخصوص خانومای با سلیقه ست😌
https://eitaa.com/joinchat/551485588C2d4cb25a72
https://eitaa.com/joinchat/1955594390G5a45ad3831
سلام بچه ها این گروه چت کانال هستش.
دخترا عضو بشن.😊
شبتون فاطمی🌃
عشقتون حســـــــ♥️ـــینے
دمتون مادرے🤩
نفستون حیدرے✨
آࢪزوتون هم حࢪم اࢪباب ان شاءالله💫
یا عݪی مدد...✋🏻
وضو و نماز اول وقت
یادتون نࢪه🤞🏻••
#التماسدعا📿♡➣
حلال کنیداگه خستتون کردیم🤲🏻🥺
سلام صبح زیبـای سهشنبه تون بخیر🌸
امیدوارم روزتـون بانشاط🍃
لبتون پر از تبسم☕️
قـلب تـون پـراز نـور 🌸
روزگارتـون شـیرین 🍃
و نعمت های☕️
الـهی نصیبتون بـاد 🌸
💕 چوب و هیزم
در برابر طلا هیچ ارزشی ندارد.
اما هنگام غرق شدن
نجات جان ما به همان تکه چوب بی ارزش وابسته است
و آنجا حاضریم طلاهایمان را به دریا بریزیم
اما آن تکه چوب را دو دستی می چسبیم و به طلاهایمان توجهی هم نمیکنیم.
هیچوقت دوستان خود را از دست ندهید حتی اگر شده مانند تکه چوبی باشند.
@ARARARAR0
هدایت شده از عَــبدُالحِــیدَر"!
#رمان
#نگاه_خدا
#قسمت26
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان
💗نگاه خدا💗
قسمت26
رفتم هدیه بابا که یه ربع سکه بود برداشتم و راه افتادم تو مسیر دوتا دسته گل مریم خریدم
رسیدم بهشت زهرا همه اومده بودن ،منم اول رفتم سمت مزار مامان فاطمه یه دسته گل رو سنگ قبر بود ، فهمیدم بابا رضا زودتر اومده بود اینجا
منم یه دسته گل خودمو هم گذاشتم روی سنگ
سلام مامانه گلم ،روزت مبارک ،این اولین سالیه که نیستی کنارمون چقدر سخته درک نبودنت ،چرا اینقدر زود همه فراموش میکنن
مامان جون برام دعا کن ،خدا که نگاهی به من نمیکنه ،تو دعاکن شاید گره از مشکلم باز بشه
یه دفعه با صدای صلوات مهمونا متوجه شدم عروس و دوماد اومدن
منم رفتم سمت گلزار شهدا
دور تا دور صندلی گذاشته بودن
رفتم حاج احمد و خاله مریم با دیدن من اومدن سمتم ( خاله مریم منو بغل کرد و بوسید): سلام سارا جان خیلی خوش اومدی - سلام خاله جون مرسی ،تبریک میگم
حاج احمد : سلام دخترم خوبی؟انشاءالله جشن عقد خودت - خیلی ممنونم ،در ضمن بابا رضا عذر خواهی کرد گفت کاری پیش اومده براش نمیتونه بیاد
حاج احمد: میدونم دخترم، با من تماس گرفت گفت
خاله مریم: سارا جان برو روصندلی بشین ،خسته میشی - چشم
رفتم نشستم روصندلی
به عاطفه نگاه میکردم چادرشو آورده بود پایین صورتش پیدا نبود
خندم گرفت تو این لباس دیدمش ...
آقا سید هم واقعن همون کسی بود که عاطفه آرزوشو میکرد
حاج اقا شروع کرد به خوندن خطبه عقد
بار اول که حاج اقا گفت وکیلم ،خواهر شوهر عاطفه گفت : عروس رفته گل بچینه
بار دوم و گفتم خودم بگم که عاطفه بفهمه که من اومدم
عاقد که گفت وکیلم ،تند گفتم عروس رفته گلاب بیاره با تکون خوردن چادر عاطفه متوجه شدم داره میخنده باره سومم که حاج آقا گفت وکیلم
عاطفه هم گفت: بله
همه شروع کردن به صلوات فرستادن
بعد یکی یکی میرفتن جلو تبریک میگفتن و هدیه هاشونو میدادن
منم صبر کردم که خلوت بشه برم تبریک بگم
رفتم جلو
- سلام اقا سید خوبین ،تبریک میگم انشاءالله که این دوستمون خوشبختتون کنه...
