#حرف_حسـاب👌
بزࢪگے میگفٺ
همهمردمنسبتبههمدیگهحقالناسدارن!!
پرسیدمینیچیکهنسبتبههم؟
فرمودنوقتییکیزارمیزنه
تاامامزمانشروببینه.
یکیمبیخیالدارهگناهمیکنه!
اینبزرگترینحقالناسیهکهباهرگناه..
میفته به گردنمون 💔
"👀💛"
میگفت:
آقا برید عاشق خـدا شید
به خودش قسـم که دیر میشه
به خودمون میایم
میبینیم اسیـر چه چیزایی شدیم:)..🌱
💛¦⇜#حرف_حساب
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"👀🖤"
با تمام طعنه ها و سختی ها...
🖤¦⇜#حرف_حساب
"بہقولآقامصطفۍصدرزاده"↓
ڪسۍڪہتوےهیئتفقطسینہمۍزنہ
خیلــےڪاربزرگـےنمۍڪنہ...
ڪسےڪہسینہمۍزنہفقطیہسینہزنہ،
°شیعہۍمرتضۍعلــے(علیہالسلام)
بایدبارفتارشعشقشروثابتڪنہ♥!°
#حرف_حساب
#اللّٰھمعجللولیڪالفرج🤲
@ARARARAR0💚
اگہشماباآهنگاۍفلانخوانندهمیرینتوفاز..
مابامداحیهاۍاینامیریمتوڪُما..!(:🖤🤞🏼
#حرف_حساب
#حرف_حساب
میگنڪہ
استغفارخیلےخوبہ..!
حَتےاگہبہخیالخودٺ
گناهےرومرتڪبنشدهباشے،
استغفارڪن،دِلروجَلامیدھ
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال:
«شما مگه پولدار بد میبینین از پول بدتون میاد که دیندار بد میبینین از دین زده میشین؟!»
نتیجه کلام:
اعمال من رو براساس دینم بسنج،نه دینم رو بر اساس اعمالم.
#حرف_حساب
#امام_زمان
❤️🌿
#حرف_حساب🌱
وقتےشمابراےظهورِحضرتمهدے(عج)
دعامےڪنید،بلافاصلہ براےخودتاݩ همدعاکنید.!👌🏻✨
وقتے مےگوئید:
«اللهمعجللولیکالفرج»،
بلافاصلہ بگوئید: «و فرجنا بہ».
وازخدابخواهیدڪہ شماراهم #جزیارانِ
حضرتقراربدهد؛
چراڪہ اگرحضرتتشریفبیاورد،
وشمادرصفِدشمنانِحضرتوڪسانیےڪہ
درمقابݪِحضرتایستادند،قرارداشتہ باشید؛
اینآمدݩِحضرت،چهفایدهـاےبراےشمادارد؟
°°اݪݪهم عجݪ اݪوݪیڪــ اݪفرج🌱
#آیتاللهبھجت👌
#امام_زمان
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↻ #حرف_حساب‹.💛😉.›
آزادیقبلانقلاب،یابعدانقلاب؟!
🍎🍎🍎
🖇 خاطرهای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر 9 ساله !
✿ در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
〽️ من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود.
◇ روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
◇ فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
❗️ بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
◇ به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
◇ من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
◇ بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
◇ اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
〽️ پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
〽️ خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
❗️ خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
❗️ آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
◇ اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
❗️ وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
❗️ حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
📚 کتاب پر پرواز ، ص 122
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹#حرف_حساب.
گفتم از حسین چه می دانی؟!
گفت : کربلا و عاشورا و سر بریده و اسارت..
گفتم از #راهش_چه ؟!
گفت : راهش بماند برای اهلش ، ماییم و ذکر جنونمان!
گفتمش : شمر هم اگر در #صفین زخم عمیق تری میخورد شهید می شد و شاید الگوی ما قرار میگرفت ، اما راهش گم گشت و مسیرش به کربلا رسید و دستانش به خون آل الله آغشته شد..
اگر راه را نشناسی ، جنون تو را آخر کار ، به امام کُشی وا میدارد!👌💙
| #حرف_حساب🪴♥️|
#اربعین #کربلا