10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
.
.
اینم یه نڪتهی شنیده نشده دربارهی حجاب.
■ مرده میگه :واقعا تحریڪ شدم صبح چادر سر کنم برم سرکار😂😂😂😂
.
.
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
halet_khoobe-medium.mp3
3.97M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#استاد_پناهیان🎙
کسی اگر نگاهش به زندگی...
خوب نباشه...
نمیتونه حال خودش رو خوب کنه...♥️
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
برای عاشق شدن😍
که بهانه های ریز و درشت لازم نیست!
برای عاشق شدن کافیست
تو نگاه👀 کنی و من
لبخـ :) ـند بزنم😇
#جان_ببر_آنجاکه_دلرا_بردهای😇❤️
#حال_خوب😍👌
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_دوم ] من اصلا شخص کنجکاوی نبودم. تا به خاطرم
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:« #توبه_نصوح »
[ #قسمت_سوم ]
صبح قبل از رفتن به مغازه به شرکتی زنگ زدم که کسی را برای نظافت منزل بفرستند. گفتم حتی الامکان پیرترین کارگر را بفرستند. حوصله ی چشم و ابرو نازک کردن بعضی از آنها را نداشتم که معلوم نبود برای نظافت می آیند یا...
خانم ۶۰ ساله ای را فرستادند و خلاف ظاهرش به سرعت و یک ساعته همه جا را برق انداخت. طبق قانون کار مزدش را دادم و برابر با مزدش مبلغی را بعنوان انعام کف دستش گذاشتم. آدم عاطفی نبودم اما از اعماق قلبم ناراحت بودم که این زن با این سن و سال مجبور بود که در منازل مختلف و با مواجهه با اخلاق ها و خرده فرمایشات مختلف کار کند. انگار دلم سوخته بود. از همان لحظه تصمیم گرفتم که هرگز از هیچ شرکتی نظافت چی نخواهم. ساعت از ۱۱ ظهر گذشته بود. مغازه از منزل جدیدم کمی دورتر بود و رفتنم به آنجا آن هم در این ساعت بی فایده بود. لباسم راعوض نکردم و مشغول یک آشپزی جانانه و پسر پسند شدم. املتی درست کردم که فقط اسمش املت بود اما هر چه که بگویی توی املت مخصوص سرآشپز حسام پیدا میشد.
با لذت تخم مرغ ها را اضافه می کردم که افشین تماس گرفت.
_ ها... چی میخوای؟
_ بی ادب سلامت کجاست؟
_ علیک هم براتو... بنال ببینم...
_ چرا مغازه نیستی؟
_ نرسیدم بیام. رفتی مغازه؟
_ بابا دمت گرم... پاک آبرومو بردی دیگه...
_ چی میگی بابا حال ندارم. درست بگو ببینم چته؟
_ مگه قرار نبود امروز النا بیاد مغازه ت؟ خوبه دیشب کلی سفارش کردم تخفیف بدی. الآن زنگ زده میگه سرکارم گذاشتی رفیقت نیست. مغازه ش بسته.
حوصله توضیح دادن به افشین را نداشتم. از گرسنگی ضعف میرفتم و ای دل غافل... املت نازنینم سوخته بود و بوی سوختگی همه جا را برداشته بود. دوست داشتم افشین را از گوشی بیرون بکشم و کله اش را له کنم. با لحنی عصبی گفتم:
_ نبودم که نبودم. مغازه خودمه اختیارشو دارم. اصلا حال کردم امروز نرم. تو هم مارو کشتی با این دخترخاله جونت. هی النا اینو گفت النا اونو گفت النا کوفت النا درد...
افشین هم پشت خط عصبی شده بود و با نعره هردو تماس را قطع کردیم. پنجره را باز کردم که بوی سوختگی از فضا خارج شود. با عصبانیت به سمت یخچال رفتم. ظرف ... را پر کردم و آنرا یک نفس سر کشیدم. به اندازه کافی از عصبانیت داغ بودم و با نوشیدن ... داغتر شدم. صدای اذان مسجد بلند شد و از پنجره ی باز آشپزخانه بر محیط خانه غالب گشت. با حرص پنجره را روی هم کوبیدم و رو به روی تلویزیون نشستم و مشغول دیدن تکرار فوتبال دیشب شدم. عجیب گرسنه ام بود.