عاطفه: وایییی سارا از دست تو
آقا سید :( همون جور که سرش پایین بودگفت) خیلی خوشحال شدیم که تشریف آوردین - خواهش میکنم باید حتمن میاومدم میدیدم این شاهزاده عاطی خانومو(عاطی مانتو میکشید ،): سارا میکشیمت - ببخشید من یه لحظه برم ببینم عاطی چیکارم داره
(سرمو بردم زیر چادر ).
عاطی: واییی سارا زشته بروبیرون - ای جووونم چه عروسکی شدی تو
عاطی: دختره دیونه اینا چی بود گفتی - وااا حقیقته دیگه ،دروغ که نگفتم
عاطی: خدا چیکارت کنه ابروم رفت برو بیرون
- دوست داشتم اولین نفری که تو رو میبینه من باشم ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد...
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━
┏━━━∪∪━━━┓
@ARARARAR0
┗━━━━━━━━━┛
هدایت شده از عَــبدُالحِــیدَر"!
#رمان
#نگاه_خدا
#قسمت27
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
قسمت27
عاطی: حالا برو یه ملت پشت سرت هستن
- ای وای ببخشید( صورت خوشگلشو بوسیدم )
خوشبخت بشی
از همه خدا حافظی کردم رفتم خونه
رسیدم خونه بابا هنوز نیومده بود
منم رفتن یه چیزی خوردم و رفتم تو اتاقم
ای کاش منم میتونستم یکی و پیدا کنم هر چه زودتر برم از اینجا
دفترمو برداشتم شروع کردم به فکر کردن
اسم چند تا از پسرای دانشگاه و نوشتم از بینشون سه نفرو انتخاب کردم گفتم فردا رفتم دانشگاه با یکیشون صحبت کنم ببینم چی میشه
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم اماده شدم برم دانشگاه ،رفتم پایین دیدم بابا مثل همیشه صبحانه رو برام آماده کرده بود
یه لقمه برداشتم تو راه خوردم ،
رسیدم دانشگاه ،وارد محوطه شدم
دیدم شاهینی داره با چند نفر صحبت میکنه
رفتم جلو ،دست و پام میلرزید نمیدونستم چی باید بگم - ببخشید اقای شاهینی ( شاهینی یه نگاهی کرد به من)
شاهینی: بله بفرمایید -میشه یه لحظه بیاین کارتون دارم ( شاهینی اومد سمتم ،میخواستم حرفمو بزنم که دیدم یاسری داره از پشت نرده ورودی دانشگاه داره نگاهمون میکنه ،،از داخل کیفم کاغذ و خوردکار بیرون آوردم شمارمو نوشتم دادم به شاهینی)
- ببخشید اینجا نمیتونم صحبت کنم اگه زحمتی نیست بعد کلاساتون بیاین پارک نزدیک دانشگاه اونجا حرفمو بزنم
شاهینی : باشه چشم - خیلی ممنون ،دیگه مزاحمتون نمیشم ،فعلن ( از شاهینی که دور شدم رفتم سمت کلاسم، کلاسام که تمام شد ،سوار ماشین شدم رفتم سمت پارک نزدیک دانشگاه ، یه ساعتی منتظر شدم که شاهینی نیومد ، خسته شده بودم میخواستم بلند شم که برم ،گوشیم زنگ خورد )
- بله بفرمایید
شاهینی : سلام خانم رضوی من تواومدم تو پارک کدوم قسمت بیام - سلام بیاین سمت غربی پارک من داخل آلاچیق هستم
شاهینی: باشه چشم
بعد پنج دقیقه بلاخره اقا تشریف اوردن ،سلام و احوالپرسی کردیم و اومد نشست - نمیدونم از کجا باید شروع کنم ،من میخوام از ایران برم ،پدرم یه شرطی گذاشته برام،که اینکه باید ازدواج کنم
و من چون اصلا قصد ازدواج ندارم، میخواستم از شما بپرسم با من ازدواج میکنین که از ایران بریم وقتی رسیدیم اونجا از هم جدا شیم ؟(هوووووف نفس کم اوردم )
شاهینی: نمیدونم باید فکرامو بکنم ( هیچی حالا این واسه ما ناز میکنه)
- باشه ، منتظر جوابتون میمونم ،فعلن با اجازه ( پسره خود خواه فکر کرده میشینم نازشو میکشم)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد....
