🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙
❤️﷽❤️
🍃 #پارت_بیست_و_یکم
💕 دختر بسیجی 💕
تقه ا ی به در خورد و من که می دونستم خودشه ساکت موندم و چیز ی نگفتم و
چند لحظه بعد صداش رو شنیدم که وقتی جوابی نشنید رو به کسی که حدس
میزد م منشی باشه پر سید :آقای رئیس داخله؟
دوبار ه در زد که این بار جوابش رو دادم و او با بفرمایید من وارد اتاق شد و بعد
سلام کردن در رو پشت سرش بست و بدون هیچ حرفی به سمتم اومد و پوشه ی
تو ی دستش رو رو ی میز و مقابل من گذاشت و بازش کرد.
با بی شرمی به صورتش چشم دوخته بودم و محو چشمای رنگیش شده بودم.
من هر بار او رو از فاصله دور دیده بودم و هرچند چشما ش برام ا ز اون فاصله هم
جذا ب بودن ولی فکر نمی کردم تا این حد من رو جذب خودش بکنه.
بی خیال ا ز نگاه خیره ی من که بی شرمانه بهش زل زده بودم و براندازش می کردم
یه قدم به عقب برداشت و منتظر امضا ی من موند.
با این حرکتش نگاهم رو ازش گرفتم و به برگه ی روی میز نگاه کردم و رو بهش
گفتم:خب؟... نمی خو ای توضیح بدی این چیه؟
_همانطور که رو ی سر برگش نوشته شده میزان حقوق مهر ماه کارمندا و کارگراست
به اضافه مقدار ساعت کارشون و بقیه چیزا که در صورت تایید شما به حسابشون
واریز میشه و بهشون فیش مید یم.
نگاهم رو از صورتش گرفتم و مشغول برر سی اعداد و ارقام شدم تا مطمعن بشم
مشکلی ندارن و در همون حال گفتم:یه مقدار کارم طول می کشه اگه خواستی می تونی بشینی.
💕 #ادامه_دارد...
🕊به قلم بانو اسماء مومنی🕊
🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