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:« #توبه_نصوح » [ #قسمت_سوم ] صبح قبل از رفتن به مغازه به شرکتی زنگ
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》
[ #قسمت_چهارم ]
هر چه تنقلات از شب قبل مانده بود خوردم اما مدام حس ضعف می کردم. بلند شدم و بی حوصله از منزل بیرون رفتم. توی پارکینگ وقتی که چشمم به ماشین آقای خانی همسایه ی بی ملاحظه ی طبقه ی سوم افتاد که درست پشت ماشین من پارک شده بود و راهی برای خروج من از پارکینگ نگذاشته بود دیگر به سیم آخر زدم. عجب روز نحسی بود امروز. باتوپ پر به سمت آسانسور رفتم و یک راست سراغ آقای همسایه... چند بار زنگ را زدم و آقای خانی با چشم خواب آلود در را به رویم گشود. بدون اینکه اجازه دهم حرفی بزند با حالتی عصبی گفتم:
_ آقای خانی دیگه دارید از حد می گذرونید. چند بار بگم ماشینتونو سپر به سپر ماشین من نذارید؟ من همش دو هفته س که اومدم به این آپارتمان اما این سومین باره که دارم با این مسأله مواجه میشم. ملاحظه هم خوب چیزیه. تحمل هم حدی داره. یه بار حرفمو به هر کسی میگفتم فهمیده بود.
بدون اینکه جوابم را بدهد خطاب به همسرش گفت:
_ خانوم... بازم این پسره ماشینو آورده تو پارکینگ؟ مگه من نگفتم ما این واحدو بدون حق پارکینگ اجاره کردیم؟
از برخوردش کلافه شدم. سری تکان دادم و از پله ها به سرعت پایین رفتم و توی ماشینم منتظر نشستم. آقای خانی با آرامش عمدی و بی تفاوتی حقارت آمیزی سوار ماشینش شد و آنرا از پارکینگ بیرون برد. عصبانیتم به آخرین حد خود رسیده بود. ماشینم را بیرون زدم و دلم خواست من هم کمی آزارش دهم. ریموت پارکینگ را زدم و مانع ورود خانی به پارکینگ شدم. سرم را از شیشه ماشین بیرون کشیدم و گفتم:
_ دفعه ی دیگه جلو خونه تون نمیام. با ماشینم ماشینتونو هل میدم و میبرمش بیرون. این ماشین خیلی محکمه و مطمئن باشید خال بر نمیداره. هوای این آهن پاره تونو داشته باشید.
انگشت اشاره ام را بالا آوردم و گفتم:
_ بهتره تهدیدمو جدی بگیرید.
عینک آفتابی را روی چشمم زدم و ماشین را از جا کندم و با سرعت دور شدم. انگار دلم خنک شده بود و کمی آرام شدم اما غر غر کردنم که تمامی نداشت.
_ مرتیکه احمق ماست... انگار مردم نمی فهمن غلطای خودشو گردن پسرش میندازه.
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
دستهای خالیات را
دستِ سلطان دادهای
آمدی پشتِ درِ دربار،
فکرش را بکن:)
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
.
مادوتا داداسیم 😍
همدیگه رو تیلی دوشت دالیم☺️
هوای همو دالیم 😌
قدر آبجی داداساتون بدونید😃
🏷● #نےنے_لغت↓
🕊تیلی:خیلی
🕊دالیم:داریم
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
کودکان لجبازی میکنند، چون میخواهند دیده شوند.
وقتی آنها را نمیبینید،
زورگویی میکنید،
به پرخاشگری متوسل میشوید
یا بدون پرسیدن نظر آنها،
کار خودتان را میکنید،
در واقع دارید فرزندتان را به سمت
لجبازی بیشتر سوق میدهید.
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
براۍ قــلب مجنونم
بخوان یڪ آیہ از عشقات[😚]
سراسر سورھٔ مِهرۍ
کہ نازل گشتـــہای بر دل[💘]
#یهواومدیشدیهمہچــیزم😍❤️
#بفرستبراعشـقت😇👈🏻
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. 🍁'|
|' #آقامونه .|
.
.
❤️ من از آغوش گرم تو
بهشتی کسب کردم🌱
💯 که صد دوزخ ندارد
آتشِ دلگرمیِ آنرا😌
✍/ #اکرم_نورانی
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1604»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.🍁'|
هدایت شده از رصدنما 🚩
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •]
.
.
❓( #نظرپرسے | شماره 1 ):
▫️مهمترین پیامد حملات ایران
به مواضع گروههای تجزیهطلب در
کردستان عراق را چه میدانید!؟
🌐 EitaaBot.ir/poll/olrwu?eitaafly
👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️)
♻️ بازنشر حداکثری سفیران رصدنما
.
.
📱 #نظرپرسے_آنلاین
📆 #نظرسنجے_هفتگے
📝 #جهاد_تبیین
✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے
مطالبه به روش پرسشگری😉👇
•🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
∫°🍁.∫
∫° #صبحونه .∫
.
.
❣صبح بخیࢪ تنها یڪ ڪـلمه نیست!
🙂عـمـل و اعـتقادے براےِ خوب زندگـے کـردن در تمام طـول روز اسـت
🌿صبح زمانـے اسـت که همھ برنامھ روزت را تعـیین می کنے
💦پس آن را درسـت تنظیـم کـن!
🌷😍روز خوبے داشته باشے😍🌷
.
.
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍁.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
|❣| "اَمَّن یُّجیب"بر منِ دلخسته واجب است
|😇|بیمارِ عشق، مرکزِ اَمَّن یُّجیبهاست
#جزعشقدواچیست 🤷🏻♀
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