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━
┏━━━∪∪━━━┓
@ARARARAR0
┗━━━━━━━━━┛
هدایت شده از عَــبدُالحِــیدَر"!
#رمان
#نگاه_خدا
#قسمت28
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
قسمت28
از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ کاری و نداشتم ،ای کاش مطرح نمیکردم ، نمیدونستم اگه یه روزی بابا رضا بفهمه که دخترش از اعتمادش سوءاستفاده کرده چه حالی میشه
روی تختم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد ،شاهینی بود - بله
شاهینی : خانم رضوی من فکرامو کردم
- (وا چقدر زودم این بشر فکر کرده).
خوب
شاهینی:قبول میکنم
- خیلی ممنونم ،من ادرس حجره پدرمو براتون میفرستم که باهاش صحبت کنین،،، فقط یه خواهشی داشتم چیزی در باره سفر مون نفهمه هااا،
شاهینی : باشه خیالتون راحت ( راحت نیست دیگه)- خیلی ممنونم
تماس که قطع شد،دلشورع عجیبی گرفتم میترسیدم شاهینی یه گندی بزنه ،،پسره بی ادبی نبود ،یه کم خل مشنگ میزد خخخ...
رفتم تو آشپز خونه مشغول غذا درست کردن شدم ،که یه کم از استرسم کم شه
گوشیم زنگ شده نگاه کردم عاطفه است - سلام عاطفه جون
عاطی: سلام به دوست عزیزم - چه خوب شد زنگ زدی داشتم از استرس میمردم
عاطی: بازچی شده - هیچی بابا دیدمت بهت میگم ،خوب شما چه خبر شاهزاده تون خوبه
عاطی: قربونت شکر
سارا میخواستم بگم ما واسه عید میخوایم بریم راهیان نور ،تو هم میای اسمت و بنویسیم؟
- نه عزیزم ،عید میخوایم بریم ترکیه خونه سلما
عاطی: عع چه خوب ،کاره خوبی کردین میخواین برین ،حال و هوات هم عوض میشه - اره،عاطی کی میای ببینمت ،دلم برات تنگ شده
عاطی: قربون دلت برم ،نمیدونم احتمالن هفته بعد میام - باشه منتظرت میمونم
عاطی: سارا جان کاری نداری؟
- نه قربونت برم سلام به شاهزاده برسون
عاطی : چشم ،خدا نگهدار
ساعت ۹ شب بابا اومد خونه ،
- سلام بابا جون خسته نباشین
بابا رضا: سلام بابا - برین لباساتونو عوض کنین تا شامو آماده کنم
بابا رضا: چشم
داشتیم شام میخوردیم که یه دفعه بابا گفت :
سارا جان شاهینی میشناسی ؟ (خشکم زد ، این پسره دیونست،،صبر نکرد لااقل دو روز بگذره ،واسه من داشت طاقچه بالا میزاشت که باید فک کنم، میگن پسر جنبه هیچی رو ندارند راست گفتن)
بابا رضا: چی شدی سارا ،میشناسی؟
- اممممم،اره همکلاسیمه ،چیزی شده؟
بابا رضا : اومده حجره خاستگاری؛
( قلبم داشت میاومد تو دهنم،نکنه بابا فهمیده باشه)
- خوب شما چی گفتین ؟
بابا رضا: ازش خوشم نیومد ،گفتم فعلن قصد ازدواج نداری (گندش بزنند پسره نمیدونم چه دست گلی به آب داده که بابام خوشش نیومد همین اول کاری )
هووممم،کاره خوبی کردین بابا
نفهمیدم چی خوردم ،شامو که خوردیم میزو جمع کردم رفتم تو اتاقم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد....
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━
┏━━━∪∪━━━┓
@ARARARAR0
┗━━━━━━━━┛
هدایت شده از {عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
https://eitaa.com/joinchat/1955594390G5a45ad3831
سلام بچه ها این گروه چت کانال هستش.
دخترا عضو بشن.😊
دخترابیاینداخللینکناشناسصحبتکنیم
😉😉
اگهنظریاانتقادیادرخواستیدارینلطفا
محترمانهمطرحکنیدماباکمالمیلپاسخگوهستیم
❤️❤️
بگوعزیزممیشنوم
👂👂
👀👀
بیااینجا👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16364627370566